مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

برفک(نویز سفید)


برفک نام رمانی روشنفکرانه و فلسفی است با محوریت مسئله ی مرگ از دان دلیلو.

شخصیت اصلی و راوی داستان استاد دانشگاهی است به اسم جک گلدنی. او که پنج بار با چهار زن*ازدواج کرده، در زمان داستان به همراه همسرش بابت و چهار فرزند که هیچکدام فرزند مشترک آنها نیست خانواده ای را تشکیل می دهند. نکته ی جالب در مورد همسران سابق جک این است که تمام آنها جاسوس از کار در آمده اند.

 فرزندان خانواده، دو دختر و دو پسر در سنین کودکی تا نوجوانی اند. یک دختر و یک پسر فرزندان جک و یک دختر و پسری دیگر فرزندان بابت هستند. از میان چهار فرزند، هاینریش که پسری چهارده ساله است، نوجوانی است نابغه که در زمان داستان به طور غیر حضوری در حال بازی شطرنج با یک محکوم به حبس ابد است که شش نفر را به قتل رسانده است. او دوست همکلاسی دارد به اسم اورست که قصد دارد رکورد بیشترین مدت حضور در بین تعداد زیادی مار بسیار سمی را بشکند.

جک استاد دانشگاه در رشته ی هیتلر شناسی است که خودش بنیان گزار آن بوده است. دانشگاه محل کار جک اسم ندارد و با عنوان دانشگاه بالای تپه از آن یاد می شود. محل کار و زندگی جک شهرکی کوچک به اسم بلک اسمیت است که در همسایگی آن هیچ شهر بزرگی وجود ندارد.

ساختار برفک شامل سه بخش با اسم، جمعاً در چهل فصل شماره دار است. داستان شامل مقدار زیادی گفتگو در قالب جملات نقل قولی مستقیم و به شکل محاوره ای، عمدتاً بین جک و دیگران، شامل بابت، هاینریش و یکی از همکاران جک به اسم موری جی زیسکیند است که بار نظریه پردازی های روشنفکرانه ی داستان که مقدارش کم هم نیست عمدتاً بر دوش اوست.

جک و بابت عاشق یکدیگر و هر دو دچار هراس از مرگ اند. بین آنها مدتهاست بازی «من دوست دارم زودتر از تو بمیرم»در جریان است.

 بابت از چندی پیش گهگاه دچار فراموشی می شود. دختر او دنیس اولین کسی است که متوجه این موضوع می شود. او که از این بابت نگران است، توجه جک را به وضعیت مادرش جلب می کند. موتور محرک داستان، تلاش جک برای کشف علت فراموشی های بابت است.

در میانه های بخش اول، به دلیل ابتلای ناگهانی و جمعی بچه های مدرسه به سردرد و چشم درد مدرسه را تعطیل می کنند. آدم های ماسک زده با پوشش های نایلونی سر و کله شان پیدا می شود تا علت را کشف کنند و بعد تر معلوم می شود یکی از آنها به عللی نامعلوم مرده است.

در بخش دوم  که اسمش واقعه ی هوای سمّی است، اهالی بلک اسمیت مجبور می شوند به دلیل نشت گاز سمّی از یک تانکر قطار باری شهر را ترک کنند. ابتدا گفته می شود افرادی که در معرض گاز مزبور قرار می گیرند دچار عوارضی از جمله تپش قلب و آشناپنداری(دژاوو) می شوند، اما بعد تر مشخص می شود گاز ماده ای مرگبار است که قربانی خود را به تدریج از پا در می آورد.

در بخش سوم جک می فهمد که علت فراموشی بابت مصرف قرصی است که محصول پروژه ای بسیار محرمانه(و چنان که در اواخر داستان معلوم می شود، شکست خورده) برای از بین بردن ترس از مرگ است. اسم این بخش که طولانی ترین بخش داستان است دایلارماست که همان اسم قرص کذایی است. جک در تلاش برای حل معمای دایلارما به اطلاعاتی دست پیدا می کند که فضای داستان را معمایی و انگیزه ی او را برای پیگیری مسئله دو چندان می کند.

برفک از شاخص ترین و تفسیر برانگیز ترین آثار دلیلو است. کتاب را پیمان خاکسار  ترجمه و نشر چشمه منتشر کرده است.

                                                   آبان 1395

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ازدواج های اول و چهارم جک با یک زن(دانا بریدلاو) بوده است.

پی نوشت: این کتاب با ترجمه ی نوشین ریشهری و با عنوان نویز سفید نیز به چاپ رسیده است.