مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

ارلاندو


ارلاندو که شهرت فریبنده ی آسان ترین رمان ویرجینیا وولف را دارد، اثری است به واقع دشوار و عجیب  که او با الهام از زندگی دوست اشراف زاده ی شاعر و نویسنده اش، ویتا ساکویل نوشته است.

 ارلاندو در برگیرنده ی دوران جوانی جاودانه ی شخصیت اصلی آن به همین نام، با دو جنسیت غیر همزمان زن و مرد، در طی چهارصد سال، از اوایل قرن شانزده تا اوایل قرن بیستم میلادی است. ارلاندو که فرزند خانواده ای اشرافی است، در شروع شبه سوررئال و غیر منتظره ی داستان مرد جوان شانزده ساله ای است که در یکی از انبارهای قصر عظیم اجدادی محل زندگی اش، ادای حمله به  سر بریده ی خشک شده ای  که از سقف آویخته است را در می آورد. او جوانی شاعر مسلک، خوش بر و رو، خوش قد و بالا و با ساقهایی زیبا (به عنوان یکی از شاخصه های مورد تاکید زیبایی مردانه) است که نه گذر دهه ها و صده ها، که برای او با حدود پنج درصد سرعت واقعی می گذرد، و نه تغییر جنسیت، قادر نیستند زیبایی فوق العاده اش را مخدوش کنند.

 راویِ نویسنده ی داستان، دانای کلی است که به رغم امکانات نامحدودش در مقام دانای کل، اصرار دارد نه رمان نویس، یا همچون ارلاندو شاعر، بلکه تذکره نویسی است که به اقتضای شغلش صرفأ در پی کشف و اعلام حقیقت است: « شرح چنین گزارشی[ از موضوعی مثل میهمانی هایی که در لندن برگزار می شده] را فقط می توان به کسانی واگذار کرد که نیاز اندکی به دستیابی به حقیقت داشته به صداقت و امانت داری اعتنای چندانی ندارند، مثلأ شاعران و رمان نویسان ـ چرا که این موارد از جمله مواردی است که در آن از حقیقت گویی و امانت داری خبری نیست.»۲۳۳

 کتاب شش فصل به ترتیب زمان دارد که هر کدام به یکی از نقاط عطف زندگی ارلاندو اختصاص دارند. تغییر جنسیت او که از بارزترین ویژگی های کتاب است ـ و برای هیچ کس باعث تعجب نیست ـ در فصل سوم و در پی شکستش در عشق و نا امید شدن از انتشار اشعارش، به ترتیب در فصل های اول و دوم، اتفاق می افتد. ارلاندو که بنا به درخواست خود، در آخرین موقعیتش به عنوان یک مرد، در مقام سفیر بریتانیای کبیر در قسطنطنیه* مشغول خدمت است، در شبی که به کسب عالی ترین عنوان اشرافی مفتخر می شود، به خوابی عمیق و طولانی می رود که هفت شبانه روز به طول می انجامد و سپس در مراسمی تأتری که بعضی قسمت های آن یادآور تابلوی تولد ونوس اثر بوتیچلی است، با حضور سه الهه ی عفت، عصمت و تواضع تغییر جنسیت می دهد: « ارلاندو دست و پایش را می کشد. روی تختخواب راست می نشیند. در مقابل دیدگان ما برهنه ی مادرزاد می ایستد و در اثنایی که شیپورها فریاد می کنند: «حقیقت، حقیقت، حقیقت!» ما گریزی نداریم جز این که اقرار کنیم که «ارلاندو» یک زن است!»۱۷۰

 ارلاندو اندک مدتی پس از تغییر جنسیت اوراق دستنوشته ی شعرش به اسم «آن درخت بلوط» را در سینه اش پنهان می کند ـ که به مدت سیصد سال در همانجا در انتظار چاپ باقی می ماند ـ و به کمک پیر مردی کولی به اسم بابا رستم از قسطنطنیه ی دستخوش آشوب و هرج و مرج به کوهستان می گریزد. او پس از اقامتی کوتاه در کوهستان و در میان کولی ها، در میانه های کتاب با جنسیت جدید به انگلستان باز می گردد و این فرصت را برای ویرجینیا وولف فراهم می کند تا با دستی باز و به نحوی گسترده از منظری فمینیستی به مفهوم جنسیت در ابعاد فیزیکی، روانی، فرهنگی و تاریخی آن و مقایسه هایی جالب از این دست بین دو جنس بپردازد: « اگر به تصویری از «ارلاندو» به عنوان یک مرد و به تصویری از او به عنوان یک زن بنگریم خواهیم دید که با این که هر دو عکس بی هیچ تردید به شخص واحدی تعلق دارد، فرق های مشخصی میانشان موجود است: قید و بندی به دست «ارلاندو»ی مرد نیست و آزاد است که دست به شمشیر برد، حال آن که «ارلاندو»ی زن باید از دستش جهت حفظ بند دامنش بر روی شانه ها استفاده کند. «ارلاندو»ی مرد مستقیم چشم در چشم هستی می دوزد، گویی جهان محض بهره وری و تفنن او ساخته شده و با مراد او وفق داده شده است. زن با گوشه ی چشم، با باریک بینی و حتی سوء ظن به دنیا می نگرد.»۲۲۸

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 * قاعدتاً بایستی استانبول باشد که اسمِ از زمان عثمانی به این سوی قسطنطنیه است. علاوه بر این از عثمانیِ روزگار سفارت ارلاندو، در کتاب ( و یا شاید ترجمه) به عنوان ترکیه یاد می شود که اسمِ از آغاز قرن بیستم به این سوی آن کشور است.

مشخصات کتاب: ارلاندو، ویرجینیا وولف، ترجمه ی محمد نادری، چاپ امیر کبیر، چاپ دوم، ۱۳۸۱.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد