مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

بچه های تانر


بچه های تانر نخستین رمان منتشر شده از روبرت والزر و اولین کتاب از سه گانه ی او شامل همین کتاب، یاکوب فون گونتن (این یادداشت) و دستیار(این یادداشت) است.

بچه های تانر به طور اجمال داستان آدمی به معنای واقعی دم غنیمتی در دنیایی پر تلاش و تقلا است که در آن میزان پول درآوردن و خرج کردن معیار ارزش گذاری آدم هاست.

شخصیت اصلی داستان سیمون تانر است. سیمون یک خواهر و سه برادر دارد. او رندی باهوش و زبان باز است که هر تلاشی را برای ساختن آینده ای ولو چند روزه دون شأن و خلاف باورهای غریبش در مورد زندگی می داند.

سیمون خود را به دست تقدیر می سپارد و در عین حال مراقب است که مبادا گرفتار و پایبند چیزی و کسی شود. در شروع داستان او با زبان بازی شغلی برای خود در یک کتاب فروشی دست و پا می کند و اندکی بعد و در حالی که به نظر می رسد شغل مناسب خود را یافته و رضایت کارفرمایش را جلب کرده با توهین به کارفرمایش و بدون دریافت رضایت نامه شغلش را ترک می کند.

بچه های تانر متناسب با اجزای تصادفی و بی ارتباط باهم ماجراهای سیمون، اثری بدون طرح است.

 پایه ی داستان نویسی به سبک ویژه ای که بعدها والزر به آن شهرت یافت در همین داستان گذاشته شده است. سبکی که بارزترین ویژگی آن شهوت کلامِ بی مقصود و مثال زدنی اشخاص داستان است. مشهور است که والزر داستان هایش را یک باره ، با خطی بسیار ریز و با استفاده از تمام سطح کاغذ می نوشت بدون این که هیچ جای خالی به عنوان حاشیه باقی بگذارد. سخن گفتن اشخاص داستان های او نیز چنین است. آنان چندان پر طول و تفصیل حرف می زنند و چنان فضای داستان سرشار از گفته های آنهاست که جایی برای چیز دیگری باقی نمی ماند. برای نمونه در فصل 10 سیمون در خانه ی خواهرش هدویک که معلم یک روستاست اقامت دارد. شروع این فصل چنین است: « شبی از شبها هدویگ  گفت:» و سپس سخنان هدویک به شکل نقل قول مستقیم در هشت صفحه می آید. در پایان این سخنرانی طولانی و یک نفس او به برادرش شب بخیر می گوید اما صبح روز بعد بلافاصله پس از برخاستن از خواب سخنان خود را بدون این که مجالی برای گفتن حتی یک کلمه به سیمون بدهد پی می گیرد و سه صفحه ادامه می دهد و در پایان از سیمون می خواهد از اتاق بیرون برود تا لباسش را عوض کند. امّا کار به اینجا ختم نمی شود. پس از آن که اعلام می شود سیمون او را تنها گذاشت، با این مقدمه که « هدویک در طول روز به سیمون گفت:» حرف های او شش صفحه ی دیگر ادامه پیدا می کند و با فاصله ی کمتر از نیم صفحه به سخنانش در روز آخر اقامت سیمون در نزد او می رسیم که بیش از یک صفحه ی کامل به طول می انجامد و با این این جملات پایان میابد:« ... می دانم که از خداحافظی گرم و پرشور بیزاری. بین ما این قضیه هیچ معنایی ندارد. پس به من بدرودی بگو، و بعد هم برو!» و به این ترتیب  فصل مذکور خاتمه میابد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: بچه های تانر، روبرت والزر، ترجمه ی علی عبداللهی، نشر نو.

دستیار

دستیار رمان دیگری است از خالق یاکوب فون گونتن، روبرت والزر.

شخصیت  اصلی اثر که داستان از نگاه او روایت می شود، مرد جوانی است به اسم یوزف. در شروع قصه وار کتاب او را می بینیم که در مقابل در خانه ی ارباب یا کارفرمای جدیدش ایستاده است: « یک روز ساعت هشت صبح مرد جوانی ایستاده بود جلو در یک خانه ی تک افتاده ی به ظاهر شکیل. باران می بارید. کسی که ایستاده بود آن جا باخودش فکر کرد« چه عجب! چتر همراهم هست.» آخر در سال های گذشته هیچ وقت چتر نداشت. در یکی از دست هایش که مستقیم به طرف پایین دراز شده بود چمدانی خاکستری بود، چمدانی بسیار ارزان قیمت.»

یوزف که چمدان ارزان قیمت خاکستری حکایت از وضعیت مالی ضعیف  او دارد، مثل یاکوب فون گونتن، آدمی کمابیش بدون گذشته و دم غنیمتی است. کارفرمای جدید او مهندس توبلر است. توبلر مخترعی با ایده هایی جالب است که قادر نیست سرمایه گذاری برای طرح هایش بیابد. اختراعات او به ترتیب شامل ساعت تبلیغاتی، دستگاه خودکار فروش گلوله های شکاری و نوعی صندلی چرخدار است. یوزف بناست منشی و کارپرداز توبلر باشد. محل کار و زندگی توبلر خانه ای بزرگ و زیبا در یک روستا در حاشیه ی دریاچه ی زوریخ است. یوزف بناست در اتاقی در یکی از طبقات خانه اسکان داده شود. او در واقع کارمند سرخانه خواهد بود.

توبلر یوزف را استخدام می کند اما به جای آن که  طبق معمول در ابتدا در مورد دستمزد کارمند جدیدش با او توافق کند، او را به اتاق غذا خوری راهنمایی می کند تا در آنجا هر چقدر که مایل است صبحانه نوش جان کند. یوزف شکم ی سیر صبحانه می خورد و کارش را شروع می کند بدون آن که نه آن روز و نه هیچ گاه دیگر بداند دستمزدش چه میزان خواهد بود و نه حتی در پایان همکاری دستمزدی دریافت کند.

ممکن است بپرسید چطور چنین چیزی ممکن است؟ آن هم نه در ناحیه ای دور افتاده در آفریقای چند صد سال پیش، بلکه در سوئیس اویل قرن بیستم. تنها راه دانستنش خواندن دستیار و شناختن یوزف و دنیای اوست؛ دنیایی که در آن نهایت خوشبختی به نحوی حیرت انگیز تنها در امکان تامین ابتدایی ترین نیازهای زیستی انسان، شامل چیزی برای خوردن و جایی برای خفتن خلاصه می شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: دستیار، روبرت والزر، ترجمه ی ناصر غیاثی، نشر چشمه.

یاکوب فون گونتن


یاکوب فون گونتن، رمان شاخص روبرت والزر، از جهات گوناگون داستانی عجیب و قابل تأمل است.

شخصیت اصلی و راوی داستان پسر نوجوان تا جوانی از خانواده ای ظاهراً اشرافی است که معلوم نیست به چه دلیل به دنبال یادگیری مهارت های لازم برای مستخدم شدن است.

او به این منظور در آموزشگاه پسرانه ای به اسم بنیامنتا که پانسیونی شبانه روزی است ثبت نام می کند. آموزشگاه اسمش را از صاحب و مدیر آن گرفته است. آقای بنیامنتا خواهری مجرد و کوچک تر از خودش دارد که از مربیان آموزشگاه و از اشخاص محوری داستان (اگر اساساً بتوان چنین تعبیرهایی را در مورد این اثر بکار برد) است.

یاکوب در شرح حالی که با تأخیر زیاد در باره ی خودش می نویسد می گوید: «امضا کننده ی زیر اینجانب یاکوب فون گونتن، پسر پدر و مادری درستکار،... برای کارآموزی وارد آموزشگاه بنیامنتا شده تا آن مقدار سواد و دانشی را کسب کند که برای خدمتکار شدن نزد کسی ضروری است. فرد نامبرده اصلاً و ابداً هیچ امیدی به زندگی ندارد. مایل است به او سخت بگیرند تا بفهمد تا اجبار به دست شستن از تنبلی یعنی چه. یاکوب فون گونتن قول زیادی نمی دهد اما قصد دارد رفتارش مؤدبانه و صادقانه باشد. فون گونتن ها نسلی قدیمی هستند. در زمان های گذشته مردانی جنگ آور بودند، اما بعدها میل به کتک کاری در آن ها تقلیل یافت و امروزه عضو شوراها و اهل تجارت اند. جوان ترین فرد خانواده، موضوع این گزارش، تصمیم گرفته است از همه ی سنت های متکبرانه روی برگرداند. می خواهد خود زندگی تربیتش کند نه اصول موروثی یا یکی از این اصول اشرافی... امیدوار است در امر پیشخدمتی، مدرن و کمابیش تردست بوده و خیلی احمق و به دردنخور نباشد. اما دروغ می گوید. وی نه تنها امیدی به این ها ندارد، بلکه فقط چنین ادعا می کند.»62

یاکوب آدمی دم غنیمتی است که به قول خودش می تواند در هر چیزی نکته ای زیبا پیدا کند. او عاشق آدم هاست. به نظر او زیر لبی حرف زدن یک آدم غر غرو خیلی قشنگ تر از  پچپچه ی نهری توی جنگل، زیر زیباترین آفتاب صبح یکشنبه روزی است. آینده ی که او برای خودش تصویر کرده این است که بشود یک صفر ناز و تپلی که سر پیری مجبور باشد پیش خدمت  جوان بی سرو پای متکی به نفس بی تربیتی شود یا خانه خراب شود و به گدایی بیفتد.

باری یاکوب در آموزشگاه اسم می نویسد و از همان ابتدا تصمیم می گیرد راه خود را برود. او از خوابیدن در اتاق جمعی خودداری می کند و اتاقی گرچه کوچک و دخمه مانند ولی به هر حال مستقل به دست می آورد.

پسران در آموزشگاه چیز زیادی یاد نمی گیرند. برنامه ی آموزشی آنها عمدتاً شامل یادگیری مقرارات حاکم بر آموزشگاه و خواندن کتاب «هدف مدرسه ی بنیامنتا چیست؟» است.

یاکوب آدمی کمابیش بدون گذشته است. او دائماً به پول نیاز دارد و معلوم نیست آن را چگونه و از کجا تآمین می کند. ارتباط او با پدر و مادرش که چیز زیادی در باره شان نمی دانیم قطع است. یاکوب برادری هنرمند به اسم یوهان دارد که در شهر محل آموزشگاه زندگی می کند. او در نخستین ملاقاتشان به یاکوب( که از نمونه ی دیالوگ های نوعاً گروتسک داستان است) به او چنین اندرز می دهد: « ... توی این دنیا هیچ چیز نیست که ارزش تلاش کردن داشته باشد، هیچ چیزی. با این وصف اما تو تلاشت را بکن، حتی شده با شور و شوق. اما برای این که زیاد هم مشتاق نشوی، این را بکن توی کله ات: هیچ چیزی نیست که ارزش تلاش کردن داشته باشد، هیچ چیزی. همه چیز باطل اباطیل است.» و ابراز امیدواری می کند که یاکوب حرف های او را خیلی خوب نفهمیده باشد!81

یاکوب فون گونتن داستانی بدون طرح (و از این حیث یکی از اولین ها) است و آن چه خواننده را در حین خواندن آن کنجکاو و علاقه مند نگه می دارد نه قدرت قصه گویی یاکوب، بلکه خود او، زبان خاصش و توفیقش در ایجاد این حس در خواننده است که مدام در حال طفره رفتن از گفتن اصل مطلب است. کتاب به شکل یادداشت های روزانه و شامل تعداد زیادی بخش های با میانگین حجم حدود دوصفحه ای است. زبان داستان آیرونیک و شبه فلسفی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: یاکوب فون گونتن، روبرت والزر، ترجمه ی ناصر غیاثی، فرهنگ نشر نو.