دو زن اثرآلبرتو موراویا به طور خلاصه داستان زنی است که تلاش می کند تا از دختر نوجوانش در برابر مخاطرات مستقیم و غیر مستقیم جنگ محافظت کند.
زمان داستان حدود یک سال در اواخر جنگ دوم جهانی است و راوی آن زن شخصیت اصلی، چزیرا ست. چزیرا زنی روستازاده و کم سواد است و به همین دلیل زبان داستان زبانی ساده و عوامانه است. از آنجایی که ذهن و زبان ساده ی چزیرا نمی توانسته بیان کننده ی تمامی دیدگاههای موراویا در مورد جنگ و تبعات آن باشد، او برای جبران این کمبود مرد جوان تحصیل کرده ی روشنفکر و شبه قدیسی به اسم میکله را در جمع اشخاص مؤثر داستان قرار داده است.
مادر و دختر در زمان شروع داستان ساکن رم هستند. چزیرا در آنجا مغازه بقالی به ارث مانده از شوهر مرحومش را اداره می کند. محل زندگی آنها طبقه ی بالای مغازه است. دختر که اسمش روزتاست دختری بسیار ساده و معصوم است و تمام هم وغم چزیرا تأ مین امنیت و آسایش اوست.
به دلیل طولانی شدن جنگ، رم به تدریج دچار کمبود مواد غذایی و سپس قحطی می شود. از طرف دیگر بیم آن می رود تا شهر مورد هجوم همه جانبه ی بمب افکن ها قرار گیرد. چزیرا که از طریق معاملاتش در بازار سیاه پول و پله ای به هم رسانده تصمیم می گیرد برای حفظ روزتا از گرسنگی و دیگر خطرات، مغازه و منزلش را به همسایه ی مورد اعتمادش( که روابط جالبی با چزیرا دارد) بسپارد و عازم روستای زادگاهش شوند. او بر این باور است ـ یا سعی می کند این را باور کند و به دخترش نیز بقبولاند ـ که در روستا همیشه چیزی برای خوردن پیدا می شود.
مادر و دختر پا در راه سفری پر ماجرا می گذراند که چیزی در حدود یک سال به طول می انجامد. نقطه ی اوج داستان ماجرایی است که چزیرا پیشاپیش در چند جا به آن اشاره می کند؛ اتفاقی که در واپسین روزهای جنگ و از قضا توسط نیروهای مراکشی تحت امر فرانسوی ها که بناست به همراه دیگر متفقین ناجی ایتالیا از شر فاشیست های بومی و نازیهای اشغالگر باشند رخ می دهد و روزتا را به موجودی به کلی متفاوت(به تعبیر چزیرا از سفید به سیاه) مبدل می کند.
محل رخدادهای اصلی داستان روستاهای مناطق کوهستانی ایتالیاست که موراویا تجربه ی زندگی در آنجا را داشته است. شرح و توصیفات کتاب از شیوه ی زندگی و افکار و احوال روستاییان موشکافانه و همراه با جزئیات فراوان است.
جان کلام نویسنده در دوزن این است که بزرگترین آسیب جنگ نه خسارات جانی و مالی آن، بلکه بلایی است که بر سر ارزش های انسانی می آورد. او به وضوح نشان می دهد که جنگ روز به روز ممنوعیت ها را می کاهد و تحلیل می برد تا آنجا که سر انجام زشت ترین و شنیع ترین اعمال به کارهای توجیه پذیر و مجاز، و بلکه قابل توصیه به دیگران بدل می شود.
باور موراویا به انسان اما در نهایت خوشبینانه است. پایان بندی جالب و تاًثیر گذار داستان، و همینطور آن چه او از زبان چزیرا در یکی از مشاجراتش با کونچتا که یکی از منفی ترین و منفورترین اشخاص داستان است از نشانه های این خوشبینی اند: « همه چیز عوض شده؟ آشغال، این تو هستی که منتظر یک جنگ بودی، تو و پسرهایت و آن کلوریندوی فاسد و هرزه و دزد و آن مراکشیهای قاتل، همه ی شما. تو حالا به خودت اجازه می دهی که بروی و هر کاری را جرأت انجامش را در زمان های عادی نداری بکنی، ای آشغال، به تو می گویم این وضع مدت زیادی طول نخواهد کشید و یکی از این روزها همه چیز درست می شود و تو پسرهایت و کلورینو خودتان را در گرفتاری خواهید دید، یک گرفتاری بد. و می فهمید که هنوز اخلاقیات و دین و قانون وجود دارند و مردم درستکار بیشتر از دزدهاو تبهکارها هستند.» *
شهریور1395
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*صفحه ی352
مشخصات کتاب: دوزن، آلبرتو موراویا ،ترجمه ی فریدون زاهدی، نشر البرز، 1369.
پی نوشت: ویتوریو دسیکا بر اساس این رمان فیلمی با بازیگری سوفیا لورن در نقش چزیرا و ژان پل بلموندو در نقش میکله ساخته است. سوفیا لورن برای بازی در این نقش بیست و دوجایزه ی بین المللی از جمله نخستین جایزه ی اسکار برای یک بازیگر غیرانگلیسی و بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره ی کن سال1961 را از آن خود کرده است.