مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

نازارین


نازارین نخستین رمان ترجمه شده به فارسی از نویسنده ی سرشناس اسپانیایی قرن نوزده و اوایل بیست، بنیتو پرث کالدوس است که در کارنامه ی ادبی پربار خود هفتاد و هفت رمان، بیست و یک نمایش نامه، یک زندگی نامه، تعدادی داستان کوتاه و مقالات متعددی در موضوعات مختلف دارد و به گفته ی مترجم کتاب، کاوه میرعباسی، در اسپانیا همان منزلتی را دارد که بالزاک در فرانسه، دیکنز در انگلستان و داستایفسکی در روسیه از آن برخوردارند.

نازارین که بخشی از شهرت دیرهنگامش را مدیون فیلم سینمایی ساخته شده بر اساس آن توسط لوئیس بونوئل است، داستان کشیش عرب تبارِ قدیس مآبی به همین نام است که گالدوس او را آشکارا تحت تأثیر دن کیشوت خلق کرده است.

هرکجا صحبت از دن کیشوت باشد باید دنبال یار و همراه او سانچوپانزا هم بود که سروانتس در مقدمه ی  شاهکار خود در باره ی او گفته است اگر نخواهد از بابت معرفی اربابش، آن پهلوان شریف و محترم به عالم بر کسی منت بگذارد، معهذا باید از این که او را به ما شناسانده از وی ممنون باشیم. آری نازارین هم سانچوپانزای خود را دارد؛ آن هم نه یکی، بلکه دوتا و از نوع مؤنث که یکی از ایشان سرمنشأ مشکلات او و سرآغاز استحاله اش از کشیشی پاک دل و بی چیز به یک قدیس است.

نازارین (همچون سلف خود، دن کیشوت) با راوی اول شخصی شروع می شود که در تغییر و تبدیلی عمدی ـ در پایان بخش اول ـ جایش را به دانای کل می دهد. راوی در شروع داستان به اتفاق دوست خبرنگارش(رپرتر) به محله ای فقیر و بدنام می رود و در آنجا نخستین بار در حالی با نازارین برخورد می کند که او به خانم صاحب خانه اش، چانفاینا که پدیده ای به یادماندنی است، اعلام می کند کسی تمام اموال مختصرش را به سرقت برده است و پس از آن که سرزنش های ناجور و آب نکشیده ی چانفاینا را می شنود، آرزو می کند خدا پشت و پناه سارق اموالش باشد که بتواند آنچه را از او سرقت کرده در راه صواب! استفاده کند.

گرفتاری نازارین از آنجا آغاز می شود که او شبی ناگزیر به زنی بدکاره و مجروح پناه می دهد. زن که آندرا نام دارد در نزاعی با زنی مثل خودش او را با چاقو زده و متواری شده است. نازارین آندرا را پناه می دهد و مداوا می کند. آندرا پس از بهبودی با این نیت خیر که کشیش لو نرود، خانه ی او را آتش می زند و متواری می شود. شعله های آتش به خانه های همجوار سرایت می کند و غوغایی به پا می شود که آن سرش ناپیدا.

نازارین که سرپناه خود را از دست داده چندی به این و آن پناه می برد و چیزی برای خوردن گدایی می کند. شرایط دشوارش او را به یاد رنج های سرورش عیسی میسیح می اندازد. او به شهر (مادرید) و آدم های آن پشت می کند و در پی تزکیه نفس با پای برهنه و لباسی ژنده همچون قدیسان سر به بیابان می گذارد. آندرا و زنی دیگر به اسم بئاتریث در راه به او می پیوندند و شریک زندگانی پر درد و رنج و پر خطری می شوند که او آگاهانه برای خویش رقم می زند.

نازارین به رغم شخصیت اصلی غریب آن، اثری واقع گرایانه، اجتماعی و انتقادی است. زبان کتاب طنز آمیز و شیرین و داستان آن بسیار غنی و جذاب است.

                                                       شهریور1396

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: نازارین، بنیتو پرث کالدوس، ترجمه ی کاوه میر عباسی، نشر مرکز،چاپ دوم، 1395.

قرن روشنفکری

قرن روشنفکری که پیش از این با همین ترجمه با عنوان انفجار در کلیسای جامع به فارسی منتشر شده بود رمانی است از نویسنده ی رد گم، آلخو کارپانتیه.

قرن روشنفکری رمانی شبه تاریخی است. زمان داستان حد فاصل پیروزی انقلاب کبیر فرانسه(1789) تا قیام خونین مادرید علیه اشغالگران فرانسوی(دوم ماه مه 1808) است. کتاب یک مقدمه، یک موخره و چهل و هفت بخش در هفت فصل دارد که بیشتر آنها با اسم یکی از آثار خالق تابلوهای دوم و سوم ماه مه 1808، فرانسیسکو گویا شروع می شود*.

شخصیت اصلیِ برگرفته از تاریخ داستان، مرد جوانی است به اسم ویکتور هوگ. داستان در کنار او دو شخصیت محوری جوان تر دارد؛ دختری به اسم سوفیا و پسر عموی او استبان. این دو در شروع داستان به اتفاق برادر سوفیا، کارلوس در خانه ی پدری سوفیا و کارلوس در کوبا زندگی می کنند. آغاز داستان مقارن سالگرد درگذشت پدر خانواده است. در این زمان سه جوان که همگی گرایشات ترقی خواهانه دارند، در وضعیتی بی ترتیب و آشفته تحت سرپرستی وصی پدر زندگی می کنند. راوی داستان به جز مقدمه ی آن که توسط استبان(بدون ذکر نام) روایت می شود** دانای کل است.

ورود ویکتور هوگ به داستان به تناسب شخصیت و رفتار او طوفانی و اسرار آمیز است. او در صبحی بارانی با مشت درهای متعدد خانه ی سوفیا را یکی پس از دیگری می کوبد و چون دری بر رویش گشوده نمی شود این کار را دوباره و سه باره از سر می گیرد و در پایان کارتی از خود جای می گذارد و می رود تا کمی دیگر باز گردد.

هوگ که مردی پرشور و انقلابی است به مجرد ملاقات با بچه ها آنان را مجذوب شخصیت، دانش و رفتار خود می کند. او به کمک دوست پزشکی از همفکران خود استبان که از حساسیتی مرگبار در عذاب است را نجات می دهد و دل و ذهن سوفیا را تصاحب می کند. ویکتور هوگ فردی قدرت طلب و خودکامه است. او به همراه استبان در فرانسه به انقلاب می پیوندد و در زمان اقتدار روبسپیر به جزایر آنتیل مامور می شود. صحنه ی برپا شدن گیوتین که در مقدمه آمده مربوط به جایی در میانه های داستان است که ویکتور هوگ با کشتی های تحت امر خود به یکی از جزایر مستعمره ی فرانسه در دریای کارائیب پا می گذرد.

قرن روشنفکری در واقع داستان انقلاب کبیر فرانسه و پیامد های آن است. نگاه کارپانتیه نسبت به آن انقلاب و تبعات آن پرسش گرانه و انتقادی است. از همین روست که داستان با جمله ی« دیشب دیدم که گیوتین باز برپا شد.» شروع می شود و با ماجرای ناپدید شدن دو تن از اشخاص محوری در ماجرای شورش مادرید که از آن یاد شد خاتمه میابد.

کارپانتیه همچون در رد گم ـ و به رغم تفاوت های فاحش فضای دو اثر ـ در این داستان هم فردی عاشق طبیعت، یا به تعبیر بهتر، عاشق توصیف طبیعت دیده می شود. او در جای جای متن، حتی در کشاکش یک ماجرای دلهره آور، داستان را به حالت تعلیق در می آورد تا با فراغ بال به توصیف انعکاس نور بر سطح آب، اشکال خیال انگیز ابرها و صخره ها ، جزئیات دنیای شگفت انگیز زیر آب و نظایر اینها بپردازد.

قرن روشنفکری ترجمه ی سروش حبیبی است و توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است. 


                                                              شهریور1396

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

* مترجم در مقدمه ی خود بر کتاب عبارات شروع فصل ها را نقل قول از گویا فرض کرده است در حالی که چنین نیست.