مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

خاکستر گرم


خاکستر گرم اثر شاندور مارای داستان یک ژنرال بازنشسته ی ارتش امپراطوری اتریش ـ مجارستان است که در خانه ای قصر مانند و موروثی در تنهایی و انزوا روزگار می گذراند. همچون دیگر اثر ترجمه شده به فارسی از نویسنده، میراث استر، داستان از جایی شروع می شود که نامه ای از شخصی مربوط به گذشته ای دور می رسد. ژنرال چهل و یک سال و چهل و سه روز است که منتظر ملاقات با نویسنده ی نامه است تا از او سؤالی بپرسد.

از شباهت های دیگر دو داستان، دایه ـ مستخدم پیری است که در زندگی شخصیت اصلی نقشی مؤثر ایفا می کند. دایه ی آن داستان نو نو و این یکی نی نی است. ژنرال پس از دریافت نامه، نی نی را احضار می کند و از او می خواهد سالن پذیرایی خانه را که سالهاست مورد استفاده قرار نگرفته، برای پذیرایی از نویسنده ی نامه آماده کند.

داستان به نحوی جذاب بین گذشته و حال در نوسان است. زمان روایت دوـ سه ساعت و زمان داستان حدود هشت دهه پیش و پس از جنگ جهانی اول و  برچیده شدن بساط امپرای اتریش ـ مجارستان است.

خاکستر گرم هجده فصل دارد. ملاقات دو دوست در فصل دهم اتفاق می افتد. پیش از آن ضمن زمینه سازی لازم برای برخورد ژنرال و میهمانش، کنجکاوی خواننده برای ادامه ی داستان به اندازه ی کافی برانگیخته شده است. میهمان مردی هم سن و سال ژنرال به اسم کانراد است که پیش از خروج فرارگونه از ارتش و کشور، با او دوستان یک دل و یک جان بوده اند.

سؤال ژنرال مربوط به اتفاقی است که در آخرین مراسم شکار بین کانراد و او افتاده ( یا به عبارت دقیق تر قرار بوده بیفتد اما نیافتاده) و او احتمال می دهد که با رابطه ی کانراد با همسر مرحومش مربوط بوده است. او سئوالش را به نحوی مبسوط در بیش از صد صفحه می پرسد و این در حالی است که کل حرف هایی که کانراد در طول ملاقات می زند به زحمت به یک صفحه می رسد.

خاکستر گرم اثری تحلیلی و موشکافانه با توصیفاتی مؤثر و جاندار است که نخستین بار در سال 1942 در سرزمین مادری مارای، مجارستان به چاپ رسید، اما شهرتش را مرهون استقبال از ترجمه و انتشار آن به زبان انگلیسی است.

                                                                                      مرداد 1396

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: خاکستر گرم، شاندور مارای، ترجمه ی مینو مشیری، نشر ثالث.

مارش رادتسکی


مارش رادتسکی، شاهکار یوزف روت، رمانی واقع گرایانه، اجتماعی و شبه تاریخی است که وضعیت شش دهه ی پایانی امپراطوری اتریش ـ مجارستان (منتهی به جنگ جهانی اول) را از خلال سرنوشت سه نسل پیاپی از مردان خانواده ای  با عنوان اشرافی فون تروتا بازگو می کند.

زمان داستان منطبق با سال های حکومت قیصر فرانتس جوزف اول است. فون تروتای پدر بزرگ، یوزف، که اصالتاً اسلونیایی است عنوان فون را در آغاز داستان پس از آن به دست می آورد که در نبرد معروف سولفرینو، که از قضا سر آغازی بر زوال امپراطوری است، جان قیصر جوان را با پایین کشیدن او از اسب نجات می دهد.

یوزف که در آن زمان ستوان پیاده نظام بود در آن ماجرا از ناحیه ی شانه مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و پس از بهبودی به درجه ی سروانی ارتقای مقام میابد. ماجرای نجات قیصر توسط یوزف به شکلی تحریف شده و حماسی از کتاب های درسی مدارس سر در می آورد. یوزف که مطلب یادشده را به طور تصادفی در کتاب فرزندش میابد با مراجعه به مقامات مربوطه و شخص قیصر مصرانه درخواست می کند که آن را از کتاب ها حذف کنند. مقامات مذکور با درخواست او موافقت می کنند اما او همچنان در اذهان قهرمان سولفرینو باقی می ماند. یوزف چندی بعد از خدمت نظام کناره می گیرد و به شغل مورد علاقه اش، زمین داری روی می آورد.

فون تروتای پسر، فرانتس، که نقش دوم را در داستان به عهده دارد غیر نظامی است. در هجدهمین کریسمس عمرش پدر به او می گوید:« از امسال دیگر سه گولدن نمی گیری! می توانی در ازای رسید نه تا از داخل صندوق برداری. مراقب دخترها باش!...» و سپس تصمیمش را برای آینده ی فرزندش به او ابلاغ می کند. بر اساس این تصمیم او حقوق می خواند و سپس بخشدار منطقه ای نسبتاً پرت می شود.

 آقای بخشدار آدمی بسیار خشک و رسمی با عاداتی به دقت رخدادهای نجومی است. او تنها فرزند پسرش، کارل یوزف، که شخصیت اصلی داستان است را از کودکی به مدرسه نظام می فرستد. کارل یوزف که چندان علاقه ای به نظامی گری ندارد با درجه ی ستوانی فارغ التحصیل می شود. او ابتدا در سواره نظام به خدمت مشغول می شود اما پس از درگیر شدن در ماجرایی که به مرگ نزدیک ترین دوستش می انجامد، بنا به میل خود به پیاده نظام منتقل می شود و خدمتش را در منطقه ای دور افتاده در مرز روسیه ( دراوکراین) پی می گیرد.

نام کتاب، مارش رادتسکی، برگرفته از قطعه ی بسیار معروف به همین نام است که یوهان اشتراوس پدر به افتخار ژنرالِ برجسته ی ارتش امپراطوری، ژوزف رادتسکی ساخته است. این مارش که در جای جای داستان مترنم می شود، به طور مرتب زیر بالکن خانه ی آقای بخشدار نواخته می شود و از همانجا به یکی از ماندگارترین خاطرات کارل یوزف تبدیل می شود. عنصر دیگری که در خاطرات کارل یوزف حضوری پررنگ دارد پرتره ای از پدر بزرگ او، قهرمان سولفرینو است.

چنان که در آغاز اشاره شد، اتفاقات زندگی  اشخاص اصلی داستان بر سرگذشت امپراطوری منطبق اند.  نقطه اوج داستان، یا حداقل نقطه ی عطف زندگی کارل یوزف، که در آن تصمیم می گیرد از نظامی گری استعفا دهد، جایی است که در حین مراسم جشن یکصدمین سالگرد تأسیس هنگ محل خدمت او، پس از وقوع طوفانی سهمگین، خبر قتل ولیعهد، فرانتس فردیناند در سارایوو که بهانه ی آغاز جنگ اول جهانی اول شد منتشر می شود. در این هنگام اتحاد اقوام مختلفی که امپراطوری را تشکیل می دهند چنان به سستی گراییده که خبر موجب شادمانی افسران بلند پایه ی مجار حاضر در میهمانی می شود.

مارش رادتسکی رمانی نسبتاً حجیم شامل سه فصل، جمعاً در بیست و یک بخش و یک پیگفتار است. داستان به زبانی بسیار شیرین و آیرونیک که نشانگر توانایی فوق العاده ی نویسنده در قصه گویی است، تماماً توسط دانای کل روایت می شود.

کتاب را محمد همتی به فارسی ترجمه کرده و نشر نو به چاپ رسانده است.

                                                            مرداد 1396

رؤیای آمریکایی


پس از برهنه ها و مرده ها، رؤیای آمریکایی دومین رمانی است که از نورمن میلر به فارسی منتشر شده است.

شخصیت اصلی و راوی داستان، استیفن روجک مردی در آستانه ی چهل و چهار سالگی، قهرمان جنگ، عضو سابق کنگره، استاد روانشناسی اگزیستانسالیستی و مجری برنامه ای مشهور در تلویزیون است. او مؤلف کتابی به اسم روان شناسی دژخیم است که در آن به بررسی روان شناسانه ی سبک های مختلف اعدام پرداخته است.

روجک روایتش را با جریان آشنا شدنش با همسرش دبورا شروع می کند .در زمان شروع روایت که مدت آن به جز فصل پایانی چیزی در حدود دو شبانه روز است، او و دبورا از یکدیگر جدا زندگی می کنند و یک سال گذشته را درگیر تشریفات جدا شدن از یکدیگر بوده اند. دبورا که روجک او را همانند یک هیولا و با عباراتی مثل سلیطه توصیف می کند زنی زیبا و عجیب از خانواده ای سرشناس و بسیار ثروتمند است.

روجک آدمی الکلی ومتوهم است که حس می کند ماه با او حرف می زند. او بنا به گفته ی خودش به دلیل دشواری های زندگی مشترک، خلق و خویی جنایتکارانه پیدا کرده که پس از جدایی از همسرش جایش را به میل به خود کشی داده است.

او در شروع داستان روی ایوان آپارتمان دوستش به ماه که از او می خواهد از ایوان به پایین بپرد پاسخ منفی می دهد و به فاصله ای اندک در آپاتمان دبورا، پس از مشاجره ای تند او را به قتل می رساند و پس از همبستر شدن با مستخدمش، برای آن که موضوع را خودکشی جلوه دهد جسد او را از ایوان به خیابان پرتاب می کند.

به رغم ظاهر سازی خوب، پلیس ها سناریوی خودکشی را نمی پذیرند و تلاش می کنند تا روجک  را وادار به اعتراف به قتل کنند. او اما به نحوی معجزه آسا با اعمال نفوذ فرد یا افرادی ناشناس آزاد می شود و این تازه آغاز ماجراهای اوست که در فاصله ی تنها چند ساعت پس از ارتکاب قتل، به زن عجیب دیگری دل بسته است.

زمان رؤیای آمریکایی غیر خطی و از نوع رفت و برگشتی و زبان آن تلخ، شاعرانه، هذیانی، پیشگویانه و تله پاتیک* است. داستان شامل نه فصل با نام است که اولین آنها «آرزوهای واهی» و آخرینشان «حرف آخر: بازهم آرزوهای واهی» است.


                                                      مرداد 1396

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*در حدی از مستی، مغز روجک به تعبیر خودش به کارخانه ی تولید ذرات روانی تبدیل می شود. او این ذرات را به سوی دیگران پرتاب می کند و عکس العمل آنها را زیر نظر می گیرد.

مشخصات کتاب: رؤیای آمریکایی، نورمن میلر، ترجمه سهیل سمّی، انتشارات قوقنوس،چاپ اول:1395.