مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

یاکوب فون گونتن


یاکوب فون گونتن، رمان شاخص روبرت والزر، از جهات گوناگون داستانی عجیب و قابل تأمل است.

شخصیت اصلی و راوی داستان پسر نوجوان تا جوانی از خانواده ای ظاهراً اشرافی است که معلوم نیست به چه دلیل به دنبال یادگیری مهارت های لازم برای مستخدم شدن است.

او به این منظور در آموزشگاه پسرانه ای به اسم بنیامنتا که پانسیونی شبانه روزی است ثبت نام می کند. آموزشگاه اسمش را از صاحب و مدیر آن گرفته است. آقای بنیامنتا خواهری مجرد و کوچک تر از خودش دارد که از مربیان آموزشگاه و از اشخاص محوری داستان (اگر اساساً بتوان چنین تعبیرهایی را در مورد این اثر بکار برد) است.

یاکوب در شرح حالی که با تأخیر زیاد در باره ی خودش می نویسد می گوید: «امضا کننده ی زیر اینجانب یاکوب فون گونتن، پسر پدر و مادری درستکار،... برای کارآموزی وارد آموزشگاه بنیامنتا شده تا آن مقدار سواد و دانشی را کسب کند که برای خدمتکار شدن نزد کسی ضروری است. فرد نامبرده اصلاً و ابداً هیچ امیدی به زندگی ندارد. مایل است به او سخت بگیرند تا بفهمد تا اجبار به دست شستن از تنبلی یعنی چه. یاکوب فون گونتن قول زیادی نمی دهد اما قصد دارد رفتارش مؤدبانه و صادقانه باشد. فون گونتن ها نسلی قدیمی هستند. در زمان های گذشته مردانی جنگ آور بودند، اما بعدها میل به کتک کاری در آن ها تقلیل یافت و امروزه عضو شوراها و اهل تجارت اند. جوان ترین فرد خانواده، موضوع این گزارش، تصمیم گرفته است از همه ی سنت های متکبرانه روی برگرداند. می خواهد خود زندگی تربیتش کند نه اصول موروثی یا یکی از این اصول اشرافی... امیدوار است در امر پیشخدمتی، مدرن و کمابیش تردست بوده و خیلی احمق و به دردنخور نباشد. اما دروغ می گوید. وی نه تنها امیدی به این ها ندارد، بلکه فقط چنین ادعا می کند.»62

یاکوب آدمی دم غنیمتی است که به قول خودش می تواند در هر چیزی نکته ای زیبا پیدا کند. او عاشق آدم هاست. به نظر او زیر لبی حرف زدن یک آدم غر غرو خیلی قشنگ تر از  پچپچه ی نهری توی جنگل، زیر زیباترین آفتاب صبح یکشنبه روزی است. آینده ی که او برای خودش تصویر کرده این است که بشود یک صفر ناز و تپلی که سر پیری مجبور باشد پیش خدمت  جوان بی سرو پای متکی به نفس بی تربیتی شود یا خانه خراب شود و به گدایی بیفتد.

باری یاکوب در آموزشگاه اسم می نویسد و از همان ابتدا تصمیم می گیرد راه خود را برود. او از خوابیدن در اتاق جمعی خودداری می کند و اتاقی گرچه کوچک و دخمه مانند ولی به هر حال مستقل به دست می آورد.

پسران در آموزشگاه چیز زیادی یاد نمی گیرند. برنامه ی آموزشی آنها عمدتاً شامل یادگیری مقرارات حاکم بر آموزشگاه و خواندن کتاب «هدف مدرسه ی بنیامنتا چیست؟» است.

یاکوب آدمی کمابیش بدون گذشته است. او دائماً به پول نیاز دارد و معلوم نیست آن را چگونه و از کجا تآمین می کند. ارتباط او با پدر و مادرش که چیز زیادی در باره شان نمی دانیم قطع است. یاکوب برادری هنرمند به اسم یوهان دارد که در شهر محل آموزشگاه زندگی می کند. او در نخستین ملاقاتشان به یاکوب( که از نمونه ی دیالوگ های نوعاً گروتسک داستان است) به او چنین اندرز می دهد: « ... توی این دنیا هیچ چیز نیست که ارزش تلاش کردن داشته باشد، هیچ چیزی. با این وصف اما تو تلاشت را بکن، حتی شده با شور و شوق. اما برای این که زیاد هم مشتاق نشوی، این را بکن توی کله ات: هیچ چیزی نیست که ارزش تلاش کردن داشته باشد، هیچ چیزی. همه چیز باطل اباطیل است.» و ابراز امیدواری می کند که یاکوب حرف های او را خیلی خوب نفهمیده باشد!81

یاکوب فون گونتن داستانی بدون طرح (و از این حیث یکی از اولین ها) است و آن چه خواننده را در حین خواندن آن کنجکاو و علاقه مند نگه می دارد نه قدرت قصه گویی یاکوب، بلکه خود او، زبان خاصش و توفیقش در ایجاد این حس در خواننده است که مدام در حال طفره رفتن از گفتن اصل مطلب است. کتاب به شکل یادداشت های روزانه و شامل تعداد زیادی بخش های با میانگین حجم حدود دوصفحه ای است. زبان داستان آیرونیک و شبه فلسفی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: یاکوب فون گونتن، روبرت والزر، ترجمه ی ناصر غیاثی، فرهنگ نشر نو.

نظرات 5 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1396/04/13 ساعت 12:10

سلام
اول اینکه اصرار راوی برای انجام کارهای مازوخیستی مرا به یاد پرشین‌بلاگ انداخت! مدادجان تا بلاگ‌اسکای هست چرا پرشین‌بلاگ آخه!! (فقط نمی‌دونم چرا اینجا آیکون نداره که شوخی این جمله را نشان بدهد!!)
دوم اینکه از این نویسنده تاثیرگذار و مهم چیزی نشنیده بودم.
سوم اینکه عجب سرنوشت و شرگذشتی داشت خود نویسنده!!

سلام و درود
در این حدود هفت سالی که راه اندازی مدادسیاه می گذرد ، این چهارمین اثاث کشی ام است. نمی دانم تا چه وقت حوصله اش را خواهم داشت که این بازی را تحمل و تکرار کنم یا راه حل بهترم چیست.
والزر در ایران چندان شناخته شده نیست. این کارش را جداً توصیه می کنم.
فکر می کنم اساساً از یک آدم عادی و دارای عقل سلیم! برنمی آید چنین چیزی بنویسد.
آیکون ها را اضافه کردم.

سلام
بابت منزل جدید تسلیت می‌گم و امیدوارم درست شه. هیچ از این وضعیت دل خوشی ندارم.
راوی دیوونه‌ی جالبیه. ازش خوشم اومد.
نقل قول‌ها خوبن و ناصر غیاثی معمولا توی انتخاب‌هاش باسلیقه‌س.

واقعاً تسلیت دارد.
یاکوب من را یاد پلنگ صورتی می انداخت. در کمال خونسردی و سادگی ظاهری می تواند معرکه ای را بیاندازد که بیا و ببین.
ترجمه و چاپ هم در خور یک اثر شاخص است.

مهزداد 1396/04/17 ساعت 11:04

سلام
این اثاث کشی های پی در پی شما را رسمآ محو کرده است و من بعد از به روز نشدن پیاپی وبلاگ بلاگفا و پرشین شما دیگر امیدی به وجودتان در این عرصه نداشتم
که انفاقی از کامنتی در وبلاگ مجید مویدی متوجه اینجا شدم.
اگر دسترسی به آبادی های دروازه ویران گذشته دارید در آنجا آدرس اینجا را به خوانندگانتان بدهید.
با آرزوی حل شدن این بدشانسی پیاپی شما و صاحب خانه شدنتان.
موفق باشید

نمی دانم تا چه وقت تحمل این بازی را خواهم داشت. این بار متأ سفانه نه به مطالب قبلی مان دسترسی داریم و نه می توانیم با گذاشتن مطلب جدید اطلاع رسانی کنیم.
ممنون از پیشنهادتان. در بلاگفا به اینجا پیوند داده ام. اما در بخش یادداشت ها هم آدرس اینجا را اضافه خواهم کرد.
باز هم ممنون.

مهرداد 1396/04/22 ساعت 10:02

سلام
یک سوال غیر مرتبط با بحث و کمی مرتبط شاید
چند سالی هست که هوس وبلاگ نویسی کرده ام و هنوز شنبه اش نرسیده است از 10 سال پیش تا کنون یک وبلاگ بلاگفا که کرکره اش پایین کشیده شده است دارم و رفتم دیدمش هنوز کار میکند.
خواستم بپرسم در آنجا آغاز نکنم ؟
مشکل اساسیش چیست؟
راهکار چیست ؟ آیا اینجا هم ممکن است روزی اینگونه شود؟
اصلا اینجا فرقش چیست مگر که میله میگوید تا اینجا هست چرا جاهای دیگر
پیشاپیش ممنون

سلام
بلاگفا دچار مشکل که شد پست های حدود یک سال ما از بین رفت. مشکل اخیر پرشن بلاگ باعث شده پست های حدود دو سال که همه ی نوشته های من در آنجا را شامل می شد از بین برود. حسن پرشین بلاگ برای من این بود که می توانستم عکس طرح هایم را مستقیما در آنجا بارگذاری کنم. در این سال هایی که میله را می شناسم در بلاگ اسکای بوده و ظاهرا مشکلی نداشته. امکانات بلاگ اسکای و بلاگفا به هم شبیه اند. توصیه می کنم پیش از نهایی کردن تصمیم تان با میله مشورت کنید.
موفق باشید.

سحر 1396/04/23 ساعت 13:00

عجب اثر عجیبی؛ به نظرم خواندنش کمی سخت باشد اما قطعا قابل تامل به نظر میرسد ... از ادببات سوئیس چیزی نخوانده ام، اما از صحبت های شما و دوستان برمی آید این کتاب واقعا ارزش خواندن دارد.

حیف که دیگر نمی توانیم طرح هایتان را ببینیم

خواندنش سهل و ممتنع است. از قضا در دو، سه سال اخیر چند اثر از سوئیسی ها خوانده ام که همگی کارهایی جالب بوده اند.این یکی برای خودش پدیده ای است!
برای نمایش طرح هایم باید از آپلود سنترهایی استفاده کنم که بناست دائمی باشند اما متأسفانه نیستند. با این وجود یک فکری برای این موضوع خواهم کرد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد