مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

هیچ چیز تصادفی نیست


هیچ چیز تصادفی نیست مجموعه ی صدو هشتاد و نه داستان کوتاه و خیلی کوتاه است از نویسنده، مجری تلویزیون، منتقد ادبی و روزنامه نگار آلمانی، الکه هایدن رایش.

داستان های مجموعه زندگی نامه ای و به تعبیری از جنس زندگی اند و در زبان اصلی به ترتیب حروف الفبا تنظیم شده اند، به جز دو استثنا که اولین و آخرین آنها است. اسم اولین داستان پرنده، بخور است. در این داستان که بی علت در اول کتاب نیامده، نویسنده قصه ی مادر بزرگ سخت گیر و سخت کوش خود را تعریف می کند که تنها جمله ی «پرنده، بخور یا بمیر!» از او در خاطره ها باقی مانده است. او این جمله را  به پرنده ای بیمار و نحیف گفته است، چرا که کار دشوار مزرعه به وی این فرصت و امکان را نمی داده تا از موجودی شکننده و بیمار مراقبت کند. راوی در ادمه از مادرش، پائولا می گوید که اهل دور ریختن گذشته است. او که به شکلی افراطی معتقد است تنها باید به آینده نظر داشت، سازی را که خواهر مرحومش برای او به ارث گذاشته بود دور می اندازد چرا که نواختنش را نمی داند. پائولا در کودکیِ راوی هیچ یک از کار دستی های او را نگه نمی دارد و هنگامی که او در سیزده سالگی از تعطیلات به خانه برمی گردد هیچ کدام از اسباب بازی ها و کتاب های کودکانه اش را نمیابد چرا که مادر معتقد است او دیگر بزرگ شده و فرصتی برای لوس بازی های کودکانه نخواهد داشت. نویسنده امّا گویی همچون مارسل پروست معتقد است ما انسان ها چیزی نیستیم جز حاصل جمع خاطراتمان؛ زمان حال ما حاصل جمع گذشته مان است و فقط مالک آن چیزی هستیم که به یادش می آوریم، نه آن چه از یاد برده ایم. او درست به عکس پائولا همه چیز را جمع می کند؛ عکس ها، نقاشی ها، نامه ها، یادگاری ها، یادبودها، و همین خرده ریزهاست که دست مایه او در نوشتن داستان های مجموعه اند که به قول منتقدی، اعلامیه ای شگفت انگیز است در باره ی عشق به زندگی با تمام تراژدی ها و زیبایی های آن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: هیچ چیز تصادفی نیست، الکه هایدن رایش، ترجمه ی پریسا قندهاری، نشر ثالث.

نظرات 3 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1401/06/21 ساعت 16:05

سلام بر مداد گرامی
صد و هشتاد و نه داستان... تعداد صفحات کتاب هم که حدوداً 300 صفحه است و تقریباً هر داستان یک صفحه و نیم... ولی چون احتمالاً همه این روایتها حول زندگی یک شخص است پراکندگی به آن صورت نخواهد بود.

به نکته ی جالبی اشاره کرده ای. داستان های مجموعه از دوسه خط تا دو سه صفحه اند و ظاهرا ارتباطی با هم ندارند اما وقتی خواندن کتاب را تمام می کنی مثل این است که رمانی زندگی نامه ای را خوانده ای.
البته من این شانس را داشتم که کتاب را حین ترجمه و دوبار با فاصله ی چند ماه بخوانم.

مشق مدارا 1401/06/21 ساعت 17:38

سلام
چه فضای دلنشین و آشنایی!
اول متن را که خواندم یاد دور ریختن‌های مادر خودم افتادم که هنوز هم معتقد است آدمیزاد باید رو به جلو باشد و گذشته تمام شده. برخی جاها خوب جواب داده و توانسته با خیلی از دست‌دادن‌ها کنار بیاید. بخش دوم انگار خود منم، مجموعه‌ای از خاطرات ریز و درشت و یاد و یادگارهایی که خیلی‌وقت‌ها آزاردهنده می‌شوند.

سلام و درود
ایرانی ها اغلب گذشته گرا هستند و داشتن مادری آینده گرا در این فرهنگ می تواند آثار مثبتی داشته باشد و کمک کند تا نقطه ی تعادلی در این میانه پیدا شود.
ضنمناً بحث گذشته و آینده یادم آورد که یکی از مهم ترین حکمت های ایرانی، ارزشمند شمردن لحظه ی حال به عنوان تنها داشته ی واقعی است که حد غایی آن را می شود در اشعار خیام یافت.

سلام مداد سیاه
به نظرم یکی از بارز ترین ویژگی های دوران ما
" عدم قطعیت" هست
من اونو در همه چیز میبینم
نه فقط در این مورد که آیا زندگی برآیند گذشته هاست
یا
زندگی درست همین لحظه ای هست که در اون هستیم
بلکه
در همه چیز و همه چیز این شک و عدم قطعیت وجود داره

احساس میکنم کسانی که مشی یا خط فکری یا ... هر چیزی رو پذیرفتند فقط خواستند که صورت مساله رو ساده کنند
وگرنه
در این زمان انتخاب طرف درست در هر دوراهی کاری غیر ممکن بنظر میاد
هر دو راه درستند
و
هر دو راه نادرستند

به گمانم ،حتی امروزه هم هنوز جوابی برای سوالاتی مثل سوال هملت نداریم
بودن یا نبودن !!!؟
و یا
چرا هستیم؟



بدون شک، زمانه ما
زمانه شکست خوردن تقریبا همه انواع عقاید و مکاتب
اعم از بشری و غیر بشری
و
زمانه شک به هرچیز و هر اعتقادیه
شک به هر چیز که قبلا قطعی می دونستیمش.

جزء ناچیزی به اسم انسان و عقاید و افکارش ،کجای این دنیای بزرگ نامتناهی قرار دارند ؟
آیا دنیای ما انسانها ،چیزی بیش از یک سراب ، که با خودفریبی ما انسانها ، ساخته و اداره میشه ، هست؟

سلام درود
این که عدم قطعیت شاید بیش از همیشه ویژگی روزگار ماست حرف درستی است و در عین حال درست است که ما با هر میزان از شک یا یقین، اعتقاد یا بی اعتقادی ناگزیر از انتخابیم و با هر انتخاب چیزی میشویم که حاصل جمع خود قبلی و آخرین انتخابمان است.
درست است که ما برای کل کائنات هیچیم اما برای خودمان همه چیزیم.
فکر نمی کنم عوض کردن سراب با واقعیت وخود آگاهی با خود فریبی تغییری در اصل مناسبات ما با خودمان و جهان ایجاد کند. جهان چه واقعیت باشد و چه سراب ما ناگزیر از زندگی در آنیم. به بیان دیگر چه خودمان و جهان را راستین یا دروغین بدانیم باز هم به قول هایدگر" بودن یعنی درجهان بودن" و بودن در جهان اقتضائات خودش را دارد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد