مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

شهر فرنگ



گونتر گراس زندگی خانوادگی شلوغی داشته است. او چهار بار ازدواج کرده که حاصل آن شش فرزند و دو فرزند خوانده از ازدواج سابق همسر چهارم اوست. او در یکی از واپسین رمان هایش، شهر فرنگ، که گونه ای خودزندگی نامه است، هشت فرزند و فرزند خوانده اش را در چند نوبت (یا مجلس) گرد هم آورده تا از خودشان، مادرانشان، خود گراس و از همه مهمتر از ستاره ی داستان، دوست و همکار وفادار او، ماریا راما  و البته از تاریخ معاصر کشورش سخن بگویند.

اسم داستان، شهر فرنگ(در اصل جعبه)، برگرفته از نام دوربینی جعبه ای از تولیدات آگفا در دهه های سی و چهل میلادی است. شهر فرنگ متعلق به ماریاست. او آن را از شوهر مرحومش که خبرنگار جنگی بوده به ارث برده است. شهر فرنگ که به دلیل حضور در جنگ دچار موج گرفتگی شده، دارای این خاصیت جادویی است که می تواند علاوه بر ثبت زمان حال که از هر دوربینی ساخته است، گذشته، آینده و حتی آرزوی آدم ها را هم به تصویر بکشد. برای مثال یکی از فرزندان سگی دارد به اسم یوگی که گاه و بی گاه به طرزی مرموز برای مدتی طولانی غیبش می زند. ماری در خانه با شهرفرنگش از آن چندین عکس می گیرد و  وقتی عکس ها از تاریکخانه بیرون می آیند در آنها یوگی در مسیر فرار از خانه، در میدان در حالی که دارد از ایستگاه مترو پایین می رود، روی سکوی ایستگاه، حین سوار شدن به قطار و ... دیده می شود.

داستان نه فصل با نام دارد و با مشهورترین عبارت شروع قصه ها، یکی بود یکی نبود آغاز می شود. به جز توضیحات  و تأملات بسیار کوتاه آغاز و پایان فصل ها، متن داستان به گونه ای است که گویی مستقیمأ از روی نوار ضبط شده ی مکالمات پیاده شده است و بنابر این دو ویژگی دارد؛ نخست آن که محاوره ای است و دوم؛ دارای جملات ناتمام فراوانی است که علتش قطع شدن های معمول جملات گوینده توسط دیگران در این گونه گفتگوهاست.

شهر فرنگ ترجمه ی کامران جمالی  و چاپ نشر چشمه است.

                                                              خرداد 1396

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد