مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

موسیو پن


رمان کوتاه موسیو پن، اثری معمایی و اسرارآمیز است از روبرتو بولانیو جنجالی و اسرار آمیز.

مکان داستان پاریس و زمان آن مقارن جنگ داخلی اسپانیاست. شخصیت اصلی و راوی داستان موسیو پن است. پن عاقله مردی بازنشسته، علاقه مند به علوم خفیه  و متخصص در طب سوزنی است.

داستان شروعی دلهره آور دارد: «غروب چهارشنبه ششم آوریل، وقتی آماده می شدم از خانه بروم بیرون، تلگرافی از دوست جوانم مادام رینو به دستم رسید که درش تقریباً با حالتی اضطراری درخواست کرده بود آن شب در کافه بوردو نزدیک محل زندگی ام در خیابان ریولی حاضر شوم و این یعنی اگر عجله می کردم هنوز می توانستم به موقع برسم آن جا.

اولین نشانه های ورودم به ماجرایی منحصر به فرد بلافاصله خودش را نشان داد: موقع پایین رفتن از پله ها به دو مرد برخوردم که می آمدند بالا به طبقه ی سوم. اسپانیایی صحبت می کردند که من نمی فهمم و بارانی های تیره پوشیده بودند و ...»

مادام رینو از پن می خواهد به دیدن همسر دوستش، موسیو بایخو برود. بایخو که اهل پرو( و طبعا اسپانیایی زبان) است به نحوی درمان ناپذیر و خطرناک دچار سکسه شده است و بیم آن می رود که در صورت عدم معالجه جان خود را از دست بدهد.

بایخو در بیمارستانی وهم آلود و ترسناک بستری است. پزشک معالج او در ملاقات با پن به او توهین می کند و مانع ملاقاتش با بایخو می شود. از سوی دیگر دو اسپانیایی که پن در راه پله به آنها برخورد کرده پس از مدتی تعقیب و گریز، با پرداختن مبلغ قابل ملاحظه ای به عنوان رشوه، از او می خواهند از معالجه ی بایخو صرفنظر کند.

پن که از قبول رشوه دچار عذاب وجدان شده انگیزه ای مضاعف پیدا می کند تا سر از راز بایخو درآورد و او را معالجه کند و به این ترتیب وارد ماجرایی بسیار پیچیده و ترسناک می شود.

موسیو پن اثری پرکشش ودرخور تامل، با طرحی پیچیده  و  تعلیق هایی نفس گیر است. اوج داستان و یکی از جالب ترین بخش های آن، صحنه ی ملاقات غیر مترقبه ی پن با دوست قدیمی خود پلومور ـ بدو (که شایع است در اسپانیا با فاشیستها همکاری می کند) در سالن نمایش سینماست.

موسیو پن اثری یک تکه و بدون فصل بندی است. داستان شامل مؤخره ای با عنوان بیراهه است که در آن بولانیو از چگونگی آشنایی خود با علوم خفیه و دوستانی  می گوید که الهام بخش او در خلق اشخاص داستان بوده اند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: موسیو پن، روبرتو بولانیو، ترجمه ی پوپه میثاقی، نشر چشمه، چاپ اول: زمستان1369.

نظرات 6 + ارسال نظر
آرش 1397/01/11 ساعت 22:40

سلام خسته نباشید
تحسین میکنم شما را و می آموزم
نوشته های شما بسیار بسیار بسیار یاری دهنده است برای انتخاب کتاب هایی که قرار است وارد زنده گیِ مان شوند.
ملتمسانه تقاضا میکنم بنویسید و معرفی کنید
شرافت را می توان از زبان و لحن شما بو کشید. همانا زبان تکیه گاه اندیشه است و چه ناب است اندیشه تان.
سالی پربار در بستر سلامتی روزافزون برای شما و عزیزان تان آرزو میکنم و امیدوارم آرزویی در دلتان نماند هرچند ناممکن...
زنده باشید
بدرود

سلام و درود
از لطف شما بی نهایت سپاسگزارم. باعث افتخارم است که خوانندگانی چون شما دارم.
لطف دوستانی مثل شما بهترین انگیزه برای ادامه دادن است.
باز هم ممنونم و در سال پیش رو برایتان روزهایی بهتر از بهتر آرزو دارم.
پاینده و کامروا باشید.

سلام بر دوست بزرگوار ما .
امیدوارم سال پیش رو برای شما و خانواده سالی سرشار از سلامتی باشد و سالی سراسر لبخند.

از بولانیو زیاد تعریف شنیدم و چندی پیش هم برای آغاز ،کتاب ستاره ی دوردست او رو خریدم اما هنوز نخوندمش .
با توجه به مطلب شما هم این کتاب با توجه به معمایی و اسرار آمیز بودنش (البته در صورتی که در حد فهم من هم باشه)می تونه کتاب جالبی برام باشه
ممنون

سلام و درود بر مهرداد خان گرامی
من هم برای شما و خانواده و دوستانتان سالی خوب و خوش آرزو دارم.
این روزها مشغول خواندن معروف ترین اثر بولانیو، ۲۶۶۶ هستم که در ایام عید از باغ کتاب خریدم.
رمان جالبی به نظرم رسیده. با توجه به حجم حدود ۱۲۰۰ صفحه ای آن فکر کنم یک ماهی مشغولش باشم.
موسیو پن کار جالبی است و اصلا سخت نیست.
ممنون از شما.

میله بدون پرچم 1397/01/26 ساعت 08:46

دورود
علوم خفیه مرا به یاد آونگ فوکو انداخت... این هم طرح جالبی داشت.
اینرسی من بالا رفته است به مدد تعطیلات و پاره ای مشکلات... ببینم چطور می‌شود موتور را روشن کرد

سلام و درود
تا پیش از خوندن 2666 موسیو پن را از دو اثر دیگری که از بولانیو خوانده ام به قول شاملو دوست تر داشتم.
مطمئمنم به فاصله ای اندک از روشن شدن موتور به حداکثر سرعت خواهی رسید.

سحر 1397/02/06 ساعت 09:25

خیلی برایم جالب بود که دو تا اثر با مایه های جنایی و پر از تعلیق را پشت سر هم معرفی کرده اید این نویسنده را نمی شناختم و حالا با این معرفی شما برای خواندن این کتاب مشتاقم! اینجا هنوز اثر 1200 صفحه ای چاپ میشود؟! حروفچینی کار مو یان شده ٧١٨ ص و من عزا گرفته ام!!!

کاملا اتفاقی بود.
به حدود یک سوم 2666 رسیده ام. کار جالبی است. بولانیو وصیت کرده بود اثرش در شش کتاب جداگانه به چاپ برسد. گویا فکر می کرده به این ترتیب مبالغ بیشتری نصیب وارثینش خواهد شد. اما آنها درست تر دیده اند شش کتاب در یک جلد چاپ شود.
مشتاقانه منتظر مویان هستم. 700 صفحه برای یک رمان چندان زیاد نیست.

سلام
گاهی باید باز گشت و مطالب و کامنت ها را دوباره خواند اینطوری چیزای خیلی خوبی توش پیدا میشه.
طبق برنامه ریزی کتابهای بعدی که قصد خواندنشان را دارم اثر ستاره های ... بولانیو را به تازگی خریده ام و در اواخر صف قرار دارد.منتها خبر آثار بولانیو به شیوه های مختلف سر راهم قرار می گیرد و شاید مرا مجاب به پارتی بازی در لیست بکند.البته اگر سلامت از اکو بیرون آمدم.

راستی چقدر خوشحالم که کار مویان رو به اتمامه.هرچند رابطه خوبی با کتابهای حجیم ندارم و اونم از تنبلی و عدم تمرکزمه اما وقتی پای دوست و ترجمه ی دوست و نویسنده ی نوبلیست در میون باشه 700 صفحه که خوبه 1400 صفحه اش رو هم هستم .

در این قبیل موارد پارتی بازی اشکالی نخواهد داشت.کدام کار اکو را می خوانید؟
من هم شدیدا در انتظار مویان ام. گرچه از این که نوبل را به او دادند خیلی دلخور شدم.

در خوانش دوم همان کتاب اکو هستم که پیش از این درباره اش حرف زده بودم .آخرین اثر اکو: "شماره صفرم". منتهی به کندی.
داستانی که از فضای روزهای جنگ دوم جهانی و پس از اون در میلان حرف میزنه.

راستش اگه بخوام صادق باشم باید بگم اگه پای ترجمه سرکار سحر در میون نبود مویان رو تحویل هم نمی گرفتم
فکر میکنم زمان برنده شدن نوبل توسط مویان دلخوری شما کمتر از روزی بود که این جایزه را به باب دیلن دادند.
به قول یکی از دوستان نمی دانم چرا این اعضای آکادمی نوبل هم بجای اینکه نگاه ها را معطوف به سرتا پای یکدیگر بکنند و رسوایی به بار بیاورند نگاهی به آثار نویسندگان بزرگی چون کوندرا و راث و چند تن دیگر نمی کنند.

منتظر یادداشت تان در موردش هستم.
اعطای نوبل به باب دیلن که به قول بچه ها آخرش بود!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد