مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

استاد


بازی رومیزی با مهره های سفید و سیاه در ژاپن مرسوم است که احتمال می دهند یکی از قدیمی ترین بازی های نوع خود در جهان باشد. اسم بازی گو است و مثل بسیاری چیزهای دیگر از چین به ژاپن رسیده است. این بازی که بر صفحه ای شطرنجی با نوزده سطر و ستون بازی می شود در روند تکامل خود در ژاپن به درجه ی الوهی رسیده و متخصصین آن در نُه رتبه دسته بندی می شوند. بالاترین رتبه متعلق به کسی است که همه ی رقبای معاصر خود را برده باشد. لقب این فرد «میجین» است که در ترجمه ی انگلیسی به استاد بازی گو  برگردانده شده است.

یاسوناری کاواباتا نویسنده ی مطرح و محبوب  ژاپنی داستانی دارد به نام استاد که برگرفته از گزارش آخرین بازی استاد شوسایی، اَبَر قهرمان بازی گو است. گزارش را خود کاواباتا برای روزنامه ای تهیه کرده که حامی مالی مسابقه بوده است. داستان مصوّر به آرایش مهره ها در مراحل مختلف بازی  و مزین به تفسیرهای جذاب و گاه هیجان انگیز کاواباتا از حرکت ها و موقعیت مهره هاست که  برای فردی آشنا به بازی لطفی مضاعف دارد.

بازی در چهارده جلسه انجام می شود و با وقفه ای سه ماهه که علتش بیماری قلبی استاد بوده بیش از شش ماه به طول می انجامد. برخی قوانین حاکم بر بازی از جمله مجموع مدت زمان مجاز هر بازیکن برای انجام حرکت ها، به دلیل استثنایی بودن آن خاص بوده و تمامی مراحل بازی تحت نظارت تیمی حرفه ای انجام می شود.

استاد که آخرین نماینده ی شیوه ی اصیل بازی گو است به نسبت حریف جوان و مدعی خود بسیار سریع تر بازی می کند و برخلاف او در فاصله ی دو بازی متوالی به بازی ها و سرگرمی های دیگر مشغول می شود.

 تفاوت استاد و رقیبش به این موارد محدود نمی شود. کاواباتا که به گواه اکثر آثارش حسی نوستالژیک نسبت به سنن رنگ باخته یا از بین رفته ی فرهنگی کشورش در دوره ی مدرن دارد، این دو را فراتر از دو حریف یک بازی به عنوان نماینده ی دو ژاپن کهن و اصیل، و مدرن و فاقد اصالت به تصویر کشیده است. مبارزه استاد در واقع نبرد بر سر حفظ اصالت است؛ نبردی که نتیجه ی آن در همان ابتدای داستان اعلام می شود و می توان آن را از آنچه بر ژاپن معاصر گذشته حدس زد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: استاد، یاسوناری کاواباتا، ترجمه ی مانی پارسا، فرهنگ نشر نو.

 

قلمرو رؤیایی سپید


آثار یاسوناری کاواباتا یکی از دیگری جذاب ترند و اگر بخواهیم از آن میان جذاب ترین و قوی ترین را انتخاب کنیم قلمرو رؤیایی سپید(یا همان سرزمین برفی) انتخاب خوبی است. 

داستان حول دو شخصیت عمده یا اصلی می گذرد؛ یک مرد و یک زن. اسم مرد شیمورا است. او متأهل و ساکن توکیو است. زن، کوماکو، گیشای جوانی ساکن سرزمین برفی است؛ جایی که در شروع جالب توجه و سینمایی داستان با گذر از یک تونل طویل(و طبعاً تاریک) قطار وارد آن می شویم.

 شیمورا در قطاری که با آن عازم سرزمین برفی است تصادفاً با زنی دیگر که اسمش یوکو است، هم کوپه است. یوکو  دختری زیباست که در سفر از مرد جوان بیماری مراقبت می کند و شیمورا که نمی تواند او را نادیده بگیرد در طول سفر به بهانه ی نگاه کردن بیرون، پنهانی تصویرش را در شیشه ی پنجره ی کوپه تماشا می کند.

 سرزمین برفی چنان که از اسمش پیداست منطقه ای سردسیر با زمستان هایی پر بارش است که در فصل زمستان علاقه مندان به طبیعت و اسکی بازان را به خود جذب می کند. شیمورا پیش از زمان روایت برای مدتی در آنجا درهتل چشمه ی آب گرم اقامت داشته و با کوماکو آشنا شده است. کوماکو در آن زمان گیشا نبوده و برای رقص به میهمانی ها دعوت می شده است. شیمورا که متخصص رقص است در پایان اقامت قبلی به کوماکو قول داده که کتابی در در این زمینه برایش بفرستد اما قولش را فراموش کرده است. در فاصله ی دو دیدار، کوماکو برای کمک به هزینه ی معالجه ی مردی با سپردن تعهدی مدت دار تبدیل به گیشا شده است.

شیمورا در بدو ورود به هتل، کوماکو را می بیند که در کسوت گیشا در آنجا مشغول خدمت است. کوماکو ابتدا با دلخوری به او بی محلی می کند اما با سماجت شیمورا روابط آن دو در سطحی دیگر پی گرفته می شود. چشم شیمورا هم زمان در پی یوکیو است. او نمی داند زندگی این دو زن به شکلی خاص به یکدیگر آمیخته است.

ستاره ی سرزمین برفی کوماکو است؛ ستاره ای از نوع شهابی که به تناوب در داستان ظاهر و از آن ناپدید می شود. او زنی عاشق پیشه و سودایی و اغلب مست از نوشیدن زیاد در میهمانی های شبانه است که هرگاه خود بخواهد نزد شیمورا می آید. او از شمیورا انتظار دارد که دوستش بدارد؛ انتظاری بعید با دو مانع جدی؛ یکی این که او گیشاست و دیگر این که شیمورا به لحاظ شخصیت فردی بسیار منفعل و از این لحاظ نقطه ی مقابل کوماکوست.

شباهت ساختار داستان های کاواباتا به هایکو حرفی تکراری است که در مورد همه ی آثار او گفته می شود. امّا این شباهت در سرزمین برفی آن قدر توجه برانگیز است که نمی توان از اشاره به آن صرف نظر کرد. داستان که از زاویه ی دید شیمورا روایت می شود، شامل قطعات متعدد کوتاهی است که در جمع کلاژی تاثیر گذار را می سازند که موضوع آن عشق ناممکن و ناپایداری زیبایی است. سرزمین برفی همانند غالب آثار نویسنده سرشار از اجزای شاعرانه ی توصیفی از طبیعت و نمادپردازی هایی بسیار زیباست که یکی از به یاد ماندنی ترین آنها مربوط به پارچه ای کتانی و بسیار سفید به اسم چیجمی است؛ پارچه ای که در برف بافته می شود، در برف شسته می شود، با برف سپید می شود و اساساً همه چیزش از نخ کردن ماسوره تا آخرین مرحله ی پرداخت در برف انجام می شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: قلمرو رؤیایی سپید، یاسوناری کاواباتا، ترجمه ی مجتبی اشرفی، انتشارات ققنوس.

 

آوای کوهستان


آوای کوهستان رمانی است از نویسنده ی سرشناس و صاحب سبک ژاپنی یاسوناری کاواباتا.

زمان داستان دهه ی اول پس از جنگ دوم جهانی و مکان آن توکیو و حومه ی آن است. شخصیت اصلی داستان اوگاتا شینگو مرد تاجری است شصت و چند ساله که با همسری که یک سال از وی بزرگتر است پسرش ، شوئیچی و عروسش کی کوکو که به شدت مورد توجه و علاقه ی اوست در خانه ای در حومه ی توکیو زندگی می کنند.

شینگو پیش از ازدواج عاشق خواهر بسیار زیبای همسرش بوده که در جوانی درگذشته است. به رغم گذشت حدود چهار دهه از آن ماجرا او هنوز به خواهر زنش فکر می کند و گهگاه خوابش را می بیند. از دید شینگو خواهر زن مذکور و عروس او سمبل کمال زیبایی و زنانگی اند و همسر و دخترش نقطه ی مقابل ایشانند.

خانواده ی شینگو دچار بحران است. پسرش شوئیچی که همکار اوست به تازگی معشوقه ای برای خود دست و پا کرده است و دخترش کمی بعد از شروع داستان شوهرش را ترک می کند و به همراه دو کودک خود مقیم خانه ی پدری می شود. از عمده ترین اشتغالات فکری شینگو در طول داستان حدود مسئولیتش در قبال زندگی فرزندان است.

آوای کوهستان تأملی آرام  و مراقبه مانند است در باره ی مسئولیت های پدری، پیری و مرگ. نشانه های پیری و مرگ در سراسر داستان پراکنده اند. شینگو در شروع داستان در یادآوری اسم خدمت کاری که تنها چند روز پیش آنان را ترک کرده دچار مشکل شده است. او یک سال قبل دچار علائم سل بوده و با این وجود از مراجعه به پزشک خودداری کرده است. در طول داستان تعدادی از دوستان او می میرند یا به زندگی خود خاتمه می دهند و در نهایت خود او برخی شبها صداهایی از کوهستان می شنود که وجه تسمیه ی داستان است و او آن را فراخوان مرگ خود تلقی می کند

آوای کوهستان ترجمه ی داریوش قهرمان پور است و نشر چشمه آن را به چاپ رسانده است.

کیوتو


کیوتو(پایتخت قدیم در ترجمه ی انگلیسی) رمانی است شاعرانه و به‌غایت لطیف و دوست‌داشتنی از نویسنده‌ی نوبلیست ژاپنی، یاسوناری کاواباتا که اخیراٌ به فارسی ترجمه و منتشرشده است.

مکان داستان شهر کیوتو و زمان آن سال‌های پس از جنگ دوم جهانی است. راوی داستان دانای کل است و نثر کتاب در روایت دانای کل کتابی و در نقل‌قول‌های مستقیم محاوره‌ای است.

شخصیت اصلی داستان دختر بیست‌ساله‌ای است به اسم چیه کو. چیه کو تنها فرزند پدر و مادرش، سادا و شیگه است. شغل پدر چیه کو عمده‌فروشی کیمونوست. او مدت‌هاست که نمی‌تواند طرحی باب روز و مشتری‌پسند برای کیمونوهایش بکشد. در شروع داستان سادا با کتابی از آثار پل کلی که چیه کیو به او هدیه داده در معبدی اعتکاف گزیده تا بلکه بتواند تحولی در طرح‌هایش ایجاد کند.

چیکو فرزند واقعی پدر و مادرش نیست. او به تعبیر خودش بچه‌ای سرراهی است. شیگه و سادا به چیه کو عشق می‌ورزند و برای آن‌که او خودش را بچه‌ای نداند که توسط والدینش رهاشده، داستانی ساخته‌اند که بر آن اساس او را به دلیل زیبایی بی‌اندازه‌اش از روی نیمکتی در باغی پر از شکوفه گیلاس دزدیده‌اند. چیه کو که دختری حساس و باهوش است هرگز داستان دزدیدنش را باور نکرده اما آن را به روی پدر و مادرش نمی‌آورد.

به فاصله‌ای اندک از آغاز داستان، چیه کو در گفتگویی با دوستش شین ئی چی که خاطرخواه اوست، اعتراف می‌کند که بچه‌ای سرراهی است و شایسته‌ی دوستی او نیست. عکس‌العمل شین ئی چی و پاسخ او به گفته‌ی چیکو جالب است. او که ابتدا حرف چیه کو را شوخی یا تمثیلی از وضعیت روحی او قلمداد کرده می‌گوید:« [همه‌ی] آدم‌ها می گن که ما بچه‌های خداییم. اون ما رو توی این دنیا رها کرده و البته مواظبمونه...»

کیوتو نه فصل بانام دارد که هرکدام به چند بخش بدون فاصله‌گذاری تقطیع شده است. نقطه‌ی اوج داستان در میانه آن و جایی است که چیه کو به نحوی معجزه‌آسا خواهر دوقلوی همسانش نانه کو را ملاقات می‌کند. نانه کو که می‌دانسته خواهری دارد، پس‌ازآنکه مراسم عبادت هفت‌گانه ـ که در آن هفت بار از معبد تا مسافتی دور می‌روند و بازمی‌گردند ـ را با نیت یافتن خواهرش به اتمام می‌رساند ناگهان او را در مقابل خود می‌بیند. نانه کو دختری روستایی است که در روستای درختان سرو کارو زندگی می‌کند. او پدر و مادرش را در کودکی ازدست‌داده و تحت سرپرستی خانواده‌ای از اهالی روستای زادگاه خویش بزرگ‌شده است.

کیوتو داستانی شخصیت محور با صحنه‌هایی زیبا و به‌یادماندنی است. توصیف‌های کاواباتا از کیوتو و طبیعت آن شعرگونه و گاه هوش رباست. در طول داستان همچنین اشارات فراوانی به آداب و سنن ژاپن و مراسم و مناسبت‌های مختلف در آن کشور می‌شود.

مدت‌زمان روایت یک سال وبه ترتیب شامل هر چهارفصل است. داستان با رویش دو گل بنفشه ی کوچک بر روی بدنه ی خزه بسته ی یک درخت افرا در بهار شروع می شود و با بارش دانه های برف زمستانی بر روی موهای چیه کو خاتمه پیدا می کند؛ یا بهتر است گفته شود ناتمام به انتها می رسد*.

                                                 اسفند 1395

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: کیوتو(پایتخت قدیم)، یاسونارس کاواباتا، ترجمه ی مهدیه عباس پور، چاپ نشر چشمه .

* کاواباتا به پایان ناتمام داستان هایش شهرت دارد. خود او در پاسخ منتقدینش گفته است این شیوه کار ناشی از تأثیر اصول سرودن هایکو بر کار اوست.