نقاش بسیار مشهور فلامان، پیتر بروگل مهتر، تابلوی مشهوری دارد بر گرفته از تمثیلی از انجیل متی به اسم تمثیل کوران یا کوری عصا کش کور دگر که در آن درمحیطی روستایی که زمینه ی غالب کارهای اوست، در ترکیب بندی قطری، شش نفر نابینا به صف به تصویر کشیده شده اند که به تعبیر هلن گاردنر در«هنر در گذر زمان»، به دنبال پیشوای کور خود می روند تا به چاله بیفتند. نفر اول صف به حال طاق باز در چاله ای بر زمین افتاده، نفر دوم تعادلش را ازدست داده امّا بقیه هنوز سرپا هستند. نفرات دوم و سوم، و پنجم و ششم با چوبدستی به یکدیگر متصلند اما نفرات چهارم و پنجم دست بر شانه ی مخالف نفرات جلویی دارند. همه ی نفرات شنل برتن دارند و سرهایشان با کلاههایی تکی یا دوتایی پوشیده است.
نویسنده ی آلمانی گرت هوفمان در ابتکاری جالب در رمان کوتاه کوری عصاکش کوری دگر، در روندی عکس مصور سازی کتاب، داستان خیالی خلق این تابلوی مشهور را که در موزه ای در شهر ناپل نگهداری می شود نوشته است و برای این کار به اشخاص گمنام تابلو اسم داده و برای هر یک سرگذشتی ساخته است.
از ویژگی های جالب داستان، راوی جمعی و نابینای آن است که طبعاً از ضمیر ما استفاده می کند. در ابتدا به نظر می رسد این راوی شامل همه ی کوران موجود در تابلو است اما بعدترمعلوم می شود تعدادی از آنها و نه همه ی ایشان است. داستان در صبح روزی شروع می شود که قرار است نقاش تابلوی آنان را بکشد و با به پایان رسیدن تابلو تمام می شود. نابینا بودن راویان، محدودیت هایی را به داستان تحمیل می کند که کنترل و برنامه ریزی آن نیازمند توجهی ویژه است. برای مثال هر کجا که نیاز به توصیف چشم انداز است نویسنده از افرادی بینا استفاده کرده است که صحنه را برای راویان توضیح دهند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: کوری عصا کش کور دگر، گرت هوفمان، ترجمه ی محمد همتی، نشر برج.
« ادبیات با تسلط بلامنازع تخیل و زبان خود را از هنرهای قابل یادگیری متمایز می کند»
انجمن زیر شیروانی
انجمن زیر شیروانی رمان در خور تأملی است از نویسنده ی آلمانی قدر نادیده، ارنست کرویدر.
راوی داستان مرد جوان تا میانسالی است با گذشته ای نامعلوم به اسم برتهولت. او در حال قدم زدن در ساحل رودخانه ای در شهری بی نام است که به طور اتفاقی به آشنایی قدیمی به اسم ویلهلم برخورد می کند که در حال ماهیگیری است.
پس از گپ و گفتی مختصر ویلهلم بساط ماهیگیری اش را جمع می کند و از برتهولت می خواهد تا همراهش برود. به کجا؟ به یک زیر شیروانی سوررئال پر از خرت و پرت و چند شبه مغازه با مردی به اسم والدمار درون یک کمد که کارش نظریه پردازی ادبی است.
والدمار که بیش از سایر اشخاص داستان سخنگوی نویسنده است در یک کلام ضد واقع گراست. او معتقد است عرصه ی هنر عرصه تخیل گرایی و اگر لازم باشد توهم گرایی است اما نه واقع گرایی. والدمار به مردان اهل ادبیات حاضر در زیر شیروانی پیشنهاد تشکیل انجمنی ادبی و فرهنگی با مقاصد ضد واقع گرایانه را می دهد و خود در رأس آن قرار می گیرد: « ظاهراً یه وقتی واسمون مهم بوده که فلسفی حرف بزنیم، خالی از لطف نیست، پس اسم دنیای دور و برمون رو همین جوری گذاشتیم واقعیت. اسم اون دنیای دیگه، اون دنیای دوم که تو کتاب های فیزیک نیست، گذاشته شد غیر واقعیت. اون دنیا غیر قابل باوره، غیر حقیقیه، تخیلیه، غیر ممکنه، مسخره ی هر عقل و منطقیه. پس اگر کسی ازتون پرسید یادتون باشه که ما غیر واقع گرا هستیم... کسی که هنر رو با معلومات اشتباه می گیره باید بره تدریس کنه. کسی که می خواد ما رو با ناتورالیسم گول بزنه باید بره پول جعل کنه.»
اعضای انجمن نقشه ی گنجی را در اختیار دارند. آنان قرار می گذارند تا راوی به جستجوی گنج برود چرا که تصمیم دارند با پول حاصل از فروش آن، کشتی بخاری تهیه کنند و به سیر و سفر بروند. جستجوی گنج راوی را با دختری آشنا می کند و آنان را به پیر مردی عارف مشرب می رساند که کارش نگهبانی از یک سد است.
انجمن زیر شیروانی به لحاظ سبک و مضمون اثر بدیعی است که به دشواری بتوان آن را در یکی از مکاتب شناخته شده ی ادبی جای داد. در مقاله ی ضمیه ی کتاب برای توصیف سبک نویسنده از نئو رمانتیسیسم یاد شده است؛ نوعی رمانتیسم جدید و رازآمیز.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: انجمن زیر شیروانی، ارنست کرویدر، ترجمه ی اژدر انگشتری، نشر بیدگل.
هگل تاریخ را بر سه گونه می داند:1. تاریخ دست اول که عبارت از گزارش شاهدان عینی رخدادهاست، 2. تاریخ اندیشیده که در آن مورخ خود را از روح و فرهنگ زمانه اش جدا می کند و از دیدگاهی فراتر به رخدادهای گذشته می نگرد، و 3. تاریخ فلسفی که در آن ابزار مورخ عقل است و کار او بررسی عقلانی بین روابط امور و جایگاه آنها در منظومه ای کلی است.
اگر دسته بندی هگل را به خاطره نویسی( به عنوان شکلی از تاریخ نگاری فردی) تعمیم دهیم می توان گفت حلقه های زحل، اثر شاخص و. گ. زیبالت، رمان مصوری در قالب خاطره نویسی از انواع زیسته و اندیشیده با رگه هایی از گونه ی فلسفی است.
راوی داستان که در پایان معلوم می شود خود نویسنده است، یک سال را به منظور پر کردن خلئی که بعد از به پایان رساندن اثری به قول خودش دراز دامن در او پدید آمده همچون زائری به گشت و گذار در ناحیه ی سافُک در انگلستان می پردازد. سفر راوی یک سال به طول می انجامد و او در پایان خود را در وضعیتی که از آن به عنوان جمود مطلق یاد می کند، در بیمارستانی بستری میابد. او یک سال پس از مرخصی از بیمارستان به یادداشت های سفرش رجوع می کند و بی اختیار یاد دوست محقق درگذشته اش، مایکل پارکینسون می افتد و دوست مشترکی باز هم محقق به اسم جانین که متخصص گوستاو فلوبر بوده و پس از فوت پارکینسون درگذشته است. راوی که در سرگذشت پزشک مشهوری به اسم براون متوجه شده است که جمجمه ی او در دو بیمارستان نگهداری می شده است که او در یکی از آنها بستری بوده، برای کسب اطلاعات بیشتر به جانین مراجعه می کند و به این ترتیب خواننده به درون داستانی کشیده می شود که چنان که آمد از خاطرات زیسته، اندیشیده و پاره هایی اندیشه ی فلسفی شکل گرفته است.
بخش زیسته ی خاطرات راوی مربوط به همان سفر یک ساله است که ذکرش رفت. در این اثنا او از این شهر به آن شهر و از این ناحیه به آن ناحیه می رود و تجارب مستقیم خود را ثبت می کند. بخش جذاب داستان اما مربوط به خاطرات اندیشیده وعمدتاً تاریخی اوست که حیطه هایی وسیع و متنوع را در بر می گیرد که با ماجرای براون و جمجمه ی او شروع می شود که خود به تابلوی مشهور درس کالبد شکافی رامبراند در موزه ی مائوریس هاوس شهر لاهه می پیوندد و با گذر از موضوعات متنوعی از جمله ترور ولیعهد اتریش در سارایوو، استعمار کنگو توسط بلژیک و از آن رهگذر زندگی نامه ی راجر کیسمنت، شرح حال جوزف کنراد، سرگذشت ملکه ی مقتدر و و مستبد چین، تزوهسی، زندگی نامه ی مفصل ادوارد فیتزجرالد(مترجم اشعار خیام) و... با تاریخ صنعت ابریشم در اروپا پایان می پذیرد.
کلید ورود به بخش فلسفی داستان، اسم آن است. بنا بر آنچه در پیش درآمد کتاب آمده حلقه های اطراف سیاره ی زحل متشکل از بلورهای یخ و ذرات شهاب سنگ است که احتمالاً قطعات قمری قدیمی است که به دلیل نزدیکی بیش از حد به سیاره ی مادر منهدم گردیده است. زیبالت در اواخر داستان که به شرح حال شاتوبریان اختصاص دارد پس از ذکر ماجرای عشق نویسنده ی بزرگ رمانتیک می گوید:« واقع امر آن است که نوشتن تنها چاره ای است که به مدد آن با خاطره هایی حریفم که نوبت به نوبت و ناگه به ناگه بر سرم هوار می شود. سربسته اگر بماند، با گذر زمان سنگین و سنگین تر می شود، چنان که بسا زیر بار فزاینده ی آن به زانو در آیم. خاطره ها، مست خواب، ماه ها و سال ها، آهسته آهسته گرم نشو و نما در درونمان می آرمند، تا آن که فلان گزک... با بیدار کردنشان غافل مان می کند از زندگی. همینش بارها مرا واداشته تا چنین بپندارم که خاطره ها، و زحماتی که صرف قلمی کردنشان می شود ، جملگی از همین پیشه ی خفت بار ... است! و با این، ما چه خواهیم بود بی خاطره؟ حتی عرضه ی سامان دادن به اندیشه ای بس ساده را نخواهیم داشت... وجودمان فقط زنجیره ی بی انتهایی از آنات بی معنایی خواهد بود و خردک نشانی از گذشته ای در کار نخواهد بود...»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: حلقه های زحل، و. گ. زیبالت. ترجمه ی پوریا رفویی، انتشارات ناهید.
پی نوشت: نثر ترجمه نثر خاصی است که عادت کردن به آن زمان می برد.
آنا زگرس از نویسندگان شاخص آلمانی زبان است و ترانزیت از شناخته شده ترین آثار اوست.
زمان داستان سال 1940 و مکان رخدادهای اصلی آن بندر مارسی در فرانسه است. بخش شمالی فرانسه در این زمان در اشغال آلمانِ نازی است و بخش جنوبی که مارسی در آنجاست توسط حکومت دست نشانده ی ویشی اداره می شود.
شخصیت اصلی و راوی داستان مرد جوانی بدون نام است که پس از فرار از اردوگاه ، خود را به مارسی رسانده تا از آنجا به وسیله ی کشتی از اروپا بگریزد. او داستان خود را از پشت میز یک پیتزا فروشی در آن شهر روایت می کند. در شروع داستان شایعه شده است که یک کشتی مسافری در جایی در مسیر سنگال به جزایر مارتینیک در اثر برخورد با یک مین دریایی غرق شده است و این همان کشتی است که در پایان داستان معلوم می شود راوی قصد سوار شدن بر آن را داشته اما به دلایلی از آن کار منصرف شده است.
ترانزیت داستانی قوی و تأثیر گزار در باره ی مهاجرت و آوارگی است. مارسی در زمان داستان پر از افرادی است که به دلایل مختلف قصد فرار از اروپا را دارند و برای به دست آوردن مدارک لازم از یک صف به صفی دیگر می دوند و و قتی مدرک بعدی را به دست می آورند معلوم می شود مدرک قبلی شان اعتبارش را از دست داده و ناگزیر به صف قبل باز می گردند. داستان نشانگر هراس و سردرگمی آدم های آوراه و درحال گریز در وضعیتی موقت و پاردوکسیالی است که جنگ و تعلیق قوانین سابق آن را موجب شده است. وضعیت راوی اما از این هم پیچیده تر است چرا که او دارای هویتی دوگانه است. هویتی واقعی و هویتی اداری که او ناخواسته آن را کسب کرده است و همین هویت دوم است که از یک سو او را به زنی جذاب و معمایی پیوند می دهد و از سوی دیگر مانع پیوستن آن دو به یکدیگر می شود.
هاینریش بل در مورد ترانزیت گفته است« به باور من این رمان زیباترین اثری است که زگرس نوشته است ... داستانی که در اینجا روایت می شود، موضوعی که بدان پرداخته می شود، تأثیر گزارتر و روشن تر از هزاران مخالفت و اعتراض قاطعانه به وضعیت انسانی است که تمایل به مهاجرات ندارد ولی مجبورمی شود ... فرارکند. »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: ترانزیت، آنا زگرس، ترجمه ی ستاره نوتاج، انتشارات ققنوس.
هیچ چیز تصادفی نیست مجموعه ی صدو هشتاد و نه داستان کوتاه و خیلی کوتاه است از نویسنده، مجری تلویزیون، منتقد ادبی و روزنامه نگار آلمانی، الکه هایدن رایش.
داستان های مجموعه زندگی نامه ای و به تعبیری از جنس زندگی اند و در زبان اصلی به ترتیب حروف الفبا تنظیم شده اند، به جز دو استثنا که اولین و آخرین آنها است. اسم اولین داستان پرنده، بخور است. در این داستان که بی علت در اول کتاب نیامده، نویسنده قصه ی مادر بزرگ سخت گیر و سخت کوش خود را تعریف می کند که تنها جمله ی «پرنده، بخور یا بمیر!» از او در خاطره ها باقی مانده است. او این جمله را به پرنده ای بیمار و نحیف گفته است، چرا که کار دشوار مزرعه به وی این فرصت و امکان را نمی داده تا از موجودی شکننده و بیمار مراقبت کند. راوی در ادمه از مادرش، پائولا می گوید که اهل دور ریختن گذشته است. او که به شکلی افراطی معتقد است تنها باید به آینده نظر داشت، سازی را که خواهر مرحومش برای او به ارث گذاشته بود دور می اندازد چرا که نواختنش را نمی داند. پائولا در کودکیِ راوی هیچ یک از کار دستی های او را نگه نمی دارد و هنگامی که او در سیزده سالگی از تعطیلات به خانه برمی گردد هیچ کدام از اسباب بازی ها و کتاب های کودکانه اش را نمیابد چرا که مادر معتقد است او دیگر بزرگ شده و فرصتی برای لوس بازی های کودکانه نخواهد داشت. نویسنده امّا گویی همچون مارسل پروست معتقد است ما انسان ها چیزی نیستیم جز حاصل جمع خاطراتمان؛ زمان حال ما حاصل جمع گذشته مان است و فقط مالک آن چیزی هستیم که به یادش می آوریم، نه آن چه از یاد برده ایم. او درست به عکس پائولا همه چیز را جمع می کند؛ عکس ها، نقاشی ها، نامه ها، یادگاری ها، یادبودها، و همین خرده ریزهاست که دست مایه او در نوشتن داستان های مجموعه اند که به قول منتقدی، اعلامیه ای شگفت انگیز است در باره ی عشق به زندگی با تمام تراژدی ها و زیبایی های آن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشخصات کتاب: هیچ چیز تصادفی نیست، الکه هایدن رایش، ترجمه ی پریسا قندهاری، نشر ثالث.