مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

بیراه


بیراه، اثر نویسنده ی فرانسوی، ژوریس کارل اوئیسمانس، که از آن به عنوان شاخص ترین اثر ادبی غیر منظوم مکتب انحطاط یاد می شود، نه تنها با معیارهای زمانه ی خود(ربع آخر قرن نوزده)، بلکه با ملاک های روزگار ما نیز داستان عجیبی است.

شخصیت اصلی داستان مرد اشراف زاده ی میانسال، افسرده حال و اجتماع گریز به اسم داسنت است که خود را در خانه ای اشرافی در مکانی پرت افتاده و بدون همسایه در حومه ی دور پاریس حبس کرده است.

 داسنت عقایدی مشعشع از این دست دارد که حرکت امری کاملاً بیهوده  است و سفر چیزی جز اتلاف وقت نیست. او باور دارد که  تخیل را به راحتی می توان جایگزین واقعیت نمود که چیزی است بی ارزش و پیش پا افتاده و معتقد است عمر طبیعت به سر آمده و هیچ یک از ابداعات آن نیست که بشر قادر نباشد بهترش را پدید آورد.

او چنان ایمان راسخی به ترجیح چیزهای مصنوع بر طبیعی دارد که به نظرش لوکوموتیو از زن، که به قول  او بدیع ترین و کاملترین زیبایی را در میان تمام موجودات دارد، زیبا تر است:« آیا در هیچ کجای این عالم خاکی موجودی پیدا می توان کرد که ... از نظر شکل و نوع بتوان آن را چشمگیر تر و خیره کننده تر از دو لوکوموتیوی دانست که که در خط آهن شمال رفت و آمد می کنند؟ یکی از آنها کرامپتون، زیبارویی است زرین گیسو، با صدایی زیر، اندامی کشیده و شکننده، محبوس در کرستی براق از مس و حرکاتی موزون و گربه مانند... دیگری انگرت، مشکین مویی است با ابهت و موقر که ... کفل های برجسته و ورزیده اش در جوشنی تنگ از آهن ریختگی اسیرند.»73

عجیب بودن بیراه اما نه به علت عقاید عجیب شخصیت اصلی آن، بلکه به دلیل وفور مطالب غیر داستانی در آن است.

زمان انتشار بیراه (1884)، زمان حاکمیت بی چون و چرای ناتورالیسم بر ادبیات اروپاست. از اوئیسمانس که از مریدان مخلص امیل زولا بوده تا پیش از بیراه چندین اثر ناتورالیستسی  منتشر شده بود. او در مقدمه ای که سی سال پس از نگارش بیراه نوشته و ضمیمه ی ترجمه ی فارسی است می گوید وقتی تصمیم به نوشتن این داستان گرفته به نظرش می رسیده ناتورالیسم به بن بست رسیده و از آن، چیزی بیش از آنچه نبوغ زولا موفق به خلق آن شده بود نمی شد انتظار داشت. او که به دنبال هنری باریک بینانه تر و حقیقی تر بوده، زولا را دور می زند و خودش را به فلوبر متصل می کند که آرزوی نوشتن رمانی در باره ی هیچ داشت و در تربیت احساساتش که اوئیسمانس آن را بسیار تحسین می کند گامهایی در جهت تحقق آن آرزو برداشته بود*. او می گوید بیراه را برای ارضای میل شدید خود به متزلزل ساختان پیش داوری ها و در هم شکستن حصارهای رمان به منظور گشودن راه برای طرح مضامین جدی تر نظیر هنر، علم و تاریخ نوشته است. اصلی ترین دلمشغولی او در آن زمان این بوده که ماجرا را به شکل سنتی اش از داستان حذف کند و به هر قیمتی که شده طرحی نو در افکند.

وحاصل کار اوچیست؟ داستانی بدون ماجرا که مهمترین اتفاق آن از دست رفتن اشتهای شخصیت اصلی اش برای چند روز است، همراه با مقادیر فراوانی مطالب غیر داستانی که بیش از نیمی از حجم کتاب را شامل می شود و در آنها با تفصیلی باور نکردنی به موضوعات متنوعی ، نظیر تئوری رنگ ها، عطر شناسی، ارتباط بین نغمه های موسیقی و طعم ها، گیاه شناسی، نقد ادبی و ... پرداخته می شود.

                                                                دی 1395

_______________________________________

مشخصات کتاب: بیراه، ژوریس کارل اوئیسمانس، ترجمه ی کاوه ی میر عباسی، چاپ نشر نی.

* پیش از این در این پست به اهمیت تاریخی تربیت احساسات پرداخته ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد