مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

گالاپاگوس


گالاپاگوس رمانی طنز آمیز، کنایی و به شدت انتقادی است از کورت ونه گات.

زمان داستان سال 1986 و زمان روایت یک میلیون سال پس از آن است. داستان توسط راوی مشکوکی روایت می شود که هویت او به تدریج تا پایان داستان بر خواننده آشکار می شود و بیش از یک میلیون سال از عمر، یا بهتر است گفته شود از حضورش بر زمین، می گذرد. او از روزگار ما به عنوان عصر مغزهای گنده یاد  می کند و معتقد است مشکل اصلی انسان بزرگ شدن بیش از حد مغز اوست که عملا از کارایی آن کاسته است.

ماجرای اصلی داستان سفری دریایی به جزایر گالا پاگوس است که با تبلیغات فراوان توسط مؤسسه ای آمریکایی برنامه ریزی شده است و بناست جمعی از مشهور ترین چهره های آمریکا از جمله ژاکلین کندی و هنری کیسنجر در آن حضور داشته باشند. درست در آستانه ی انجام سفر، بحرانی اقتصادی آغاز می شود که دامنه ی آن سراسر جهان را فرا می گیرد و از جمله اکوادور را به ورشکستگی می کشاند.

اکثر مسافرین نام نویسی شده در آخرین لحظه از سفر انصراف می دهند و تنها شش نفر باقی می مانند که عبارتند از مرد میانسالی به اسم جیمز ویت که هفده ازدواج با هفده بیوه زن ثروتمند و کلاه برداری از آنان را در کار نامه ی خود دارد، بیوه زنی به اسم مری هیپورن که معلم زیست شناسی بازنشسته ای است که سالها نظریه ی تکامل را درس می داده و اشتباهاً در بین مسافرین که چنان که گفته شد همگی از مشاهیر و ثروتمندان اند بُر خورده است، اندرو مکینتاش میلیاردر به همراه دختر نابینایش سلنا و سگ محبوب شان کازاخ و بالاخره مخترع جوان ژاپنی به اسم زنجی هیروگوچی و همسر باردارش، هیساکو که به دعوت مکینتاش به این سفر آمده اند.

جزایر گالاپاگوس جایی است که با مشاهده ی گونه های خاص حیات در آنجا نظریه تکامل در ذهن چارلز داروین جوان شکل گرفت. انتخاب این مکان و اسم آن برای داستان به هیچ وجه اتفاقی نیست. نظریه ی تکامل چیزی است که ونه گات به شکلی گسترده و طنز آمیز از آن برای نقد جهان امروز و بلایی که انسان بر سر خود و سیاره ی محل سکونتش آورده استفاده می کند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: گالاپاگوس، کرت ونه گوت، ترجمه ی علی اصغر بهرامی، انتشارات مروارید.

شب مادر


شب مادر رمان کوتاهی است از نویسنده ی معاصر شهیر آمریکایی، کورت ونه گات.  

شخصیت اصلی و راوی داستان مرد آمریکایی میان سالی با سابقه طولانی اقامت در آلمان است به اسم هوارد دبلیو کمبل جونیور.

زمان داستان سال های پیش و پس از جنگ جهانی دوم و زمان روایت دوره ی اسارت کمبل در زندانی در اسرائیل است. او از آمریکا به آن کشور منتقل شده و همزمان با آیشمن در انتظار فرا رسیدن زمان محاکمه ی خویش است.

شب مادر به رغم حجم کم، یک مقدمه و یک یادداشت ویراستار دارد که جزئی از اثرند و هر کدام حاوی پیامی جالب و عبرت آموز که در عین حال کلید فهم داستان نیز هستند . پیام مقدمه که به قول ونه گات نتیجه ی اخلاقی داستان هم هست این است که«ما همان چیزی هستیم که به آن تظاهر می کنیم، پس همیشه باید مواظب باشیم که به چه چیزی تظاهر می کنیم.» و پیام یادداشت ویراستار در پایان مقدمه ای آمده که خود نویسنده( یعنی کمبل) بر کتابش نوشته است؛ آنجا که او کتاب را به خودش تقدیم می کند که« آشکار تر از آن چه می شایست به خدمت بدی درآمد و نهانی تر از آن چه می بایست به خدمت خوبی.»

اتهام کمبل این است که در زمان سلطه ی نازی ها بر آلمان، برنامه ساز و مجری بخش انگلیسی رادیوی آن کشور بوده است. این بخش آشکار زندگی کمبل در خدمت به بدی است که اسناد آن غیر قابل انکار است. بخش پنهان زندگی او در خدمت به خوبی، عبارت از جاسوسی برای آمریکا به واسطه ی سرهنگی آمریکایی به اسم ویرتانن در همان دوره ی خدمت به نازی هاست که هیچ سند و مدرکی برای آن وجود ندارد. تنها چیزی که می تواند کمبل را نجات دهد آشکار شدن خدمات او به آمریکا به واسطه ی ویرتانن است که کمبل تنها سه بار در شرایطی غیر قابل اثبات او را ملاقات کرده و چیزی جز اسم مستعارش از او نمی داند.

داستان نکات تامل برانگیز زیادی دارد، از جمله این که تعداد زیادی از اشخاص آن همچون کمبل (و در پلانی وسیع تر همچون همه ی آدم ها) زندگی دوگانه در خدمت به خیر و شر داشته و دارند با این تفاوت اساسی که به عکس او خدماتشان به خوبی آشکار و به بدی پنهان بوده و به همین جهت اتهامی متوجه ایشان نیست.

افسونگران تایتان


مردی آمریکایی  به اسم وینستون نایلز رامفورد به اتفاق سگ محبوبش کازاک در یکی از سفرهایش به مریخ در یک قیفی کرونوسینکلاستیک (از نظر زمانی یکنواخت و نامحدود) به دام می افتد و در نتیجه به شکلی نامیرا در کل منظومه ی شمسی پراکنده می شود. او به تناوب در زمین، مریخ، تایتان و جاهای دیگر ظاهر و پس از مدت زمانی مشخص ناپدید می شود. پریود حضور او در زمین پنجاه و نه روز یک بار است. رامفورد در زمین، در خانه ی ویلایی خود ظاهر می شود. او همسری دارد به نام بیتریس. بیتریس که حاضر به ملاقات با رامفورد در دوره های کوتاه حضورش در خانه نیست، حاضر می شود پیغام او را مبنی بر تمایلش به دیدار با یکی از بزرگترین سرمایه داران آمریکا به وی برساند.

سرمایه دار مزبور که هم اسم یکی(و به قول برخی آخرین) پیامبران مذکور در عهد عتیق است ملاکی کنستانت است. او در زمان مقرر در خانه ی رامفورد حاضر می شود. رامفورد که پس از ورود به قیفی کرونوسینکلاستیک قدرت پیش گویی پیدا کرده به ملاکی اطلاع می دهد که او در مریخ از همسرش صاحب یک پسر خواهد شد. ملاکی و بیتریس که به هیچ عنوان از یکدیگر خوششان نیامده همه ی تلاش خود را می کنند تا از سرنوشت پیش بینی شده بگریزند اما زورشان به تقدیر نمی رسد. ملاکی در موقعیتی نامتعادل با درجه ی سرهنگی به ارتش مریخ می پیوندد. آنجا به جز معدودی در کله ی آدمها آنتن هایی کار می گذارند که توسط دستگاهی که در دست فرماندهان است کنترل می شود.

ارتش مریخ از ابتکارات رامفورد است. او سفینه های مریخ پیما را از روی سفینه ی دوست رباتش سالو که به دلیل نقص فنی آن چند صد هزار سال است که مقیم تایتان است طراحی کرده است. سالو در تایتان منتظر دریافت یک قطعه ی یدکی برای راه اندازی سفینه اش است. او از  آنجا نظاره گر زمین است و برای وقت گذرانی مجسمه های متعددی از آدمها از انسان کرومانیون به این سو ساخته است.

آدم های آنتن دار مریخ انسان هایی بی حافظه اند. پیش از نصب آنتن آنها را شستشوی مغزی می دهند. عملیات شستشوی مغزی به دلایل فنی نمی تواند به صورت کامل انجام شود و خرده ریزهای باقیمانده در حافظه ی آدمها گاه برای آن ها مشکل ساز می شود. ملاکی و دوست او استونی استیونسون دونفر از اشخاصی هستند که حافظه ی باقی مانده شان کار دستشان می دهد. این دو را بارها شستشوی مغزی می دهند. ملاکی خلع درجه می شود و با لقب دایی به عنوان سرباز به خدمت ادامه می دهد و استیونسون در اجرای حکم صادره توسط مقامات مافوق، بنا به فرمان مستقیمی که به مغز دایی داده می شود نا آگاهانه توسط او اعدام می شود.

پیش از این بیتریس که همانند بسیاری دیگر از زمین ربوده شده تا در مریخ به کار گرفته شود در سفینه ی حامل او به مریخ از ملاکی باردار می شود و پس از رسیدن به مقصد پسری به دنیا می آورد که کرونو(باز هم مشتق از زمان) نام گذاری می شود.

ارتش مریخ بر اساس طرح رامفورد قرار است ظاهرأ آخرالزمان زمین را رقم بزند تا بلکه باعث تغییر شیوه ی زندگی زمینیان بشوند. پیش از اعزام ارتش به زمین، دایی که حافظه اش را باز یافته به جستجوی بیتریس و کرونو می رود، دستگیر می شود، و به همراه فرمانده ی گروهانش برای مدت سه سال (همچون یونس در دل نهنگ؟) به اعماق سیاره ی عطارد تبعید می شود.

در این اثنا دینی تازه  و فراگیر در زمین پدید آمده که رامفورد را می شود گفت پیشوای آن است و ملاکی در آن نقشی عجیب و سخت فهم ایفا خواهد کرد و ...

افسونگران تایتان  که  دومین رمان ونه گات است مثل برخی دیگر از کارهای او داستانی ـ حدودأ علمی ـ تخیلی ( و در مورد ونه گات تخیلی ـ علمی) است. این داستان طرحی پیچیده دارد و فاقد آن یک دستی و روانی است که در کارهای بعدی او شاهد آنیم.

افسونگران تایتان ارجاعات مستقیم و غیر مستقیم فراوانی به اساطیر و ادیان و به ویژه عهد عتیق و عهد جدید دارد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: افسونگران تایتان، کورت ونه گات جونیور، ترجمه ی علی اصغر بهرامی، انتشارات نیلوفر، چاپ اول: زمستان ۱۳۹۰.

گهواره ی گربه


« از مردی بپرهیزید که با کوشش بسیار در کار آموختن چیزی است، آن چیز را می آموزد، و می بیند از گذشته خردمند تر نشده است. این شخص به شکلی جنایت کارانه از مردمانی بیزار است که جاهل اند اما برای نیل به جهالت خود راه دراز و سختی را طی نکرده اند.»

                                                    گهواره ی گربه، فصل ۱۲۴، نقل از اسفار باکونون

 

گهواره ی گربه که چهارمین رمان کورت ونه گات و حاصل تجربه ی او در شغل تبلیغات چی شرکت جنرال الکتریک است داستانی علمی تخیلی، پست مدرن، و ـ به قول ساندی تلگراف در پشت جلد کتاب ـ همچون هزار و یک شب پوست پیازی و تودرتوست.

کتاب شروعی ملویلی دارد*:« به من بگویید جونا» و بلافاصله  ونه گاتی می شود:« پدر و مادرم که جونا می گفتند، یا تقریباً جونا می گفتند. می گفتند جان**.».

جان یا جونا شخصیت اصلی و راوی گهواره ی گربه است. او مردی باکونونیست است. باکونون که ونه گات اسمش را با دستکاری اسم فامیل آنارشیست معروف میخائیل باکونین درست کرده، مصلحی خیالی با کتاب مقدسی در حال نوشته شدن و طبعاً در حال ازدیاد حجم و پیروانی عمدتاً در میان اهالی جزیره ی خیالی سن لورنزو در دریای کارائیب است.

 باکونونیست ها معتقدند« که بشریت به دسته های گوناگون تقسیم می شود، و این دسته ها مجریان بی چون و چرای مشیّت خداوندی اند، بی آن که هرگز بدانند یا بفهمند این یا آن کار را به چه دلیل انجام می دهند. با کونون به هر یک از این دسته ها یا تیم ها کاراس نام داده است...»۹اعضای هر کاراس را سببی یا وسیله ای به گروه متصل می کند که با کونونیست ها به آن کان ـ کانی می گویند. کان ـ کانی که راوی را به کاراس اش مرتبط کرده کتابی است که او هرگز نتوانسته تمامش کند و قرار بوده اسمش را بگذارد «روزی که دنیا به آخر رسید.»

روزی که دنیا به آخر رسید قرار بوده کتابی باشد در باره ی کارهایی که آمریکایی های مشهور در روز انفجار بمب اتمی در هیروشیما مشغول انجام دادنشان بوده اند. جونا برای شروع کتاب نامه ای به نیوت هونیکر، فرزند دکتر فلیکس هونیکر مرحوم، فیزیکدان خیالی برنده ی جایزه ی نوبل و سازنده ی بمب اتمی هیروشیما می نویسد و از او می خواهد هر چه را که از آن روز بیاد دارد برایش بنویسد. نیوت که از کاراس جوناست پاسخ می دهد که در آن زمان پسر کوچکی بوده و بیاد می آورد که پدرش در آن روز مشغول نخ بازی ـ که به انگلیسی به آن گهواره ی گربه (cat cradle) می گویندـ بوده است. جونا برای تحقیقات بیشتر عازم محل زندگی دکتر هونیکر می شود. در آنجا او متوجه می شود که دکتر هونیکر در اواخر عمر به سفارش ارتش آمریکا روی پروژه ای به مراتب خطرناک تر از بمب اتمی به اسم یخ نًه کار می کرده که می توانسته کل سیاره ی زمین را تحت تأثیر قرار دهد.

دکتر هونیکر یک دختر و یک پسر بزرگ تر از نیوت هم به اسامی آنجلا و فرانک داشته که همچون برادر کوچک شان عضو کاراس جونا هستند. راوی برای ملاقات با فرانک که از مقامات ارشد سن لورنزوست عازم آنجا می شود. در هواپیما او با سفیر جدید آمریکا در سن لورنزو( که بیان کننده عقاید جدی ونه گات در مورد جنگ است) و همسراو، یک کارخانه دار آمریکایی و همسرش و از همه جالب تر نیوت و آنجلا برخورد می کند.

سن لورنزو کشوری است بسیار فقیر و از جهاتی عجیب با فرهنگ و کیش و عادات و آدابی بسیار پست مدرن. سن لورنزویی ها چنان که گفتم باکونونیست اند اما رئیس جمهورشان پاپا مونزانو که از قضا یار غار سابق باکونون هم بوده باکونونیسم را غیر قانونی اعلام کرده و اصرار دارد که دین رسمی جزیره مسیحیت است. مجازات مرگ در سن لورنزو، که از جمله قرار است در مورد بجای آورندگان مناسک باکونونیستی اعمال شود، با آویزان کردن آدم ها از ناحیه ی شکم از یک چنگک غول آسای قصابی اجرا می شود و در آنجا عمیق ترین نوع ارتباط آدم ها چسباندن کف پاهای برهنه شان در حالت نشسته به یکدیگر است.

 هنگام فرود هواپیمای جونا و همراهان رئیس جمهور سن لورنزو شخصأ به استقبال مسافرین می آید. در سن لورنزو فضای داستان فانتزی تر می شود و روند حوادث به سوی سرنوشتی که آخرین کشف یا اختراع  دکتر هونیکر آن را رقم خواهد زد شتاب می گیرد.

 گهواره ی گربه اثری بسیار جذاب و خواندنی است که دانشگاه شیکاگو آن را به جای پایان نامه ی فوق لیسانس انسان شناسی از ونه گات پذیرفته است. کتاب را علی اصغر بهرامی به فارسی ترجمه و نشر افق منتشر کرده است.

                                                               اردیبهشت ۱۳۹۳

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 * شاهکار هرمان ملویل موبی دیک با این جمله شروع می شود: « اسماعیل خطابم کنید.»

** در انگلیسی هم به یحیای تعمید دهنده و هم به یوحنای حواری می گویند جان(john) و یونس را می گویند Jonah  .

سلاخ خانه شماره پنج


 از جمله اقدامات مناقشه برانگیز متفقین در جنگ جهانی دوم، بمباران شهر زیبا و تاریخی درسدن آلمان است. در حالی که جنگ به روزهای پایانی خود نزدیک شده بود و پیروزی متفقین قطعی به نظر می رسید در روز های سیزدهم تا پانزدهم فوریه سال 1945 تعداد800 بمب افکن آمریکایی و انگلیسی در سه نوبت هزاران تن بمب از انواع مختلف و عمدتا آتشزا بر روی درسدن ریختند. نتیجه نابودی تقریباکامل بخش مرکزی شهر و کشته شدن تعداد زیادی مردم غیر نظامی بود که تعداد آنها بر اساس آخرین بر آوردها 150000 تا  250000 نفر تخمین زده شده است.* سلاخ خانه شماره پنج حاصل حضور ونه گات در جنگ دوم جهانی دوم و اسارت او در درسدن در هنگام بمباران آن شهر است.

 ونه گات داستان خود را پیش از آغاز چنین معرفی می کند:

«سلاخ خانه شماره پنج یا جنگ صلیبی کودکان، رقص اجباری با مرگ.

 کورت ونه گات جونیور آمریکایی است، چهارمین نسل یک مهاجر آلمانی در کیپ کاد خوش و خرم زندگی می کند. [و یک عالمه سیگار می کشد] در جنگ دوم جهانی دیده بان پیاده نظام ارتش آمریکا بود، و از صحنه نبرد خارج شد و در بند اسارت ، سالها قبل در آلمان، شاهد بمباران درسدن با بمب های آتشزا بود.

 درسدن، فلورانس رود الب.

جان سالم به در برد تا داستان آن را بازگوید، با یک سبک تلگرافی و شیزوفرنیک، همان سبک داستانهای ترالفا مادور، که بشقاب پرنده های آن صلح به ارمغان می آورند.»

 سبک شیزوفرنیک داستان ناشی از وضعیت خاص شخصیت اصلی آن، بیلی پیل گریم است که در واقع تجربه حضور نویسنده در جنگ دوم جهانی را بازسازی می کند :

« گوش کنید:

بیل پیل گریم، در بعد زمان ، چند پاره شده است.

وقتی بیلی به خواب رفت، مرد زن مرده پیری بود و شب عروسی خود بیدار شد. در سال 1955 از میان دری گذشت و در سال 1963 از در دیگری بیرون آمد. از میان همان در عبورکرد و خود را در سال 1963 یافت. می گوید بارها تولد و مرگ خود را دیده است و از سر اتفاق به دیدار حوادث بین مرگ و تولد خود رفته است.»39

بیلی که به طرزی معجزه آسا در بمباران درسدن زنده مانده است، بار دیگر در سال 1968 از حادثه سقوط یک هواپیمای مسافری جان سالم بدر می برد. بیلی که تنها مسافر نجات یافته است، پس از بهبودی ادعا می کند که در سال 1967، سرنشینان یک بشقاب پرنده او را دزدیده و به سیاره ای به نام ترافالمادور برده اند و در آنجا برای تماشای اهالی آن سیاره، در زیر حبابی شیشه ای گذاشته اند.

پیل گریم یعنی زائر، و بیلی مسافری دائمی است. او در لحظه، بین زمین وترافالمادور، و بین سالیان مختلف جابجا می شود و به همین دلیل روایت داستان ـ همانند شخصیت اوـ شیزوفرنیک و تکه پاره است.

از نکات جالب توجه در سلاخ خانه شماره پنج، ترجیع بندی است که نه تغییر راوی ونه تغییر زمان و فضا برآن تاثیری ندارد. این ترجیع بند در واقع تکیه کلامی است که هر کجا موضوع مرگ و میردر میان باشد ـ و تعداد آن در سلاخ خانه شماره پنج  سر به جهنم می زند ـ بلافاصله بکار می رود:

« بله، رسم روزگار چنین است.»!

سلاخ خانه شماره پنج داستانی پست مدرن، و ـ به همین مناسبت ـ دارای روایتی از هم گسیخته است. این داستان فاقد سه وحدت ارسطویی یعنی وحدت زمان و مکان و موضوع است؛ با این وجود چیزی دارد که به آن انسجام و یکپارچگی می بخشد وآن، وحدت سبک و لحن است. ترجیع بندِ « بله، رسم روزگار چنین است»، عنصری است که ونه گات به همراه عناصر دیگر، از جمله طنزی نمایان و موثر، به منظور ایجاد لحنی واحد و یکدست در سلاخ خانه شماره پنج مورد استفاده قرار داده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: سلاخ خانه شماره پنج، ترجمه یعلی اصغر بهرامی، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.

*منبع : http://en.wikipedia.org/wiki/Dresden