مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

ادام بید


جورج الیوت پیش از آن که به تشویق شریک زندگی اش جورج هنری لوئیس به داستان نویسی رو آورد، روشنفکری با اشتغالات جدی فلسفی بود که تجربه ی سردبیری یک نشریه معتبر و ترجمه ی چند اثر فلسفی، از جمله سرشت مسیحیت اثر فوئرباخ را در کارنامه ی خود داشت. او که با نخستین داستان های دنباله دارش به نام صحنه هایی از زندگی کشیشان به شهرت رسیده بود، با اولین رمانش ادام بید، به قول نشریه ی تایمز، بلافاصله در زمره ی استادان فن قرار گرفت.

ادام بید داستانی با محوریت مرد جوانی به همین نام در منطقه ای روستایی در انگلستان اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم است.

ادام بید نجاری ماهر، ساده دل و خوش طینت است که در طول داستان به دوزن دل می بندد. عشق نخست او به دختری زیبارو و از این جهت مثال زدنی به اسم هتی، با دخالت ارثر دانیتورن، ارباب جوانی از دوستان ادام بی نتیجه می ماند. عشق دوم او به دختری به اسم دایاناست که همچون دورتا بروک در شاهکار نویسنده، میدل مارچ، نقشی مهم در زندگی دیگر اشخاص داستان ایفا می کند. دایانا واعظ متدیست است. او به زبان انجیل سخن می گوید و به این ترتیب این امکان را به الیوت می دهد تا دانش وسیعش از مسیحیت را جای جای داستان بکار گیرد.

ادام بید رمانی نسبتا حجیم در شش بخش و پنجاه و پنج فصل با نام است. فصل های داستان به تناوب به اشخاص محوری و ماجراهای ایشان اختصاص یافته است.

یکی از ویژگی های جالب توجه ادام بید این است که الیوت در آن در خلال داستان و در یک فصل مجزا که عنوان آن «وقفه ای در داستان» است به تفصیل دیدگاه هاش را در مورد انسان، هنر به طور عام و ادبیات به طور خاص بیان می کند.

او که فصل قبل را با گفتگوی کشیش منطقه، آقای اروین با ارثر دانیتورن به پایان رسانده، در آغاز این فصل از قول یکی از خوانندگان فرضی داستان، خطاب به خود می گوید:« بسیار آموزنده تر می بود اگر کاری می کردی که جناب کشیش با چند کلمه حرف حساب در عالم دین و مذهب به ارثر دانیتورن پند و اندرزی می داد. می توانستی قشنگ ترین حرف ها را در دهانش بگذاری... حرف هایی به خوبی وعظ و خطابه.» و چنین پاسخ می دهد:« ای منتقد منصف من، مسلما می توانستم همین کار را بکنم، به شرط این که رمان نویس زیرک تری می بودم و مجبور تمی شدم وفادارانه و چهار دست و پا از طبیعت و واقعیت تبعیت کنم. بلکه قدرت می داشتم همه چیز را طوری نمایش بدهم که هرگز نه بوده اند و نه خواهند بود. بله، در این صورت، شخصیت های داستانم یکسره در اختیار خودم می بودند و می توانستم بی عیب و ایرادترین نوع کشیش را انتخاب کنم ... اما لابد تا این جا متوجه شده ای که من چنین رسالت والایی را به عهده نگرفته ام و دلم می خواهد فقط شرح آدم ها و چیزها ارائه بدهم، آن طور که در آینه ی ذهنم انعکاس میابد... انگار که در جایگاه شهود نشسته ام و با سوگندی که یاد کرده ام دیده ها و شنیده هایم را بازگو می کنم. » و می افزاید« من اگر حق انتخاب می داشتم، حاضر نمی بودم که بشوم آن رمان نویس زیرک که می تواند دنیایی بسازد و بپردازد بهتر از این دنیایی که در آن من و تو صبح ها از خواب بیدار می شویم تا به کار روزانه مان بپردازیم... به این ترتیب، من خرسندم از بازگویی داستان ساده ام، و نمی کوشم قضایا را بهتر از آنچه هست جلوه بدهم. من نگران هیچ چیز نیستم جز کذب و تحریف... گفتن کذب بسیار آسان است، گفتن حقیقت بسیار دشوار.قلم راحتی سرخوشانه ای دارد هنگامی که شیردالی ترسیم می کند... هرچه پنجه ها بلندتر و بال ها بزرگ تر باشند چه بهتر. اما آن راحتی شگفت آوری که ما آن را با استعداد یا نبوغ اشتباه می گیریم، ممکن است ما را تنها بگذارد هنگامی که می خواهیم شیر واقعی بی بال و پر را نقاشی کنیم.*»

پیش از این در جایی از دین هاولز نقل کرده ام که هنری جیمز و جورج الیوت شبیه ترین نویسندگان در تحلیل انگیزش های شخصیت های داستان و دقت نظر در باره ی تغییرات ناگهانی آنها چه قبل و چه بعد از بروز حقایق داستانند؛ با این تفاوت که برای جیمز هدف هنری و برای الیوت هدف اخلاقی مهم تر است.

هدف اخلاقی الیوت از نوشتن به شیوه ای که خود در فصل یادشده به تفصیل از آن سخن گفته چیست؟ هدف او در یک کلام جلب حس هم دردی در آدم ها نسبت به یکدیگر است. ادام در عشق اولش شکست می خورد. احساس نخست او در مواجهه با این مسئله درد توام با نفرت از دوست دیرنه اش ارثر دانیتورن است. او در کوره ی این درد و نفرت گداخته می شود تا به بلوغ ذهنی و عاطفی برسد. پس از ماجرای هتی او دیگر آن آدم خوش خیال سابق نیست. ادام با خود فکر می کند:«[ارثر دانیتورن] دیگر برای من آن آدم قبلی نیست و من نمی توانم احساس سابق را به او داشته باشم. خدا به دادم برسد! نمی دانم که احساس سابق را به هیچ کس دیگر هم دارم یا نه. انگار کارم را از جای اشتباه اندازه می گرفتم و حالا باید همه چیز را دوباره اندازه بگیرم»*اما او در این مرحله نمی ماند و از درد  به همدردی گذر می کند که به قول الیوت «برترین نگرش و برترین عشق ما را درخود جای می دهد.»666


                                                           مهر1396

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*صفحه 440

مشخصات کتاب: ادام بید، جورج الیوت، ترجمه ی رضا رضایی، نشر نی. 

خانواده موسکات


خانواده موسکات که ترجمه ی فارسی آن اخیرا روی پیشخوان کتاب فروشی ها قرار گرفته یکی از آثار شاخص آیزاک باشویس سینگر است.

مکان داستان لهستان (عمدتاً ورشو)، محیط اجتماعی آن کاملا یهودی و زمان آن کمابیش فاصله ی جنگ های جهانی اول و دوم است. داستان ده بخش، تعداد زیادی فصل و تعداد پرشماری زیر فصل دارد و راوی آن به جز معدود قسمت هایی که به طور مستقیم از دفتر خاطرات یا نامه های برخی از اشخاص نقل شده، دانای کل است.

داستان با اسم مشولام موسکات شروع می شود که بزرگ خانواده ای یهودی و ثروتمند در گتوی یهودیان ورشو است. مشولام موسکات در شروع داستان برای سومین بار ازدواج کرده و به همراه همسر جدیدش و دختر او از کارلسباد که برای استفاده از چشمه های آب گرم معدنی به آنجا سفر کرده بود، به ورشو باز می گردد. او مردی مقتدر است که کمابیش اداره ی تمامی امور خانواده ی بزرگ خود از امور اقتصادی تا ازدواج و طلاق فرزندان و نوه ها را به عهده دارد.

خانواده موسکات رمانی پر شخصیت است. داستان در کنار شخصیت اصلی، چندین شخصیت محوری و تعداد زیادی اشخاص پیرامونی دارد که همانطور که اشاره شد اکثر قریب به اتفاق آنها یهودی اند.

شخصیت اصلی اثر، آسا هشل، مرد جوان نابغه ای سردرگم و افسرده حال از خانواده ای روحانی است که از او انتظار می رود تا اسپینوزای ثانی باشد. او  که  از جهاتی بی شباهت به شخصیت اصلی رمان دیگر سینگر، دشمنان نیست*، با یک توصیه نامه و نسخه ای از اخلاق اسپینوزا به زبان عبری در جیب، از روستای محل تولد خود پا به ورشو می گذارد تا در آن شهر فلسفه بخواند. آسا هشل در بدو ورود به آن شهر به طور کاملا اتفاقی با آبرام شاپیرو، یکی از دامادهای موسکات که از اشخاص محوری و یکی جالب ترین تیپ های داستان است آشنا می شود و به واسطه ی او به خانواده موسکات راه میابد.

خانواده موسکات اثری واقع گرایانه و اجتماعی از نوع تلخ و بد بینانه است. داستان در واقع شرح زوال خاندان موسکات، و در نمایی دورتر، زوال فرهنگ دیرپای یهودیان اروپا در اثر توفان های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که آن قاره را در آن سالها درنوردیده است. این اثر حجیم و پرکاراکتر از نظر داستانسرایی ـ که به عقیده ی ای. ام. فورستر مهمترین جنبه رمان است ـ اثری بسیار غنی است. داستان علاوه بر این، ضرباهنگ تغییر یابنده ی مناسب و برش ها و پرش های زمانی به جا و به اندازه ای دارد که در مجموع باعث شده به رغم حجم زیاد، کشش خود را تا آخرین صفحات و واپسین کلمات حفظ کند.

کتاب در کنار جذابیت های فراوان داستانی، گونه ای دائرة المعارف فرهنگ یهودی است و از این نظر فرصتی کم نظیر برای آشنایی با عادات و آداب فراوان این قوم باستانی از اعیاد و عبادات آنها تا ساده ترین کارهایشان  نظیر نحوه ی خوابیدن، دست و رو شستن ودوشیدن شیر است.

                                           مهر1396

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*هر دو شخصیت آدم هایی بدبین و بلاتکلیف اند و در زندگی هر دو در یک زمان یک همسر سابق، یک همسر کنونی و یک زن تازه حضور پیدا می کنند.

مشخصات کتاب: خانواده موسکات، آیزاک باشوییس سینگر، ترجمه ی فریبا ارجمند، انتشارات روزنه.