مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

آخر داستان

 

آخر داستان رمان خوش ساخت و متفاوتی است از نویسنده و مترجم سرشناس آمریکایی، لیدیا دیویس.

راوی بدون نام داستان زن مترجمی سی و چند ساله است که دوست پسر دوازده سال کوچکتر از خودش او را ترک کرده است. راوی در حال نوشتن رمانی در مورد ماجرای عشق از دست رفته ی خود بر اساس خاطرات، یادداشت ها و معدود نامه های خود و معشوق سابقش است. تا اینجا با داستانی سروکار داریم که نظیرش را کم ندیده ایم. امّا آنچه آخر داستان را به اثری متفاوت تبدیل کرده شیوه ی تاثیر گذار روایت آن است.

از یک سو فاصله ی بین زمان روایت  که در اینجا نوشته شدن داستانی است که در حال خواندن آنیم، و ماجرایی که راوی در حال یاد آوری آن است، آن قدر هست که راوی چندان اطمینانی به آنچه به یاد می آورد ندارد و این تردید و دودلی و احتمالات مختلف را در نوشته اش منعکس می کند. از سوی دیگر او کاملا آگاه است که در حال نوشتن یک رمان است، رمانی که مایل است جذاب از کار در بیاید. بنابراین همزمان ناگزیر به اِعمال دستکاری هایی تکنیکی در خاطرات خویش است که از جمله اند به هم ریختن ترتیب زمانی برخی رخدادها و تغییر و حذف برخی دیگر. و آنچه این داستان به ظاهر ساده را به اثری تأمل بر انگیز تبدیل کرده این است که داستان شامل همه ی مواردی است که ذکرش رفت. برای مثال مدتی پس از آن که از ماجرایی عبور کردیم، راوی اعلام می کند زمان یا جزئیات ماجرا را تغییر داده و زمان و جزئیات صحیح را نیز می آورد. به این ترتیب خواننده در مورد صداقت راوی دچار احساسی دوگانه می شود، دو گانگی که یاد آوری مداوم این که ما با واقعیتی داستانی روبروییم آن را تشدید می کند:« گاهی گویی این رمان آزمونی از خودم است، چیزی که آن موقع بودم و چیزی که حالا هستم. اوایل، زن شبیه من نبود چون اگر شبیه می شد داستان را واضح نمی دیدم. بعد از مدتی، وقتی به تعریف کردن داستان بیشتر خو گرفتم توانستم زن را بیشتر شبیه خودم کنم.»

البته نویسنده سرنخ هایی برای درک پیچیدگی های داستان در اختیار خواننده قرار می دهد. از جمله در همان اوایل از نویسنده ای ژاپنی می گوید که رمان هایش ساختاری بسیار دقیق و پیرنگی مختصر دارند و بی مقدمه و تکه تکه اطلاعات می دهند؛ توصیفی که عیناً بر داستان خود او منطبق است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: آخر داستان، لیدیا دیویس، ترجمه ی فریما مؤید طلوع، انتشارات نیلوفر

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1402/04/24 ساعت 12:05

سلام
طرح جالبی دارد و احتمالاً به همین دلیل در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ باید خواند حضور دارد.
خاطره‌ها معمولاً تک بعدی به ذهن می‌رسند ولی وقتی نوشته می‌شوند وجوه مختلفی به آن اضافه می‌شود و عالی‌ترین شکلش می‌شود رمان که روایتی است چندوجهی...به نظرم داستان فوق هم به دنبال نشان دادن این قضیه است.

سلام و درود
طرحش خیلی جالب است و نکته ی گفتنی در مورد مرور خاطرات گذشته در آن این است که علاوه بر عدم اطمینان هایی که بوجود می آورد و حتی تغییراتی که در ثبت آنها اعمال می کند ، از یک فیلتر هم استفاده می کند که کارش تبدیل کردن خاطره به داستان است.
برای مثال بعد از ذکر یک واقعه (و گاه مدتها بعد) اعتراف می کند که آن را تغییر داده تا قابلیت طرح در قالب داستانش را داشته باشد.

جالب و آموزنده بود
حالا علت یا علل ترک شدن توسط دوست پسرش چی بوده؟ آیا عدم صداقتش میتونه باشه؟ به هر حال زنی که صادق و ساده باشه خیلی راحت کشف میشه و احتمال ترکش در همون ابتدای آشنایی بالا میره. احتمالا قادر به حفظ و حراست خودش نیست و بخاطر اخلاقش نمیتونه اونکه جذبش شده رو مطمئن کنه که رابطه محدود به خود فرد هست و طرف مقابل. یعنی اضلاع دیگری حالا چه گذرا و چه ماندگار در اطراف رابطه پر نمیزنن...
شق دوم ماجرا احتمالا استتناجم غلط باشه و اونهایی که بنا رو بر صداقت میگذارن و دست به تحریف واقعیت نمیزنن پیوند پایدارتری دارن!

ممنون از توجه شما
دلایلش متعددند و روندش تدریجی است. البته پای زن دیگری هم در میان است که به عکس راوی جوان تر از مرد است. به نظرم مسئله اصلی داستان چرایی یافتن دلیل جدایی آنها نیست بلکه تاثیری است که بر زن و عواطف او بر جای گذاشته و البته نباید از یاد برد که راوی داستان زن است.
با شق دوم پیشنهادی موافقم. فکر نمی کنم عدم صداقت بتواند رابطه را پایدار تر کند. گرچه منظور شما عدم صداقت به معنایی که من گفتم نیست.

الهام 1402/04/31 ساعت 11:03 https://yanaar.blogsky.com/

سلام
یعنی تکنیک راوی غیر قابل اعتماد به شکل آشکار و بی پرده‌ای به کار گرفته شده است. اسم داستان هم خیلی آیرونیک است چون در این جور روایت‌ها تنها چیزی که مهم نیست پایان روایت است و این مسیر روایت است که حقایق ظریف و جالبی در خودش دارد.

سلام و درود
راوی این داستان چنان که گفته اید از نوع غیر قابل اعتماد است. اما جالبی کار اینجاست که او گاه دلایل تحریف هایی که در واقعیت اعمال کرده را ذکر می کند و ماجرا را به شکل درست هم می آورد، گرچه خود این تعبیر درست جای بحث دارد. همان طور که گفته اید پایان داستان خیلی مهم نیست چرا که همان اوایل بر ملا می شود. در واقع تاثیر آن پایان بر احساس راوی از کل آن ماجرا از ابتدا تا به انتهاست که اهمیت دارد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد