مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

شمال


« آنچه سلین ترسم می کند واقعیت نیست. وهم و هذیانی است که واقعیت بر می انگیزد.» آندره ژید*

 

 شمال آخرین اثر منتشر شده در زمان حیات از لویی فردینان سلین(۱۹۶۱-۱۸۹۴) و دومین رمان از سه گانه ای است که در آن ها به ماجرای فرارش از فرانسه پس ازسقوط حکومت ویشی(در سال ۱۹۴۴) و تبعید خود خواسته اش به آلمان و دانمارک و به زندان افتادنش در آنجا می پردازد. دو اثر دیگر از این سه گانه قصر به قصر و ریگادون اند که اولی توسط مهدی سحابی به فارسی برگردانده شده است.

سلین در زمان نوشتن شمال شصت و چند ساله است. این را در همان اولین سطرهای داستان می گوید. دو سه صفحه بعد و پس از آن که هشدار می دهد که نباید دست کم اش گرفت به سال ۱۹۴۴ می رود؛ زمانی که او به همراه همسرش لی لی، گربه شان به بر و یک دوست هنرپیشه به اسم لاویگ به تازگی از پاریس که به تصرف نیروهای فرانسه ی آزاد در آمده به بادن بادن در آلمان گریخته اند که هنوز تحت سلطه ی نازی هاست.

شمال مطابق معمول کارهای سلین، به خصوص آخرین کارهای او، شلوغ و سر سام آور است؛ با روایتی بدون پیرنگ و از هم گسیخته، و در قالب جملاتی کوتاه و فاقد انسجام که در میان سه نقطه ها و علامتهای تعجب فراوان ریخته شده اند.**

سلین در چندین جای شمال در باره ی شیوه ی روایتش توضیح داده است:

« به من خرده نگیرید از این این همه نابسامان و پس و پیش می نویسم و پایان را پیش از آغاز می آورم!... نکته ی باریکتر از موی قضیه در همین جاست، چون این تنها حقیقت است که اهمیت دارد!... حقیقتی که شما خود را در آن خواهید یافت! من هم خودم را به خوبی در آن یافته ام!...کافی است کمی حسن نیت داشته باشید، همین و بس!...برای دیدن  یک تابلوی نقاشی امروزی هم ناگزیرید کمی به خود زحمت دهید!...» ۲۱

« خدا کند شما شیرازه ی داستان را از دست ندهید، آن هم به شیوه ای که من دارم [ آن را] پیش می برم... پس و پیش و معوج و گاه از قلم افتادن برخی چیزها! ... اوف! گیج و گم شدن در لحظه ها، آدم ها و سالها... به هر رو نتیجه ی دست اندازی من به رویدادها همین سمساری و آشفته بازاری ست که می بینید... »۵۵

شمال همه ی ویژگی هایی که سلین به آنها شناخته شده را در خود جمع دارد، از جمله دست انداختن و توهین به خواننده :

« به راستی شما با این همه که می نویسم سرگرم می شوید؟ با این همه روایت های خشک و بی روح و یکنواخت از آدم های مسخ شده؟ آن هم به هنگامی که این همه سرگرمی دارید؟... به سادگی پای تلویزیون می نشینید و همراه با جامی که بالا می اندازید چشم  به برنامه های سرگرم کننده می دوزید...

... به راستی با این همه برنامه دیگر جریمه شدن و خواندن اجباری آنچه من می نویسم دلچسب نیست... به هر رو [به] جهنم که وقت دارید یا نه؟»۲۵۹

سلین در شمال  به شکلی بسیار گذراعشق را پاس می دارد گرچه به قول خودش« پانصد میلیون سال است که شکم و زیر شکم همه چیزمان شده و عشق از شماره ی انگشتان فراتر نمی رود.» و استثنائاَ آینده ای خوش را برای اروپا پیش بینی می کند؛ آینده ای که سالهاست تحقق یافته است:« اما شما دوباره پاریس را می بینید... مطمئن باشید!... و برلن و پاریس را در کمتر از یک ساعت خواهید پیمود!... این نوید پیشرفت فرداست!... پس از پایان جنگ!... با تنها یک واحد پولی و با هواپیما!... یک ساعت!... دیگر به گذرنامه هم هیچ نیازی نخواهد بود!»۲۸۹

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*مقدمه ی مرگ قسطی.

** این پست حاوی مطلبی در باره شیوه ی استفاده ی سلین از سه نقطه است.

مشخصات کتاب: شمال، لویی فردینان سلین، ترجمه ی محمود سلطانیه، انتشارات جامی، چاپ اول، ۱۳۹۲.


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد