مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

مرد است و احساسش


مرد است و احساسش نام رمانی است از خاویر ماریاس که یکی از چهره های شاخص ادبی معاصر اسپانیاست.

راوی و شخصیت اصلی داستان خواننده ی اپرایی اسپانیایی است ملقب به لئون دناپل(شیر ناپل) که به واسطه ی شغلش دائماً در سفر است. زمان روایت نسبت به زمان داستان چهار سال جلوتر است. راوی یک روز صبح از خواب بر می خیزید و  به جهت خوابی که دیده است و آدم هایی که در آن حضور داشته اند داستان زندگی اش را در چهار سال گذشته برای خواننده روایت می کند.

راوی در زمان داستان در راه سفر به زادگاهش در قطار به دو مرد و یک زن برخورد می کند و کمی بعد آنها را هتل محل اقامتش ملاقات می کند. او بناست در مادرید در نماش اتللو در  نقش کاسیو ظاهر شود.

معمولاً وقتی در یک داستان صحبت از اتللو می شود باید منتظر یک زن و شوهر و مشکلات بین آنها بود. در این داستان نیز چنین است. دو مردی که در قطار حضور داشته اند یکی شوهر و دیگری مونس! زن هستند که اسمش نتالیا است. اسم شوهر که بانکداری ثروتمند و بسیار مشغول و پر کار است مانور است و مونس حرفه ای که استخدام شده تا در سفرهای کاری مانور به  شهرهای مختلف مراقب باشد تا حوصله ی ناتالیا سر نرود، داتو است. مانور بلژیکی است و در نقطه ی اوج داستان معلوم می شود که از پانزده سال پیش که با  ناتالیا ازدواج کرده صبورانه و عاشقانه در انتظار عشق متقابل او به خویش است. ناتالیا که زنی غیر قابل کشف و شاید بشود گفت اثیری است، اسپانیایی و اهل مادرید است به توصیه ی برادرش برای فرار از مشکلات مالی خانواده تن به ازدواج با مانور داده است. او پس از مرگ پدر که عامل نابسامانی مالی خانواده بوده، به منظور حمایت از برادرش که وی را بسیار گرامی می دارد به زندگی بدون عشق و علاقه اش با مانور ادامه داده است. راوی در زمان داستان مجرد است و در بارسلون با زنی به اسم برتا زندگی می کند.

آشنایی راوی با ناتالیا و ارتباطی که تحت نظارت دائمی داتو به تدریج بین آن دو شکل می گیرد، همان اتفاقی است که داستان را با تراژدی شکسپیر پیوند می دهد و در نهایت سرنوشتی تراژیک را برای یکی از اشخاص محوری رقم می زند.

داستان حاوی اطلاعات ریز و درشت فراوانی در مورد راه و رسم زندگی و کار خوانندگان اپراست و ریتمی گاه کند و بسیار توصیفی، و گاه تند و شتابان دارد. بخش های توصیفی و برخی تأ ملات و دیدگاههای ظریف و پیچیده ی نویسنده  که در قالب جملاتی مطول و گاه گیج کننده بیان می شود،از جمله نقاط قوت داستانند.

                                                        اردیبهشت1395

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: مرد است و احساسش، خاویر ماریاس، ترجمه ی پریسا شبانی داریانی، نشر افق.

عصر بی گناهی


ادیت وارتون نخستین بانوی نویسنده ای است که موفق به دریافت جایزه ی معتبر پولیتزر در داستان نویسی شده است و شاهکار او عصر بی گناهی همان اثری است که این جایزه به دلیل خلق آن به وی تعلق گرفته است.

عصر بی گناهی رمانی واقع گرایانه (از نوع پیش از مدرن) با موضوع عشق نافرجام است. پیرنگ داستان (همانند اثر دیگر او، ایتان فروم که چندی قبل در باره ی آن نوشتم) از نوع کلاسیک است و مقدمه ی آن واجد تمامی خصوصیاتی است که از داستانی با چنین پیرنگی انتظار می رود. در این مقدمه نخست پس زمینه داستان شامل زمان، مکان و موقعیت مشخص می شود و سپس اشخاص اصلی و محوری به ترتیب اهمیت و میزان نقشی که در داستان ایفا خواهند کرد به خواننده معرفی می شوند.

عصر بی گناهی شروعی بدون عجله و آرام دارد. داستان با خبر آواز خواندن خواننده ای مشهور در اوایل ژانویه ی یکی از روزهای اوایل ده ی هفتاد قرن 19 در اپرای قدیمی نیویورک شروع می شود، بعد در باره ی لزوم ساختن یک اپرای جدید برای شهر که باید با اپراهای پایتخت های بزرگ اروپا رقابت کند صحبت می شود و سپس(در حدود یک صفحه بعد) شخصیت اصلی داستان، نیولند آرچر که مرد جوانی در آستانه ی ازدواج است، پا به اپرا و داستان می گذارد. ورود نیولند به سالن و لژ مخصوص با تأخیر نسبت به شروع برنامه و درست در زمانی صورت می گیرد که پرده بالا می رود و صحنه ی باغی نمایان می شود.

محل شروع داستان به هیچ عنوان اتفاقی انتخاب نشده است. اپرا تفریحی گران قیمت است و داشتن لژ مخصوص خانوادگی در آنجا بسیار پر هزینه است. این ها نشان می دهد اشخاص داستان از طبقه ی اعیان نیویورک هستند.

در یک تقارن زمانی دیگر(علاوه بر تقارن ورود نیولند با صحنه ی باغ)، درست در لحظه ای از نمایش که نگاه بازیگر نقش اول زن به بالا و به چهره ی تیره ی فاوست می افتد، توجه نیولند در لژ مقابل که متعلق به یکی از خانواده های سرشناس نیویورک است به می ولاندِ جوان و زیبا رو می افتد که قرار است به زودی نامزدی او و نیولند به طور رسمی اعلام شود. انتخاب نمایش فاوست( آدمی که روحش را باشیطان معامله کرده) برای شروع داستان اتفاقی نیست و ذکر عبارت چهره ی تیره ی فاوست نشان از تیرگی ها و کدورت های آتی در مناسبات نیولند و می دارد.

 کمی بعد از صحنه ی معرفی می، مثلث عشقی داستان با حضور الن اولسکا در لژ خانوادگی می کامل می شود. او که دختر دایی می و همسر یک کنت لهستانی است یکی دو روز قبل بطور ناگهانی و بدون اطلاع همسرش از اروپا آمده و شایع است که با منشی جناب کنت که در تدارک سفر به او کمک کرده، سر و سری داشته است.

الن با معیارهای زمانه ی خود( قرن نوزدهم که همان عصر بی گناهی است) اقدامی جسورانه و غیر قابل پذیرش انجام داده و از آن بدتر درصدد است این اقدام را با جدا شدن از همسرش کامل کند. نیولند که شغل او وکالت است، به رغم افکار پیشرو و روشنفکرانه ای که در مورد زنان دارد، در همراهی با بزرگ تر های خانواده الن  و به خصوص مادربزرگ متنفذ او که مادر بزرگ می هم هست، به وی توصیه می کند از طلاق صرف نظر کند و خود در حالی که نامزدی اش با می به طور رسمی به اطلاع عموم رسیده، به وی دل می بندد. موتور محرک داستان، کشاکش عاطفی نیولند بین تعهداتش به عنوان نامزد و سپس همسر نسبت به می و احساسش نسبت به الن است.

عصر بی گناهی پر از تقارن های زمانی و بزنگاه هاست. برای مثال درست زمانی که نیولند می خواهد نزد می  به عشقش نسبت به الن اعتراف کند، می خبر می دهد که خانواده اش با ازدواج پیش از موعد آنان موافقت کرده است. یا دقیقاً هنگامی که او تصمیم می گیرد تا زندگی دوّمی را با الن به عنوان معشوقه شروع کند، خبر دار می شود که می باردار است.

داستان که عمدتأ در یکی دو سال نخست  دهه ی هفتاد قرن نوزدهم می گذرد، در پایان جهشی سی ساله دارد به آغاز قرن بیستم. نیولند که در این زمان در آستانه ی پیری است، سال ها قبل آرد عشق و عاشقی اش را بیخته و الک آن را به دیوار آویخته است. نسلی نو که فرزند ارشد نیولند، دالاس، نماینده ی آن است پا به صحنه گذاشته است و با ظهور و حضور خود، به قول نویسنده، مرزهای قدیم و به همراه آن تمام علامت های راهنما و خطری که مانع از تحقق عشق هایی نظیر عشق نیولند به الن می شد را جارو کرده است.

پایان بندی خوب ـ یا اگر بخواهیم بر اساس نظر ای. ام. فورستر که معتقد است پایان همه ی رمان ها ناگزیر ضعیف است بگوییم ـ کمتر بد، یکی از نقاط قوت رمان های وارتون از جمله عصر بی گناهی است. در پایان داستان نیولند به همراه دالاس به سفر اروپا می رود و سر از پاریس در می آورد که الن سال هاست در آنجا ساکن شده است. دالاس که از طریق مادرش از عشق قدیمی نیولند به الن اطلاع دارد مایل است ترتیبی دهد تا این دو با یکدیگر ملاقات کنند. پاسخ نیولند به فرزندش و حرکت بعدی او، پایان جالب توجهی را برای داستان رقم می زند.

                                                 اردیبهشت1394

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: عصر بی گناهی، ادیت وارتون، ترجمه ی پرتو اشراق، انتشارات جار، چاپ اول: فروردین 1373.

پی نوشت: زندگی شخصی ادیت وارتون بی شباهت به وضعیت الن نبوده است. او که خود از خانواده ای ثروتمند بود و شوهری از طبقه ی خود داشت بدون آن که از همسرش جدا شود در مسیری عکس الن، آمریکا را به مقصد اروپا ترک کرد و سال ها در آنجا زندگی کرد.