مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

مرگ در ونیز


توماس مان معروف است که ایده هایش را مقتصدانه خرج می کند و از اتفاقات کوچک داستان های بزرگ می آفریند. مرگ در ونیز که ماریو بارگاس یوسا آن را با مرگ ایوان ایلیچ و مسخ، شاهکارهای تولستوی و کافکا مقایسه کرده* داستانی است بر اساس اتفاقی واقعی، و می توان گفت کم اهمیت، که در تابستان ۱۹۱۱ برای توماس مان افتاده است.

 شخصیت اصلی داستان هنرمندی آلمانی به اسم گوستاو آشنباخ« یا آن گونه که او را در جشن پنجاهمین سال تولدش رسمأ نامیدند، فن آشنباخ» است که در آستانه ی پیری تصمیم به خارج شدن از مدار زندگی روزمره و کار ادبی (که حرفه ی اوست) و تغییر آب و هوا می گیرد. او عازم سفر به جزیره ای در دریای کارائیب می شود. هوای گرفته و بارانی جزیره به آشنباخ نمی سازد. او به برنامه ی کشتی ها نظری می اندازد « و ناگاه به گونه ای نامنتظر و در عین حال بدیهی مقصد را پیش روی خود» میابد. « اگر انسان می خواست شبانه راهی شهری بی مانند، نامعمول و افسانه ای شود، به کدام دیار سفر می کرد؟»۶۴ این که واضح است، ونیز!

 اشنباخ که در شروع داستان در اتفاقی سمبولیک، که پس زمینه آن نمازخانه ای بیزانسی با کتیبه ای با نقوش و نوشته هایی یاد آور مرگ و معاد است، با مردی ناشناس و مرموز برخورد کرده، در اتفاق سمبولیکی دیگر، در کشتی بخاری که با آن عازم ونیز است به پیر مردی بر می خورد که به نحوی ناشایست و زننده ادای جوانان را در می آورد و با آنان حشر و نشر می کند. پیرمرد جوان نما که در طول سفر فکر اشنباخ را به خود مشغول کرده در صحنه ی خروج او از کشتی« زبانش را به دور دهانش می مالد، و ریش ریش رنگ آمیزی شده زیر لب پیرانه اش رو به بالا سیخ می شود، و[خطاب به او] با زبان الکن می گوید: بهترین تعارفات برای عزیزک، عزیزک دلبند وزیبا ... و ناگاه دندان عاریه ای[اش] از فک بالا بر فک پایین می افتد.»۷۲

آشنباخ درهتل محل اقامت خود در ونیز به نحوی دور از انتظار، هم برای خود او و هم برای خواننده، تحت تأثیر پسر نوجوان  لهستانی سیزده ساله ای به اسم تاچیو قرار می گیرد. او خواه از ترس آبرو یا به دلیل آزردگی از هوای بویناک تابستانی ونیز آن شهر را ترک می کند اما دست تقدیر به آنجا که کمی بعد معلوم می شود دچار بیماری همه گیر وباست بازش می گرداند و...

مرگ در ونیز که در ردیف تونیو کروگر، کوه جادو و بودنبروک ها، شاهکارهای توماس مان از آن یاد می شود اثری است بسیار سمبولیک که همچون کوه جادو حاوی تأملات عمیق و اساسی نویسنده است در باره ی مرگ و علاوه بر آن در باره ی هنر و عشق. توماس مان در مرگ در ونیز تحت تأثیر اساطیر یونانی و دو رساله ی ضیافت و فدروس(یا به قول مترجم فائیدروس) افلاطون است.

 بارگاس یوسا در نوشته ای که در ابتدا به آن اشاره شد مرگ در ونیز را اثری خوانده است که« با برخورداری از ترکیبی عالی و داستانی جذاب و نیز تداعی و تاباندن نور آگاهی به درونی ترین احساسات انسان ، پژواک هایی تأثیرگذاری را در روح و جان خواننده برجای می گذارد.»

مرگ در ونیز را حسن نکو روح به فارسی برگردانده و با مقدمه ای مفصل  و خواندنی به چاپ سپرده است.

                                                                    خرداد ۱۳۹۳ 

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 مشخصات کتاب: مرگ در ونیز، توماس مان، حسن نکوروح، انتشارات نگاه.

* http://www.raminmolaei.blogfa.com/post-125.aspx


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد