مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

فتح پلاسان

در ناتورالیسم ادبی که امیل زولا پایه گذار و مهم ترین نماینده آن است، وراثت عاملی بسیار تأثیرگذار بر سرشت و سرنوشت آدم هاست. زولا به منظور اثبات این امر مجموعه ای عظیم در بیست جلد تحت عنوان روگن ماکار پدید آورد و در آن به شرح حال چند نسل متوالی از خانواده ای به همین نام پرداخت. شاخه ی روگن این شجره نامه بخش مشروع و شاخه ی ماکار، بخش نامشروع آن را شکل می دهد. به طور خلاصه زولا در این مجموعه ترتیب کار را طوری می دهد که برای مثال فرزند رابطه ی نامشروعِ زنی بد کاره حتما تبدیل به آدمی پست و جنایت کار می شود که او هم به نوبه ی خود فرزندانی نظیر خودش را تولید و تکثیر می کند. فتح پلاسان جلد چهارم این مجموعه و یکی از مشهورترین مجلدات آن است.

زمان داستان سالهای نخست حکومت لویی بناپارت بر فرانسه (امپراطوری دوم) و مکان آن شهرستانی خیالی به اسم پلاسان است.

اشخاص اصلی داستان زن و شوهری با نسبت دختر عمه و پسر دایی از خانواده ی روگن ماکار هستند. اسم زن مارت و اسم مرد موره است. مارت متعلق به شاخه ی روگن و موره از شاخه ی ماکار است. مارت و موره سه فرزند دارند؛ یک دختر نوجوانِ به لحاظ ذهنی عقب مانده و دو پسر جوان که سرنوشت شان در کتاب های بعدی پی گرفته می شود.

خانواده ی موره خانواده ای نسبتاً متمکن و ظاهراً خوشبخت است. مارت زنی گوشه گیر و کم توقع است که روزش را به وصله کردن جوراب می گذراند. در مقابل موره تجارت پیشه ای طماع و بهانه جو ست.

در زندگی خانواده همه چیز چنان است که سال ها بوده تا این که موره تصمیم می گیرد طبقه ی دوم خانه ی محل سکونت شان را برای کسب در آمد بیشتر اجاره دهد. مستأجری که پیدا می شود کشیشی بسیار تو دار و مرموز به اسم آبه فوژا است.

آبه فوژا که شایعاتی در باره ی گذشته ی او مطرح است، نقشه ی تبدیل شدن به قدرتمند ترین فرد پلاسان را در سر می پروراند و عملی کردن نقشه ی خود را با تأثیر گذاری بر مارت از طریق بیدار کردن شور مذهبی در او آغاز می کند. مارت تبدیل به مبلغ آبه فوژا می شود و با فاصله گرفتن تدریجی از  مسئولیت های خانوادگی به فعالیت های اجتماعی رو می آورد و خواسته یا ناخواسته راه را برای فعالیت های آبه فوژا در عرصه های دینی و  سیاسی پلاسان باز می کند.

ناتورالیسم  مکتبی با گرایشات واقع گرایانه است. اما واقع گرایی ناتورالیستی نوعی واقع گرایی گزینشی و هدف دار است که به دلیل اصرار زیاد بر رد و طرد قراردهای موجود اخلاقی و اجتماعی، عمدتاً سویه ی تاریک زندگی بشر را می کاود. در داستان های زولا چیزی جز ننگ و پلیدی و پلشتی وجود ندارد. در فتح پلاسان نیز چنین است. مهمترین رخداد جمعی داستان انتخاباتی است که بناست به زودی برگزار شود. همه ی اشخاص متنفذ شهر  در حال دسیسه چینی به زیان گروه رقیب اند. آبه فوژا که در مرز دو گروه ایستاده تلاش می کند تا نتیجه ی انتخابات را خود تعیین کند. او که مقدمتاً خانه ی موره ی بینوا را فتح کرده می رود تا پلاسان را فتح کند و در این راه همچون دیگران، هر کاری را مجاز می شمارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: فتح پلاسان، امیل زولا، ترجمه ی هوشنگ امیر کردی، انتشارات نیلوفر.

نظرات 2 + ارسال نظر

سلام
با این که هیچ کتابی از زولا نخوندم با این حال فکر میکنم از داستانهاش خوشم بیاد .همچنین فلوبر . فکر کنم همین کتاب موپاسان که تازگی خوندم در این بی تاثیر نباشه.
تعریف روگن ماکار رو هم زیاد شنیدم.متاسفانه بیشترش که ترجمه نشده و از آنهایی که ترجمه شده هم تعداد اندکی چاپ مجدد میشه و شاید همین فنح پلاسان و ژرمینال باشن که بیشتر چاپ میشن.شاهکار و پولو زندگی هم دیدم که نگاه چاپش میکنه. اما بقیه همه چاپ تموم و بعضا نایاب.
ژرمینال رو دارم. باید برم سراغش ببینم منو مجاب به این میکنه که سراغ فتح پلاسان هم برم یا نه.
ممنون از یادداشت خوب شما.با این یادداشت فلسفه نام روگن ماکار رو هم که نمیدونستم فهمیدم.و همچنین ناتورالیسم ادبی .

زولا فارغ از جهان بینی اش نویسنده ی توانمندی است؛ چنان توانمند که حتی مخالفین ناتورالیسم هم او را مستثنی می کنند.
فلوبر که از او اسم برده اید از جمله منتقدین زولاست.
ژرمینال را در نوبت خواندن دارم.
ممنون از شما.

میله بدون پرچم 1397/06/18 ساعت 17:16

سلام
یادش به خیر... یاد زمانی که دنبال انتخاب یک پاراگراف از این کتاب بودم افتادم این پاراگراف:
«رفتار ماکار پیر و مادرت برای من موجب ترحم است. آه! این دو نفر به شدت از هم منزجرند! دیدی که چطور از احساس حضور ماکار در اینجا داشت خفه می‌شد. انگار همیشه از این می ترسد که او چیزهایی را بازگو کند که دیگران نباید بدانند. این که ناراحتی ندارد، داستان‌های بامزه‌ای تعریف می‌کرد... اما کسی مرا در منزل او نخواهد دید. من قسم خورده‌ام که هیچ وقت خودم را داخل این کثافت‌کاری نکنم... می‌دانی، پدرم حق داشت بگوید خانواده مادرم، این روگن‌ها، این ماکارها، ارزش طنابی را که باید با آن به دار آویخته شوند ندارند. من هم مثل تو از خون آنها بی‌نصیب نیستم و حرفم نباید تو را ناراحت کند. این را می‌گویم چون حقیقت است. امروز به مال و منال رسیده‌اند، اما این موضوع سرشت پلیدشان را پاکیزه نکرده است، برعکس.»
حدس می‌زنم یکی از کتابهای بعدی که سرگذشت شخصیت‌های این داستان را ادامه می‌دهد خانواده کشیش موره باشد.

سلام و درود
حالا که کتاب را خوانده ام به نظرم انتخاب خوبی می آید.
یکی از پسران موره می توانست کشیش شود . آن کتاب می تواند جلد پس از فتح پلاسان باشد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد