جنگ داخلی اسپانیا را پس از دو جنگ جهانی اول و دوم می توان در زمره ی مهمترین تحولات اروپا در قرن بیستم به شمار آورد. جنگی که از 1936 تا 1939 به طول انجامید و تلفات آن تا یک میلیون نفر تخمین زده شده است. این جنگ پیش در آمدی بر جنگ دوم جهانی محسوب می شود چرا که در آن نخستین صف آرایی فاشیسم به زعامت آلمان نازی که حامی کودتاچیان بود در مقابل دنیای آزاد که در قالب بریگاد بین الملل به جبهه ی جمهوری خواهان کمک می رساند شکل گرفت.
جنگ داخلی کشور اسپانیا را به دو جبهه ی متعارض تقسیم کرد؛ تقسیم بندی که هنوز در بسیاری از عرصه های حیات سیاسی و اجتماعی آن کشور از گرایشات استقلال طلبانه تا رقابت به شدت سیاسی شده ی فوتبال بین تیم های بارسلونا و رئال مادرید به چشم می خورد. ادبیات نیز از تاثیراث پردامنه ی این جنگ برکنار نبوده است. برخی از برجسته ترین نویسندگان غیر اسپانیایی از جمله ارنست همینگوی، آندره مالرو، جورج ارول و تعداد پرشماری از نویسندگان اسپانیایی این جنگ و آثار و تبعات آن را دست مایه ی خلق داستان هایی کرده اند که برخی از آنها در زمره ی شاهکارهای ادب جهان اند.
آفتاب گردان های کور اثر نویسنده ی معاصر اسپانیایی، آلبرتو مندس، داستانی است در چهار اپیزود همگی مرتبط با جنگ داخلی. اسامی اپیزود ها شکست اول تا چهارم است و هرکدام تاریخی دارند. تاریخ تامل برانگیز شکست یا اپیزود اول 1939 و روز آغاز آن واپسین روز جنگ است. در این اپیزود سروان آلگریا که افسر تدارکاتچی در جبهه ی کودتاچیان است در آخرین روز جنگ و زمانی که برای همه مسلّم شده است که جمهوری خواهان شکست خورده اند در اقدامی عجیب و غیر قابل باور خود را تسلیم آنان می کند. سروان در دادگاه نظامی در بیان دلیل تسلیمش به دشمن شکست خورده می گوید ما تنها قصد پیروز شدن در نبرد را نداشتیم چرا که از ماهها قبل هر بار پیروزی را به تعویق می انداختیم. قصد ما قتل عام جبهه ی مقابل بود.
شکست دوم مربوط به سال 1940 است. قهرمان این شکست شاعر ترین شخصیت داستان است. او مرد جوان و آزادی خواهی است که چند شعر از او در نشریات جمهوری خواهان به چاپ رسیده است. او که تحت تعقیب است به همراه نامزد باردارش به کوه می زند تا از کشورش بگریزد. محتوای این اپیزود یادداشت های پیدا شده در کلبه ی کوهستانی است که او در آنجا پناه گرفته بود.
شخصیت اصلی شکست سوم معلم ویولونسلی به اسم خوان سنرا است. او در زمان جنگ در جبهه ی جمهوری خواهان در بیمارستان خدمت می کرده است. خوان دستگیر شده دادگاه او در حال برگذاری است. ریاست دادگاه با سرهنگی است که پسرش مدتی اسیر جمهوری خواهان بوده و پس از پایان جنگ اطلاعی از او به دست نیامده است. خوان در دادگاه در پاسخ سرهنگ که سراغ پسرش را از او می گیرد می گوید که او را می شناخته و به این ترتیب با اطلاع رسانی قطره چکانی و مطابق میل سرهنگ به او در خلال چند جلسه محاکمه، وقفه ای در صدور حکم اعدام خویش ایجاد می کند.
شکست چهارم اپیزودی ابهام آمیز و معمایی است که گره ی آن در پایان گشوده می شود. شخصیت اصلی و راوی بخش هایی از این اپیزود کشیشی جوان است که سه سال پس از پایان جنگ دلبسته ی زنی می شود که گمان می رود همسر کمونیست جمهوری خواهش از ترس دستگیری از کشور گریخته است. زن، فرزند نوجوانی دارد که شاگرد مدرسه ای است که کشیش در آن به تدریس مشغول است.اسم داستان برگرفته از نامه ی کشیش به مقام روحانی بالاتر او در ابتدای این اپیزود است: « پدر روحانی! حس جهت یابی ام را به کلی از دست داده ام، مثل آفتاب گردانی کور.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: آفتابگردان های کور، آلبرتو مندس، ترجمه ی سحر قدیمی، انشارات خوب.
شیفتگی ها رمان دیگری است از نویسده ی معاصر سرشناس اسپانیایی، خابیر ماریاس.
راوی داستان زن جوانی است که در یک انتشاراتی کار می کند. او هر روز صبحانه اش را در کافه ای نزدیک دفتر کارش در شهر مادرید می خورد و همانجا برای چند سال با علاقه و کنجکاوی به تماشای زن و شوهر میان سالی می نشیند که در مراسمی شبه آیینی هر روز در آنجا صبحانه می خورند و بعد هر کس دنبال کار خود می رود. برای راوی میگوئل و لوئیزا نمونه ی زوجی موفق و خوشبختند.
در شروع شوکه کننده و کنجکاوی برانگیز داستان معلوم می شود میگوئل با ضربات چاقو به قتل رسیده است: «آخرین باری که من میگوئل دزورن یا دورن را دیدم ، آخرین باری بودکه همسرش لوئیزا آلدی هم او را دید. شاید عجیب یا بی انصافانه به نظر برسد. چون او همسرش بود و من ، یک غریبه، زنی که یک کلمه هم با او حرف نزده بود. حتی اسمش را هم نمی دانستم، موقعی هم فهمیدم که دیگر کار از کار گذشته بود. یعنی وقتی عکسش را در روزنامه دیدم که نشان می داد چندین بار چاقو خورده است.»
راوی پس از اطلاع از جزئیات قتل به ظاهر اتفاقی و بدون برنامه ریزی قبلی میگوئل، در فرصتی مناسب به سراغ لوئیزا می رود که هنوز در شوک آن ماجراست. در خانه ی لوئیزا او با مردی از دوستان میگوئل آشنا می شود و با او مناسباتی به هم می رساند که بعد معلوم می شود می تواند به نحوی با موضوع قتل مربوط باشد. پس از طرح این احتمال، داستان معمایی تر و دلهره آورتر می شود و این وضعیت تا به پایان ادامه میابد.
مرگ و معنای آن، مثل دیگر اثر ترجمه شده از ماریاس، قلبی به این سپیدی، از موضوعات محوری شیفتگی هاست. نویسنده در حاشیه ی موضوع مرگ، در بحثی جالب توجه به این پرسش را مطرح می کند که انتظار ما از مردگانمان چیست؟ پاسخ تأمل برانگیزی که یکی از اشخاص محوری داستان به این سئوال می دهد این است که از آنها انتظار داریم به وظیفه ی مرده بودنشان در قبال بازماندگان عمل کنند؛ یعنی آنها را ترک کنند و دیگر هرگز به دنیای زندگان بازنگرردند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: شیفتگی ها، خابیر ماریاس، ترجمه ی مهسا ملک مرزبان، نشر چشمه.
قلبی به این سپیدی رمانی است از نویسنده ی معاصر سرشناس اسپانیایی خابیر(یا خاویر) ماریاس.
شخصیت اصلی و راوی داستان، خوان، مرد جوان مترجمی اهل اسپانیا است که به تازگی با همسرش، لوییزا که همکار اوست ازدواج کرده است.
داستان که زمان آن به شدت غیر خطی و گاه گیج کننده است شروعی ناگهانی و بهت آور دارد که در آن خوان می گوید به طور تصادفی فهمیده زنی که بعدأ معلوم می شود خاله ی او و همسر اول پدرش بوده بلافاصله پس از بازگشت از سفر ماه عسل ازدواج با پدر او، با شلیک گلوله به قلبش به زندگی خود خاتمه داده است.
او سپس از سفر ماه عسل خود به کوبا می گوید که در آنجا در هتل به طور اتفاقی مکالمه ی بین زن و مردی در اتاق مجاور را شنیده است. زن در آن گفتگو به مرد هشدار می دهد که باید بین او همسرش یکی را انتخاب کند و اگر قانوناً نمی تواند از همسرش جدا شود باید قول بدهد که او را به هر طریق ممکن از میان خواهد برداشت.
این گفتگو ذهن خوان را متوجه مسئله ی ازدواج به طور کلی، ازدواج خودش و همینطور ازدواج های پدرش می کند. او نمی داند که لوییزا که به نظر می رسیده در خواب است هم مکالمه ی اتاق هم جوار را شنیده است.
اسم پدر خوان رانز است. رانز کارشناس و دلال آثار هنری با روش کاری نه چندان شفاف و قانونی است. خوان یه یاد می آورد که پدرش در روز عروسی، او را به گوشه ای برده و بعد از مقدمه چینی کوتاه به او توصه نموده که اگر رازی دارد آن را برای خودش نگه دارد و به همسرش نگوید.
خوان که ذهنش پر از پرسش های مختلف در مورد گذشته ی رانز است تصادفاً متوجه می شود که گویا او نه دوبار بلکه سه مرتبه ازدواج کرده و از آن جالب تر گویا همسر نخست او نیز همچون همسر دومش به فاصله ای اندک از ازدواج به طریقی مرده است.
لوییزا به خوان پیشنهاد می کند صحت و سقم مسئله را از پدرش جویا شود، اما خوان به دلایل مختلف از جمله روابط نه چندان صمیمانه با رانز، جرأت این کار را در خود نمی بیند. لوییزا که کشف حقیقت را برای خوان و خودش ضروری می داند مسئولیت کار را می پذیرد و به انجامش می رساند.
قلبی به این سپیدی اثری روشنفکرانه و معمایی با ریزنگاریهایی مینیاتوری و شیوه ی نگارشی خاص است. داستان که گه گاه به مقاله ای تحقیقی شبیه می شود از طرحی قوی و منسجم برخوردار است که یک پارچگی آن را حفظ می کند. از ویژگی های جالب و استثنایی کتاب، اندیشه نگاری های تکرار شونده ی آن است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: قلبی به این سپیدی، خابیر ماریاس، ترجمه ی مهسا ملک مرزبان، انتشارات نیلوفر.
پی نوشت 1: شغل رانز و جزیئات برخی از ماجراهای کاری او در موزه ی پرادوی مادرید، نشان دهنده ی اطلاعات گسترده ی ماریاس از نقاشی است.
پی نوشت 2: کتاب شامل مقدمه ی ای کوتاه و روشنگر در مورد داستان و نویسنده است.
رمان پرمایه و پر آوازه ی وقت سکوت، نخستین اثری است که از نویسنده ی طبیب و روانشناس اسپانیایی، لوییس مارتین سانتوس به فارسی منتشر شده است.
وقت سکوت داستانی واقع گرایانه، روشنفکرانه و اجتماعی است. شخصیت اصلی اثر، پدرو، پزشک جوان محققی است که رویای تبدیل شدن به رامون کاخال ثانی و دریافت جایزه ی نوبل را در سر می پروراند. کار او تحقیق بر روی گونه ای موش واراداتی از آمریکاست. موش ها اما در آزمایشگاه زاد و ولد نکرده اند و ذخیره شان در حال اتمام است و همین موضوع است که پدرو و داستان را به حرکت در می آورد.
پدرو که از گذشته و خانواده ی او چیزی نمی دانیم ساکن پانسیونی نسبتا ارزان قیمت است که توسط سه زن از سه نسل پیاپی اداره می شود.او همکاری دارد به اسم آمادو که آدمی پیچیده و حقه باز است. آمادو با مردی به اسم موئه کاس که ساکن بیغوله ای در یکی از حلبی آبادهای مادرید است نسبتی فامیلی دارد. خانواده ی موئه کاس شامل خود او، همسری ظاهرا عقب مانده و دو دختر جوان و نوجوان است که متخصص پرورش موش هایی از همان گونه ای هستند که پدرو روی آنها آزمایش می کند. آمادور پدرو را در سفری که بی شباهت به سفر به دنیای زیرزمینی مردگان نیست نزد موئه کاس می برد و از همین جاست که دردسر های پدرو آغاز می شود.
سانتوس وقت سکوت را در سال های میانی حاکمیت استبدادی فرانکو بر اسپانیا نوشته است و اینجا و آنجا نشانه هایی گذاشته که حاکی از نارضایتی او از اوضاع و احوال زمانه ی خویش است.
وقت سکوت طرحی ساده و شیوه ی روایت و زبانی پیچیده دارد که از علل اصلی تشخص و شهرت آن است. ساختار روایی داستان ترکیبی است از روایت دانای کل و تمامی تکنیک های روایی معمول در داستان نویسی جریان سیال ذهن، شامل دانای کل محدود، حدیث نفس و تک گویی درونی مستقیم و غیر مستقیم . یکی از اشکال حضور دانای کل در داستان که مترجم (از قول منتقدی) از آن با عنوان دانای کل سرمقاله گونه یاد کرده است، شامل تأ ملاتی گوناگون در موضوعات مختلف است. ارتباط مباحث این بخش ها با موضوعاتی که در پی آنها می آید به تدریج بر خواننده روشن می شود.
داستان فاقد هرگونه بخش بندی است و قسمت های مختلف آن تنها با یک سطر فاصله از یک دیگر جدا می شود. پس از شروع هر قسمت تازه، غالبا مدت زمانی طول می کشد تا خواننده دریابد مطلب از ذهن کدام شخصیت روایت می شود یا موضوع چیست. ورود راویان به داستان، بدون اعلام قبلی و از طریق نقل تک گویی درونی آنها صورت می گیرد.
وقت سکوت با تک گویی درونی پدرو، به شکلی خاص( ناشی از بکار بردن افعال به شکل ماضی نقلی) شروع می شود:«تلفن زنگ می زد و صدایش را شنیده ام. گوشی را کج گذاشته ام. گفته ام «آمادور.» با آن لب های کلفتش آمده گوشی را برداشته است...»
زبان داستان بسیار خاص است. برای مثال گاهی یک کلمه ( در اینجا قید بس) در جملاتی پیاپی و گاه تو درتو به دفعات تکرار می شود: شهرهایی هست بس ناقص، بس محروم از جوهره ی تارخی، بس سرگشته ی ظهور و سقوط حاکمان مستبد، بس هوسبازانه ساخته شده در بیابان ها، منزلگاه ادامه دهندگان بس قلیل نسل خاندان های بومی در گذشته، بس دور از دریایی یا رودخانه ای، بس متظاهر در به نمایش گذاشتن فقر نکبت بارشان، ...
این بخش بیش از یک و نیم صفحه به همین ترتیب ادامه میابد و چنان که مترجم توجه داده است در آن بیست و هفت نهاد، تنها به یک گزاره ی ساده ی:« که کلیسای جامع ندارد»ختم می شود.
از دیگر ویژگی های بارز زبانی وقت سکوت آن است که نویسنده در آن هر کجا که لازم دیده برای بیان مقصود کلمات یا عباراتی را از زبان های دیگر وام گرفته یا با ترکیب کلمات یا اجزایی از کلمات در زبان های مختلف دست به واژه سازی زده است.
وقت سکوت ترجمه ی ونداد جلیلی و چاپ نشر چشمه است. کتاب دارای مقدمه ای کوتاه و موخره ای مفصل و ارزشمند در باره ی زندگی و آثار مارتین سانتوس و ویژگی های سبکی و ساختاری داستان است.
نازارین نخستین رمان ترجمه شده به فارسی از نویسنده ی سرشناس اسپانیایی قرن نوزده و اوایل بیست، بنیتو پرث کالدوس است که در کارنامه ی ادبی پربار خود هفتاد و هفت رمان، بیست و یک نمایش نامه، یک زندگی نامه، تعدادی داستان کوتاه و مقالات متعددی در موضوعات مختلف دارد و به گفته ی مترجم کتاب، کاوه میرعباسی، در اسپانیا همان منزلتی را دارد که بالزاک در فرانسه، دیکنز در انگلستان و داستایفسکی در روسیه از آن برخوردارند.
نازارین که بخشی از شهرت دیرهنگامش را مدیون فیلم سینمایی ساخته شده بر اساس آن توسط لوئیس بونوئل است، داستان کشیش عرب تبارِ قدیس مآبی به همین نام است که گالدوس او را آشکارا تحت تأثیر دن کیشوت خلق کرده است.
هرکجا صحبت از دن کیشوت باشد باید دنبال یار و همراه او سانچوپانزا هم بود که سروانتس در مقدمه ی شاهکار خود در باره ی او گفته است اگر نخواهد از بابت معرفی اربابش، آن پهلوان شریف و محترم به عالم بر کسی منت بگذارد، معهذا باید از این که او را به ما شناسانده از وی ممنون باشیم. آری نازارین هم سانچوپانزای خود را دارد؛ آن هم نه یکی، بلکه دوتا و از نوع مؤنث که یکی از ایشان سرمنشأ مشکلات او و سرآغاز استحاله اش از کشیشی پاک دل و بی چیز به یک قدیس است.
نازارین (همچون سلف خود، دن کیشوت) با راوی اول شخصی شروع می شود که در تغییر و تبدیلی عمدی ـ در پایان بخش اول ـ جایش را به دانای کل می دهد. راوی در شروع داستان به اتفاق دوست خبرنگارش(رپرتر) به محله ای فقیر و بدنام می رود و در آنجا نخستین بار در حالی با نازارین برخورد می کند که او به خانم صاحب خانه اش، چانفاینا که پدیده ای به یادماندنی است، اعلام می کند کسی تمام اموال مختصرش را به سرقت برده است و پس از آن که سرزنش های ناجور و آب نکشیده ی چانفاینا را می شنود، آرزو می کند خدا پشت و پناه سارق اموالش باشد که بتواند آنچه را از او سرقت کرده در راه صواب! استفاده کند.
گرفتاری نازارین از آنجا آغاز می شود که او شبی ناگزیر به زنی بدکاره و مجروح پناه می دهد. زن که آندرا نام دارد در نزاعی با زنی مثل خودش او را با چاقو زده و متواری شده است. نازارین آندرا را پناه می دهد و مداوا می کند. آندرا پس از بهبودی با این نیت خیر که کشیش لو نرود، خانه ی او را آتش می زند و متواری می شود. شعله های آتش به خانه های همجوار سرایت می کند و غوغایی به پا می شود که آن سرش ناپیدا.
نازارین که سرپناه خود را از دست داده چندی به این و آن پناه می برد و چیزی برای خوردن گدایی می کند. شرایط دشوارش او را به یاد رنج های سرورش عیسی میسیح می اندازد. او به شهر (مادرید) و آدم های آن پشت می کند و در پی تزکیه نفس با پای برهنه و لباسی ژنده همچون قدیسان سر به بیابان می گذارد. آندرا و زنی دیگر به اسم بئاتریث در راه به او می پیوندند و شریک زندگانی پر درد و رنج و پر خطری می شوند که او آگاهانه برای خویش رقم می زند.
نازارین به رغم شخصیت اصلی غریب آن، اثری واقع گرایانه، اجتماعی و انتقادی است. زبان کتاب طنز آمیز و شیرین و داستان آن بسیار غنی و جذاب است.
شهریور1396
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: نازارین، بنیتو پرث کالدوس، ترجمه ی کاوه میر عباسی، نشر مرکز،چاپ دوم، 1395.