مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

یادداشت های زیرزمینی

 

رمان نه چندان بلند یادداشت های زیرزمینی، یکی از شگفت انگیزترین شاهکارهای داستایفسکی است.

شخصیت اصلی و راوی بدون نام داستان مرد چهل ساله از تیپی است که در ادبیات روسیه به « آدم های زیادی » شهرت یافته و به طور خلاصه وجه مشترکشان این است که کاری برای انجام دادن ندارند. او که پیش از این برای مدتی کوتاه کارمندی دون پایه بوده، از بیست سال پیش با دریافت ارثیه ای شش هزار روبلی دست از کار کشیده و به سوراخی خزیده تا در آنجا با فراغ بال به تأمل در مورد جهان و انسان بپردازد و نتایج آن را برای مخاطبین فرضی خود یادداشت نماید.

داستان شامل دوقسمت به اسامی تاریکی و بر برف نمناک است. قسمت اوّل که به نسبت زمانه ی خود به نحوی اعجاب انگیز مدرن است، حدود یک سوم کتاب را شامل می شود و در آن هیچ اتفاقی نمی افتد و بنابر این هیچ داستانی گفته نمی شود. این بخش صرفاً شامل افکار و عقاید نوعاً غیر معمول، پارادوکسیال و مالیخولیایی راوی است و در حکم مقدمه ای طولانی است بر قسمت بعدی.

قسمت دوم شامل سه ماجراست، اولین و جالب ترین ماجرای این بخش که به آن خواهیم پرداخت، داستان برخورد راوی با یک افسر ارتشی است. این ماجرا، که مارشال برمن در «تجربه ی مدرنیته»، در فصل «پترزبورگ: مدرنیسم توسعه نیافتگی» شرح و تفسیرسیاسی ـ اجتماعی مفصلی بر آن نوشته است، شب هنگام در محله ای ناجور اتفاق می افتد. راوی در حال عبور از برابر کافه رستورانی کثیف است که می بیند در آنجا عده ای دور یک میز بیلیارد می چرخند و با چوب بیلیارد یکدیگر را تهدید می کنند. کمی بعد یکی از آنان را از پنجره به بیرون پرتاب می کنند. راوی کنجکاو که به فرد بیرون انداخته شده از این حیث که مورد توجه دیگران قرار گرفته حسادت می کند، داخل رستوران می شود  و به سمت میز بیلیارد می رود به این امید که شاید او را هم کتک بزنند و از پنجره به بیرون پرتاب کنند، تا به این ترتیب معلوم شود او هم برای خودش کسی است. او به میز تکیه می کند و ناخواسته در مسیر یکی از بازیکنان که افسری ارتشی است قرار می گیرد. افسر بدون این که کلمه ای به زبان بیاورد شانه های راوی را می گیرد، او را به آرامی از زمین بلند می کند و کنار می گذارد و به حرکتش ادامه می دهد. راوی از این رفتار احساس حقارت می کند. او آرزو می کند کاش کتکش می زدند، نه آنکه نادیده اش بینگارند و مثل یک شی کنارش بگذارند.

 او تحقیر شده از محل بیرون می رود و درگیر افکاری آزاردهنده می شود. او که در بخش اول به تفصیل در مورد تفاوت فرایند تصمیم گیری در نزد دانایان ( که او طبعاً خود را در زمره ی ایشان می شمرد) و نادان، همچنین کینه توزی و انتقام جویی در نزد عوام ابراز عقیده  کرده است، به منظور تلافی رفتار توهین آمیز افسر، ابتدا داستانی می نویسد و در آن او را با اسم مستعاری که به راحتی قابل شناسایی است، تحقیر می کند. او داستان را برای مجله ای می فرستد اما مجله آن را نمی پذیرد. در مرحله ی بعد نامه ای با نهایت احترام خطاب به افسر که اکنون محل زندگی اش را شناسایی کرده  می نویسد و در آن تقریباً به التماس از وی خواهش می کند تا از او عذر خواهی کند یا در غیر این صورت به دوئل تن دردهد، امّا در آخرین لحظه از ارسال آن منصرف می شود. در مرحله ی سوم و نهایی که چند سال به طول می انجامد او به بولوار مشهور نوسکی می رود که قلب سنت پترزبورگ و محل بسیاری رخدادهای مهم در ادبیات روسیه است و در آنجا افسر را زیر نظر می گیرد.

او متوجه می شود که افسر در پیاده روی هایش در ازدحام نووسکی، به طور مستیقیم راه می رود و انتظار دارد تا امثال راوی که سر و ضع ضعیفشان نشان می دهد در مرتبه ی اجتماعی پایین تری از او قرار دارند، از سر راهش کنار بروند. آگاهی از این که او حتی در خیابان هم پست تر از افسر است باعث آزار روحی و بیخوابی راوی می شود. او به طور قطع تصمیم می گیرد تا در نووسکی ظاهراً به طور اتفاقی، رو در روی افسر قرار بگیرد و حتی با پذیرش خطر تصادم سینه به سینه از سر راهش کنار نرود. عمل به این نقشه ی به ظاهر ساده برای راوی وسواسی به این سادگی ها نیست. او که باور دارد مشکل اساساً ناشی از عدم تساوی بین طبقات اجتماعی او و افسر است و حتی در پیش بینی میزان فشار ضربه ی وارده به طرفین در برخوردی که برنامه ریزی کرده هم مایل به رعایت تساوی است، تصمیم می گیرد برای آن که در شرایط  کاملاً برابر با افسر قرار بگیرد، ولو با گرفتن مساعده هم که شده، لباسی مناسب برای خود تهیه کند. او تک تک اجزای پوشش خود را با دقتی در خور کار بزرگی که در پیش دارد تدارک می بینید تا بالاخره لحظه ی اقدام فرا می رسد. راوی رودر روی افسر قرار می گیرد اما در آخرین لحظه و در فاصله ی چند سانتیمتری او جرأتش را از دست می دهد و به قول خودش مثل توپ فوتبال به کناری پرتاب می شود. او که به امکان عملی شدن تصمیم خود شک کرده از انتقام صرف نظر می کند و تصمیم می گیرد فردا برای آخرین بار به نوسکی برود و ببیند که چطور از همه ی مقدمات چند ساله ای که به دقت تدارک دیده، چشم پوشی خواهد کرد امّا ناخواسته با افسر روبرو می شود و ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: یادداشت های زیرزمینی، ترجمه ی رحمت الهی، انتشارات علمی و فرهنگی.

نظرات 5 + ارسال نظر
خسرو 1399/07/04 ساعت 21:39 http://Treememories.ir

درود ، ریویو خوبی بود ، من که چند بار سعی کردم با این کتاب داستایوسکی ارتباط برقرار کنم ولی نشد .

سلام و درود
اگر می خواهید تمامش کنید باید یک سوم اولش را طاقت بیاورید. من که جدا توصیه اش می کنم.

میله بدون پرچم 1399/07/12 ساعت 10:04

سلام بر مداد گرامی
بیست سی سال قبل از کتابخانه گرفتم و نشد که ادامه بدهم ... الان که این مطلب را خواندم حالم گرفته شد!! البته خوشبختانه هنوز فرصت باقی است

سلام و درود بر میله بدون پرچم
من هم در خواندن این داستان چند دهه تاخیر دارم. اما
از قدیم گفته اند جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است.

سلام بر شما دوست گرامی
چند روز پیش یکی از دوستان پیشنهاد داده بود که بیا با هم بنشنیم و کل کتابهای یک نویسنده رو بخونیم. با توجه به خاطره خوش خواندن ابله در یکی دو ماه اخیر تصمیم بر این شد که آن نویسنده داستایفسکی باشد. هر چند بعد از این تصمیم متوجه شدم که کار بسیار دشواریست اما خب پشتش حس خوبیست و من پی‌اش را خواهم گرفت و حتماً در اواسط راه یک روزی به این کتاب هم خواهم رسید.
شبهای روشن، قمارباز و ابله را خوانده ام و فکر می کنم دیگر وقتش رسیده است که جنایت و مکافات را بخوانم.

سلام و درود بر شما
خواندن مجموعه آثار یک نویسنده کار بسیار جالب و مفیدی است و داستایفسکی هم یکی از واجب ترین های تاریخ رمان است. یادداشت های زیزمینی به لحاظ حجم در حدود قمار باز است و به لحاظ اهمیت در ردیف ابله و جنایت و مکافات .
جنایت و مکافات از تاثیر گذارترین رمان هایی است که در تمام عمر خوانده ام. امیدوارم از آن حظ وافر ببرید.

سلام بر شما!
من از داستایفسکی فقط ابله و یادداشت‌های زیرزمینی را نخواندم. امیدوارم مجالی باشد که دوباره به سراغ این نویسنده بروم و این دو اثر را هم بخوانم.

درود بر شما
من هم از میان رمان های ترجمه شده ی داستایفسکی جوان خام و آزردگان را نخوانده ام که حتما خواهم خواند. ضمن ا ین که برنامه دارم برادران کارامازوف را دوباره بخوانم.

سلام
همانطورکه کامنت قبلی این یادداشت نوشته بودم در میانه راه و به عنوان هشتمین کتابی که از جناب داستایفسکی می‌خوانم به این کتاب رسیدم خوشحالم که در آغاز راه با تاکید شما دوست خوبم در تصمیمم در انتخاب این نویسنده مصمم شدم و بیشتر از آنچه فکر می‌کردم از این مسیر تا به اینجای راه لذت بردم.
الان که مجددا این یادداشت را خواندم متوجه شدم که من در یادداشتم اصلا اشاره ای به این ماجرای افسر نکرده‌ام و خوشحالم که اینجا آن را داریم.
کتاب عجیب و خیلی خوبی بود و بخصوص فصل اول که واقعا شیوه نوشتن انگار از زمان خودش حداقل 100 سالی را جلوتر بوده.

سلام و درود
برخلاف تصور رایج آثار داستایفسکی از تنوع زیادی برخوردارند.برای مثال همین کار را با جوان خام مقایسه کنید، با قمار باز، یا نخستین اثرش بیچارگان.
خوشحالم که یادداشتم مورد توجه تان قرار گرفته است. همانطور که گفته اید این کار خیلی از زمانه ی خودش جلوتر است.
پیشنهاد می کنم تفسیر مارشال برمن بر یادداشت های زیزمینی را در تجربه ی مدرنیته بخوانید. لذت خواندن این داستان را دوچندان خواهد کرد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد