« رویدادهای مهم، خوب یا بد، روح مردان را تغییر نمی دهد بلکه آن را آشکار می کند...»
ایرن نمیروفسکی، سوئیت فرانسوی
سوئیت فرانسوی رمان شاخص ناتمامی است از ایرن نمیروفسکی. نمیروفسکی زاده ی کیف (1903) است. خانواده ی او که از یهودیان مرفه روسیه بودند پس از انقلاب اکتبر آن کشور را ترک می کنند و ساکن فرانسه می شوند. ایرن فارغ التحصیل رشته ی ادبیات از دانشگاه سوربن با درجه ی ممتاز است. او نخستین رمان خود را در سن هجده سالگی منتشر کرد و در بست و شش سالگی با انتشار رمان دیگرش داوید گولدر به شهرت دست یافت. او پس از انتشار چند اثر دیگر در سال 1941 و در حالی که فرانسه از سال قبل به اشغال آلمان نازی در آمده بود شروع به خلق شاهکار بلندپروازانه اش سوئیت فرانسوی می کند. داستان بناست شامل پنج بخش باشد. در ژوئیه ی 1942 او به اتهام یهودی بودن دستگیر و به اردوگاه آوشویتس اعزام می شود و اندکی بعد در آنجا به قتل می رسد. تا تا پیش از دستگیری او بخش های اول و دوم را اتمام رسانده است. ایرن متأهل و دارای دو فرزند دختر بود. شوهرش میشل در تلاش برای آزادی او خود نیز دستگیر شد و به قتل رسید اما فرزندانشان به نحوی معجزه آسا نجات یافتند و دست نوشته ی سوئیت فرانسوی را نیز نجات دادند.
سوئیت فرانسوی که برخی آن را با جنگ و صلح مقایسه کرده اند دارای دو بخش به ترتیب بلند و کوتاه است که هر یک دارای چند فصل با نام است. نام بخش نخست توفان در ماه ژوئن است. در شروع این بخش قوای آلمانی در آستانه ی اشغال پاریس اند. ساکنان وحشت زده شهر که اشخاص داستان از میان ایشان و به گونه ای انتخاب شده اند که نماینده ی همه ی آنان از هر قشر و طبقه و فرهنگ باشند سراسیمه و با هر وسیله ممکن پا به فرار می گذارند.
تمرکز سوئیت فرانسوی نه بر جنگ بلکه بر آثار آن بر مردم غیر نظامی است. در درآمد این یادداشت جمله ای از نمیروفسکی نقل شد که حاوی نگرشی به انسان است که بر کل داستان حاکم است. نگرشی مبنی بر این که حوادث خوب و بد روح ما را تغییر نمی دهند بلکه آن را عریان می کنند و در معرض دید قرار می دهند. جنگ در سوئیت فرانسوی چیزی از راه دور و در پس زمینه است. در پیش زمینه آدم هایی وحشت زده و درمانده را شاهدیم که در اثر ضربه ی وارده گویی به تنظیمات اولیه و غریزی خود بازگشته اند. بی جهت نیست که شخصیت جالب توجه فصل بیست بخش اول، گربه ی خانگی انتخاب شده که به رغم تربیت شهری خود همین که در طبیعت بکر روستایی قرار می گیرد تبدیل به شکارچی ترسناک و خون ریزی می شود که با فرو کردن پنجه ی خود در بافت نرم گوشت پرنده ای که شکار کرده و لیسیدن خون او به اوج لذت می رسد.
خانواده ی پریکان که داستان با آنها شروع می شود خانواده ای اشرافی و ثروتمند با فرزندان زیاد اند. وقتی خبر قریب الوقوع بودن سقوط پاریس می رسد بنا می شود آنها به سرعت، حداقل اثاث مورد نیاز را جمع کنند و عازم محلی امن شوند. پریکان مادر به رغم اضطراب موجود سفر را یک روز به تعویق می اندازد تا ملافه های مورد علاقه اش خشک و اطو شوند. امّا همین خانم پریکان وقتی در میانه ی راه شهر محل اقامت موقت شان دچار حریق ناشی از انفجار می شود برحسب غریزه چنان در نقش مادری خود فرو می رود که فقط و فقط در فکر نجات فرزندان خویش است و تنها زمانی متوجه جا گذاشتن پدر بزرگ مریض و علیل خانواده در معرض حریق می شود که به قدر کافی فرزندانش را از خطر دور کرده است.
دیگر اشخاص داستان هم ازقاعده ی عمل به غریزه در موقعیت اضطراری مستثنی نیستند. هنرشناس مبادی آداب برای نجات خود و اشیای مورد علاقه اش دست به دزدی بنزین می زند، کودکان بزهکار کشیش سرپرست موقت خود را به قتل می رسانند، گرسنه ها دست به سرقت می زنند و خلاصه این که همه کس جز استثنائاتی کمیاب در تلاش اند تا ولو به قیمت نابودی دیگران خود را نجات دهند. دو تن از استثنائات که از بخش اول داستان به بخش دوم راه پیدا می کنند آقا و خانم میشو هستند. این دو، زن و شوهری میانسال و هر دو کارمند بانکی واحدند. میشوها پسر جوانی دارند که عازم جبهه شده و خبری از او در دست نیست. آن دو به دستور رئیس خود، پاریس را ترک می کنند تا در شعبه ی بانک در شهر تور به او و دیگر کارمندان منتخب بپیوندند. میشوها آدم هایی ساده و به لحاظ مالی ضعیف اما از جهت روحی غنی اند. آن دو مثل دیگران در جریان مهاجرت متحمل سختی های فراوان می شوند و در باز گشت به پاریس از کار اخراج می شوند. دیالوگ زن و شوهر پس از مواجه شدن با خبر از دست دادن شغل و در آمد خود به قدر کافی گویای میزان عزت نفس ایشان است:
« ـ تو خیلی عجیبی، موریس. با بدبین ترین و نومید ترین مردم سرو کار داشته ای و در عین حال بدبخت نیستی. می خواهم بگویم که باطناً چنین احساسی نداری! اشتباه می کنم؟
ـ نه.
ـ آخر بگو چه چیزی مایه ی تسلی توست؟
....
ـ اطمینانی که به آزادی درونی ام دارم، به این سرمایه ی گرانبهای تغییر ناپذیر که از دست دادن یا نگه داشتنش فقط به خودم بستگی دار.»
بخش دوم داستان چه به لحاظ موقعیت و چه از نظر اشخاص آن بخشی مجزا است. از معدود اشتراکات بین دو بخش چنان که گفته شد خانم و آقای میشو هستند که در بخش دوم نقشی حاشیه ای دارند.
اسم بخش دوم «dolce» است که از اصطلاحات موسیقی و به معنای اجرا با بیانی آرام و لطیف است.
مکان این بخش شهرکی به اسم بوسی در مرز فرانسه ی اشغالی و قلمرو ویشی است. در شروع این بخش بوسی برای بار سوم شاهد حضور نظامیان آلمانی است. آلمانی ها علاوه بر اشغال املاک و ابنیه ی خالی، در خانه های مردم محلی مستقر می شوند. به هر خانه یک نفر می رسد که درجه و رتبه اش نسبت مستقیم با وضعیت خانه ی میزبان دارد. در بخش دوم خبری از عملیات نظامی نیست.
نیروی حاکم بر بخش دوم عادت است. مردم محلی کم کم به حضور قوای اشغالگر عادت می کنند و بین آنان مراودات مالی و عاطفی شکل می گیرد. شخصیت محوری عمده ی این بخش زن جوانی به اسم لوسیل آنژلیه است که به اتفاق مادر شوهر خود در ملک اربابی خانوادگی همسرش زندگی می کند. همسر لوسیل در دوردست ها در اسارت آلمانی هاست. به همین سبب مادر شوهر، چشم دیدن آلمانی ها را ندارد. آلمانی سهم آنژلیه ها برعکس شوهر عیاش و بد دهن لوسیل، مردی بسیار خوش تیپ، مؤدب، با فرهنگ و اهل موسیقی است. مناسبات لوسیل و افسر آلمانی که موضوع اصلی بخش دوم است خود داستانی جذاب و پرکشش با پایانی فوق العاده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: سوئیت فرانسوی، ایرن نمیروفسکی، ترجمه ی مهستی بحرینی، انتشارات نیلوفر.
شخصیت اصلی داستان، ژان، که از دوست داشتنی ترین مخلوقات عالم ادبیات است دختر جوانی است که پس از پنج سال اقامت در شبه محبس یک صومعه در هفده سالگی به خانه بازمی گردد. او تنها فرزند پدر سلیم النفسی پانتئیست و ضد کلیسا و مادر اشراف زاده ای بیمار، با شکوهی رو به زوال است.
خانواده روز پس از بازگشت ژان و به اصرار او که حتی قادر به لحظه ای درنگ نیست به رغم هوای نامساعد عازم کاخ خانوادگی خود در نورماندی می شوند. کاخ یاد شده در محوطه ای وسیع قرار دارد که به طبیعتی زیبا با چشم اندازی به دریا راه می برد. ژان عاشق طبیعت و سفر به سرزمین های دور دست است و رویای عشقی باشکوه را در سر می پرورد. او روزهایش را به گشت و گذار در طبیعت زیبای اطراف و خیال پردازی در مورد زندگی زناشویی آتی خود می گذراند تا این که مرد جوانی خوش سر و ظاهر با نسبی اشرافی به اسم ژولی ین از یکی از املاک اربابی مجاور از راه می رسد و ژان بدون آن که بداند چگونه به ازدواج او در می آید.
ژولی ین پس از ازدواج اندک اندک چهره عوض می کند یا به تعبیر بهتر خود واقعی اش را نشان می دهد. او مرد پستی است ، خیانت پیشه و لئیم که به طمع دارایی ژان با او ازدواج کرده است. تنها زمانی که ژان عشق را چنان که رویایش را در سر می پروراند تجربه می کند درسفر به همراه ژولین به جزیره کرس است؛ سرزمینی با طبیعتی سرکش و مردمانی خشن و خونگرم.
جایگاه موپاسان به لحاظ سبک یا مکتب جایی در میانه ی رئالیسم فلوبری و ناتورئالیسم زولایی است و انتخاب سرزمین کرس با طبیعت و مردمانی که ذکرش رفت به عنوان پس زمینه ی تنها تجربه ی عشق ژان بی جهت نیست.
ژان در تداوم زندگی زناشویی سرخورده از شوهر خیانت پیشه ی خود صاحب فرزندی پسر می شود و کمبود عشق زناشویی را با عشق ورزیدن افراطی به او جبران می کند. از آن پس تنها فکر و ذکر ژان تأمین سلامتی و شادی فرزند دلبند خویش است. با تولد فرزند، ژولین و پستی هایش به پس صحنه می روند و ژان باقی می ماند و آزمون مادری که با وجود پسری که صفات ناپسند پدر خویش را به ارث برده بنا نیست به خیر و خوشی آن را از سر بگذراند.
یک زندگی علاوه بر اشخاصی که ذکر ایشان رفت یک کشیش مسن خوش قلب و سلیم النفس، کشیش جوانی متعصب، تند خو و بد ذات و دختر مستخدمی دارد که در جوانی نا خواسته چشم ژولین را به پستی و خیانت پیشه گی شوهرش می گشاید و در پیری حامی اصلی و تکیه گاه او می شود. داستان پایان بندی باشکوهی با بارقه ای از امید و روشنایی دارد که از جمله جذابیت های آن است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: یک زندگی، گی دو موپاسان، ترجمه ی محمد رضا پارسایار، انتشارات فرهنگ معاصر.
جنگ، رمانی است که شصت سال پس از مرگ لویی فردینان سلین بر اساس نسخه ی دست نویس ویرایش نشده ی آن منتشر شده است. تاریخ دستنوشته ژوئیه 1934 است و این یعنی سلین آن را پس از سفر به انتهای شب و پیش از مرگ قسطی نوشته است.
زمان داستان چند ماه در اثنای جنگ جهانی اول و شخصیت اصلی آن سربازی به اسم فردینان است. در شروع داستان فردینان با جراحتی در ناحیه ی صورت و آسیبی ناشی از ضربه به سر در میان هم رزمان کشته شده اش به هوش می آید. اندک زمانی بعد افسری انگلیسی او را میابد و به بیمارستانی نظامی منتقل می کند که بخش عمده ی داستان در آنجا می گذرد؛ بیمارستانی با دکتری عاشق قطع عضو و پرستاری کذایی که نظیرش را جز در داستانی از سلین کمتر می توان یافت.
ضربه ی وارده به سر فردینان این بهانه را برای سلین که متخصص هذیان گویی است فراهم می کند تا داستان را با ترکیبی از کابوس و واقعیت و به نحوی گیج کننده آغاز کند. فردینان اندک اندک به خود می آید و پس از آن که موفق به شناسایی محیط و اطرافیان می شود از میان سربازان مجروح حاضر در بیمارستان دوستی به اسم بِبر برای خود برمی گزیند که پای او را به شهر باز می کند. ببر مشکوک است که عمداً به پای خود شلیک کرده تا از خدمت نظام بگریزد؛ اقدامی که در صورت اثبات می تواند محاکمه در دادگاه نظامی و مجازات مرگ را سبب شود. ببر برای خود پدیده ای است و زنی از خود پدیده تر را به عنوان همسرش به داستان وارد می کند که سرنوشت فردینان با او گره می خورد.
جنگ تنها دست نوشته ی تازه یافته شده از سلین نیست. او در ریگودون از سرقت دستنویس تعدادی از آثارش گفته بود. اکنون معلوم شده است که آنها علاوه بر جنگ شامل حداقل سه اثر دیگر هم هست؛ لندن، که ادامه ی جنگ است، بخش های تکمیلی از معرکه و وصیت نامه ی شاه کروگولد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: جنگ، لویی فردینان سلین، ترجمه ی داود طباطبایی عقدایی، نشر افکار.
هربرت مارکوزه، فیلسوف و نظریه پرداز مکتب فرانکفورت، در انتقاد به وضعیت جهان معاصر گفته است شرایط حاضر انسان را به چیزی تبدیل کرده که چیزهای دیگر را مصرف می کند. چیزها اثر نویسنده ی فرانسوی، ژرژ پرک، داستانی است با چنین نگرشی به انسان معاصر.
داستان به فراخور اسم به قدر کافی گویایی که دارد به جای معرفی شخص یا اشخاص اصلی با فهرست بلندی از اسامی اشیا یا همان چیزها شروع می شود و بعد از چندین صفحه وقتی به معرفی اشخاص می رسد نخستین جمله در شرح حال آنها این است که آرزو داشتند مالدار شوند، و پیداست که مال را می خواهند تا بتوانند چیزهای مورد نیازشان را بخرند.
«آنها» که گویی فاقد فردیتی مستقل اند و در خلال داستان همانند دوقلویی به هم چسبیده همه جا با هم از ایشان یاد می شود، ژروم و سیلوی، مرد و زن جوانی فارغ التحصیل رشته ی روان شناسی اجتماعی اند. آنها با یکدیگر زندگی می کنند و در مؤسسه ای در بخش انگیزه شناسی مشغول به کارند. کار آنها مصاحبه با افراد و تحلیل داده های حاصله به منظور یافتن پاسخ مسائلی از این قبیل است که چرا جاروبرقی کمتر خریدار دارد؟ یا هنگام مصرف ماست به چه چیز آن توجه می شود؟
یکی از تاریخی ترین روزها ی زندگی ژروم سیلوی هنگامی است که به وجود بازار کهنه فروش ها پی می برند که در آنحا می توانند با درآمد اندک خود چیزهای بیشتری بخرند. آن دو به طبقه ای تعلق دارند که آپارتمانهایی یکسان با اثاثیه ای مشابه زندگی می کنند و آمال و آرزوهایی مشابه دارند.
داستان شامل دو بخشِ به ترتیب بلند و کوتاه و یک فرجام گفتار است. در آغاز بخش دوم ژروم و سیلوی عازم تونس می شوند تا از طریق شغل آموزگاری تنوع و ثباتی به زندگی خود ببخشند. اما پس از هشت ماهِ کسالت بار که تنها با در آمد آموزگاری سیلوی روزگار می گذرانند به فرانسه باز می گردند. داستان در فرجام گفتار پس از مرور شکل احتمالی زندگی دراز مدت آن دو در تونس با پیشگویی داستان بازگشت آنها به فرانسه و با این جمله از کارل مارکس به پایان می رسد: «وسیله همچون نتیجه جزء حقیقت است. جست و جوی حقیقت باید خود نیز حقیقی باشد. جست و جوی حقیقی همان حقیقت گسترش یافته است که اجزای پراکنده اش در خود نتیجه به هم می رسند.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: چیزها، ژرژ پرک، ترجمه احمد سمیعی، انتشارات علمی و فرهنگی.
صومعه ی پارم شاهکاری است از استاندال که از آن در ردیف دیگر شاهکار او، سرخ و سیاه، و بلکه از آن بالاتر یاد می شود.
این اثر جاندار و بسیار پر تحرک که بالزاک در موردش گفته هر صفحه اش یک رمان است، داستانی است که تنها در هفت هفته نوشته شده و به در خواست ناشر بخش پایانی آن کوتاه شده است.
صومعه ی پارم اثر دوره ی پختگی استاندال است که مشهور است عدم اقبال شایسه ی اولیه به آثارش به این گناه بود که در عصری که تحت سلطه ی رمانتیسیسم قرار داشت، نویسنده ای رئالیست بود. او گناه دیگری هم داشت که مانع از پذیرشش به عنوان کنسول فرانسه در شهر مورد علاقه اش میلان گردید که سابقاً به عنوان افسر ارتش ناپلئون در آنجا خدمت کرده بود و بر دوره ای از زندگی هنری او تاثیر منفی گذاشت. گناه دوم، آزادی خواهی او و طرفداری پرشورش از ناپلئون بود که سبب گردیده است تا صومعه ی پارم را با نام او که شزار زمانه اش خوانده آغاز کند و نباید فراموش کرد که این اثر جاودانه در 1839 یعنی بیست و چهار سال پس از شکست قطعی ناپلئون در نبرد واترلو و بازگشت و تحکیم رژیم های ارتجاعی در فرانسه و سراسر اروپا نوشته است.
زمان رخدادهای اصلی داستان حدود دودهه از سال1815 و محیط آن عمدتاً کشور ایتالیاست. شخصیت اصلی اثر، پسری ایتالیایی از خانواده ای اشرافی (مشکوک به داشتن رگه ای فرانسوی) است به اسم فابربیس دل دونگو. ایتالیا سرزمین محبوب استاندال است و روحیه ی ایتالیایی که او در جای جای داستان آن را با خلقیات فرانسوی مقایسه می کند مطبوع طبع پرشور اوست که گویی دست به عمل زدن در نظرش مهمترین کاری است که از بشر ساخته است.
فابریس در پانزده سالگی پس از شنیدن خبر باز گشت ناپلئون از تبعید، دون کیشوت وار عازم واترلو می شود تا به ارتش او بپیوندد امّا وقتی به میدان جنگ می رسد که کار از کار گذشته است و امپراطورِ پیش از این خلع منصب شده، در واپسین نبرد زندگانی خویش مغلوب رقبایی شده است که پیش از این در 1814 او را شکست داده و راهی تبعید کرده بودند. فابریس که مطمئن نیست واقعا در آن نبرد شرکت کرده باشد پس از بازگشت، به لحاظ سیاسی فردی خطاکار و تحت تعقیب محسوب می شود و به علاوه گرفتار توطئه ای خانوادگی می شود که برادر بزرگش در آن نقش اصلی را به عهده دارد. او ناگزیر از تبعیدی خود خواسته می شود و تحت حمایت عمّه ی خود، جینا، ملقب به دوشس سانسورینا قرار می گیرد که بناست در زندگی او نقشی تعیین کننده ایفا نماید.
جینا از برجسته ترین و جذاب ترین اشخاص داستان است. او که به زعم بسیاری زیبا ترین زن تمام ایتالیا شناخته می شود، آدمی پرشور و در عین حال زیرک است که در دوره ی اشغال ایتالیا توسط فرانسه با افسر ارشدی فرانسوی ازدواج می کند که سرنوشت تأسف باری پیدا می کند.
عمّه و برادر زاده پس از ماجراهایی چند سر از دوک نشین پارما در می آورند و تحت حمایت یکی از برجسته ترین سیاستمداران آن سرزمین به اسم کنت موسکا قرار می گیرند که دولت مردی زیرک و عاشقی صادق است. حاکم پارما پرنسی مستبد، دسیسه گر و پارنوئید است و بدین لحاظ محیط دربار او محیطی خطرناک با بازیگرانی همگی توطئه گر است که به دو دسته ی عمده ی اشراف و سرمایه داران نوکیسه تقسیم می شوند. یکی از جنبه های اجتماعی قابل توجه داستان تجزیه و تحلیل وضعیت اشراف رو به زوال قدیم و طبقه ی سرمایداری نوپا و روبه رشدی است که با انقلاب کبیر برای نخستین بار قدرت سیاسی را در فرانسه که از قدرتمندترین کشورهای اروپا و جهان محسوب می گردید به دست گرفتند و از آن پس با سرعتی بی سابقه آن را به تمامی جهان تسری دادند.
فابریس جوانی دلیر، پرشور و سودایی است که از تعلیم و تربیت خاص طبقه ی خود بهره ی چندانی نبرده است. او به علاوه باور دارد که قادر به عشق ورزیدن نیست. دلبستگی او به زنانی که نوعاً به طبقات پایین تعلق دارند با حرارت بسیار شروع می شود اما اندک زمانی بعد به سردی می گراید. سرنوشت اما برای او عشقی را تدارک دیده است که بناست در مکانی بسیار غریب و مخوف بشکفد و با تأنی بسیار به بار بنشیند.
صومعه ی پارم اثری واقع گرایانه، تاریخی، اجتماعی و توأماً عاشقانه است که در یکی از حساس ترین برهه های حیات سیاسی و اجتماعی اروپا و جهان نوشته شده است. گفته شد که استاندال برای دست به عمل زدن ارزشی ویژه قائل است و باید افزود یکی از نقاط قوت او این است که رد اعمال اشخاص داستانش را تا اعماق روح و روان ایشان پی می گیرد. ترکیب موارد یادشده این اثر را به داستانی بسیار جذاب، پرکشش و آموختنی تبدیل نموده است که تحسین های پرشور بسیاری را برانگیخته است از جمله این که آندره ژید از آن به عنوان برترین رمان فرانسوی یاد کرده و ایتالو کالوینو آن را زیباترین رمان جهان خوانده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: صومعه پارم، استاندال، ترجمه ی اردشیر نیکپور، انتشارات جامی.