مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

بازنویسی(تصحیح)


«آنچه که آنها [نوازندگان] با نت‌ها انجام می‌دهند، من هم با واژه‌ها انجام می‌دهم؛ به همین سادگی. من واقعاً به چیز دیگری علاقه ندارم.»                                                                                                     توماس برنهارد (مصاحبه با ورنر وُگربایر)

 

همانند دیگر اثر مطرح توماس برنهارد، بازنده،(و با قدری تفاوت همچون اثر دیگرش قدم زدن)، در بازنویسی هم که از شاخص ترین آثار اوست یک مثلث از سه دوست مرد را شاهدیم : 

1: شخصیت اصلی داستان، رویتهامر که دانشمند طبیعی دانی اتریشی و استاد دانشگاه کمبریج است و بر اساس شخصیت فیلسوف معروف هموطن نویسنده، ویتگنشتاین ساخته شده است. او در شروع داستان همانند شخصیت اصلی بازنده با دار زدن خود به یک درخت خودکشی کرده است. 2: تاکسیدرمیستی به اسم هولر که رویتهامر در زمان حضور در اتریش به جای خانه ی اشرافی پدری، در زیر شیروانی خانه ی او اقامت داشته و در آنجا در مدت شش سال روی طرح و اجرای پروژه ی جنون آمیز و بی معنای ساخت خانه ای مخروطی برای خواهر محبوبش در وسط جنگل مجاور زادگاهش، التنسام کار می کرده است. 3: راوی که هزاران برگ طرح و یادداشت باقی مانده از رویتهامر را به عنوان امین او به ارث برده است. دوستی این سه یه دوران دبستان باز می گردد.

مهم ترین اثر باقی مانده از رویتهامر نوشته ای تحت عنوان «در باره ی التنسام و همه چیز التنسام، با توجه خاص به خانه ی مخروطی» است که طرح و سر گذشت جالب و سوررئالی دارد و علاوه بر آن که حلقه ی اتصال راوی و رویتهامر در زمان روایت است، نام داستان هم به ترتیبی که خواهد آمد از آن گرفته شده است. 

راوی در شروع داستان به طور موقت در همان اتاق زیر شیروانی مسکن می گزیند که چنان که گفته شد محل کار رویتهامر در دوران اقامت در زادگاهش بوده است. هولر که جنازه ی رویتهامر را چند روز پس از مفقود شدن ناگهانی او یافته و به تنهایی از درخت پایین آورده، در فاصله ی مرگ رویتهامر تا حضور راوی، اتاق را دست نخورده نگاه داشته است.

 داستان شامل دو فصل است که هر یک همانند دیگر آثار برنهارد 

 تنها در یک پاراگراف طولانی نوشته شده است. فصل اول در حدود یک نیم روز به طول می انجامد و به جز صحنه های شام مشترک راوی با خانواده ی بسیار ساکت هولر و عملیات تاکسیدرمی پرنده ای سیاه و بزرگ که پایانی سوررئال دارد، عمدتاً به مرور خاطرات راوی از دوست درگذشته ی خویش اختصاص دارد. در همین فصل او از جریان یادداشت های رویتهامر می گوید و دفعاتی که او با وسواسی بیمار گونه آن را در چند نوبت باز نویسی کرده و در نهایت حجم آن را از هشتصد صفحه به هشتاد صفحه رسانده است.از نکات جالب توجه داستان این است که در گذر از فصل اول به دوم، روایت راوی به تدریج با متن یادداشت رویتهامر به شکلی خاص و با رعایت گونه ای فاصله گذاری ( با یاد آوری مکرر جاهایی که رویتهامر در متن خود زیر کلمات یا جملاتی را خط کشیده است) در هم می آمیزد که آن را شاید بتوان در خوانشی روانکاوانه، انحلال تدریجی شخصیت راوی در رویتهامر یاد کرد.

تصحیح چنان که ویژگی مشترک آثار نویسنده است مونولوگی ظاهراً بی انتها و پرتکراربا نثری منحصر به فرد است که می توان از آن به عنوان نثر برنهاردی یاد کرد.این داستان  را که حتی در قیاس با دیگر آثار همگی غیر متعارف برنهارد هم اثر غیر متعارفی است، می توان نوعی ادای احترام او نسبت به ویتگنشاین دانست که در اغلب آثارش از او یاد کرده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: باز نویسی، توماس برنهارد، ترجمه ی زینب آرمند، انتشارات روزنه.


نظرات 2 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1402/10/06 ساعت 15:33

سلام بر مداد گرامی
با این توصیفات در میان آثار غیرمتعارف، این اثر نگینی است که می‌درخشد

سلام و درود بسیار
توماس برنهارد منحصر به فرد است. بعد از این کار چوب برها و بتن را هم از او خواندده ام که یکی از یکی جالب ترند.

باکونین 1402/10/23 ساعت 21:35

درود به شما
چقدر ذوق کردم نام کتاب تصحیح یا بازنویسی رو بالای یادداشت شما دیدم و چقدر لذت می‌برم از خوانش شما
خیلی از دوستان با خط شما در مسیر کتابخوانی گام برمی‌دارند و نوشته هاتون رو مرتب دنبال می‌کنند
دیروز با دوستی که اونم اهل شهرستان کوچک ماست در وبلاگ شما می‌چرخیدیم و کیف می‌کردیم

سلام و درود فراوان بر شما
از برنهارد بنا به توصیه شما چوب برها و بتن را هم خوانده ام و یادداشت هایشان را به ترتیب منتشر خواهم کرد. کار بعدی از او احتمالا استادان بزرگ باشد.
در حال حاضر مشغول خواندن آزادی اثر جاناتان فرنزن هستم. یکی از اشخاص جالب داستان آهنگ ساز عصیانگری است که فقط کتاب های برنهارد را می خواند.
برایم داشتن خوانندگانی مثل شما باعث افتخار است و بسیار خوشحالم اگر این یادداشت ها مورد توجه دوستان قرار گرفته باشد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد