مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

مرد معلق


 تعلیق عنوان مناسبی برای بیان وضعیت ژوزف، شخصیت اصلی داستان مرد معلق اثر سال بلو است. تعلیق، بیان کننده وضعیتی خاص  است  که در آن  چیزی در حال وقوع، یا کاری در حال انجام به طور موقت به حال تعطیل در می آید. تعلیق به این معنی وضعیتی موقت است که خاتمه آن می تواند جریان یافتن دو باره کار یا تعطیلی قطعی آن باشد.

ژوزف ، بدلیل احضار به خدمت سربازی از شغل خود استعفا داده است. مشکلی برای پرونده او به وجود آمده که سبب شده او در شرایطی موقت بین پیوستن به ارتش ـ به عنوان وضعیتی جدید ـ یا بازگشت به وضعیت سابق و اشتغال به کاری غیر نظامی، معلق شود.

از شباهتهای بین مرد معلق و «محاکمه» اثر کافکاـ ازجمله مشکل پدید آمده در پرونده آنها و یکسانی اسامی شخصیتهای اصلی دو داستان ـ می توان گفت که سال بلو در آفرینش مرد معلق تحت تاثیر فضای کافکایی، به ویژه در داستان محاکمه بوده است.

«ژوزف ک» در اثر کافکا، متهم به ارتکاب جرمی شده که نمی داند چیست. او در تلاش برای اثبات بی گناهی، یا حداقل آگاهی از گناه خود، به تدریج در می یابد که هیچ کاری از او ساخته نیست و در پایان داستان آرام و سر به راه به تقدیر شوم خود گردن می سپارد. ژوزف دیگر در مرد معلق، در مورد خود چنین می گوید: «من در این اطاق تنها، گمگشته، بدگمان، یک در باز به روی هدفم نمی یابم؛ چیزی جز زندان بسته ، نومید کننده. چشم انداز من به دیوارها ختم می شود. هیچ چیز از آینده به ذهنم خطور نمی کند، ...» 

 در میان شخصیتهای داستانهای سال بلو این تنها ژوزف نیست که  در اتاقی در بسته و بدون هرگونه منفذ و روزنی به امید و آینده قراردارد. « تامی ویلهلم»، شخصیت اصلی« دم را دریاب»، که نویسنده آن را دوازده سال پس از مرد معلق نوشته است نیز در چنین فضایی به سر می برد. پس از خواندن آن کتاب در توصیف تامی ویلهلم و وضعیت او نوشته بودم؛ « فرزندی شکست خورده، همسروپدری شکست خورده، معشوقی شکست خورده، کارمندی شکست خورده، و در پایان، شریک یا قماربازی شکست خورده و در مرز فاجعه!» 

 آیا می توان گناه این همه سیاهی و نا امیدی و بی آیندگی درفضای داستانهای سال بلو را یکسره به گردن دنیا انداخت؟ پاسخ من منفی است. یقینا خود او هم در این کار دست دارد.

 به نظر شما یک نویسنده بی گناه در مورد چند کبوتر در حال استراحت، از چنین جملاتی استفاده می کند؟: « کبوتران زیر لبه دود گرفته بام خوابیده بودند. سایه مچاله شده آن ها روی تابلو ها افتاده بود و با عبور هر قطار می لرزید گویی صیادی از روی بام به استراحتگاه شان پریده بود!» یا از آن بد تر، وقتی می خواهد غروبی زیبا و رنگین را وصف کند، چنین چیزی می گوید؟: « غروبی فوق العاده داشتیم؛ در هم تنیدگی رنگ های خارق العاده؛ رنگهای سرخ و ارغوانی، آبی های غلیظ باشکوه ، مانند آنچه قاعدتا می بایست روی بدن های آزار دیده قدیسین بزرگ پدیدار شده باشد!».

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: مرد معلق، سال بلو، ترجمه ی منصوره ی وحدتی احمدزاده، نشر اختران.

صید قزل آلا در آمریکا


صید قزل آلا در آمریکا را شاهکار داستانی ریچارد براتیگان(یا برتیگن) می دانند. دریادداشت ناشر بر کتاب، از قول منتقدی در مورد سبک این اثر آمده است: « براتیگان در صید قزل آلا در آمریکا دست به آفرینش ژانری یک سره نو می زند ، چندان که می توان انتظار داشت مردم در آینده ای نه چندان دور « براتیگن بنویسند » همانگونه که امروز «رمان می نویسند.» »

 ویژگی این سبک به قول منتقد، یک سره نوی  صید قزل آلا در آمریکا چیست؟ به نظر من جالب توجه ترین ویژگی این اثر آن است که براتیگان آن را در مناطق مرزی نوشته است. این مناطق مرزی کدام اند؟  

۱. مرز میان شعر و داستان

 پشت جلد کتاب از قول براتیگان آمده است : « من هفت سال شعر نوشتم که یاد بگیرم چطور جمله بنویسم، چون واقعا می خواستم رمان بنویسم و تصور می کردم تا وقتی نتوانسته ام جمله ای بنویسم، رمان هم نمی توانم بنویسم. »

براتیگان پس از هفت سال شاعری و در زمان نوشتن اولین اثر داستانی خود، صید قزل آلا در آمریکا، در مناطق مرزی بین شعر و داستان سیر می کرده است. او حد اقل در زمان نوشتن اثر دیگر خود؛ در قند هندوانه، هنوز در همان حوالی بوده است.

۲. مرز بین رویا و واقعیت

 صید قزل آلا در آمریکا در مرز میان رویا و واقعیت می گذرد. براتیگان این اثر را زمانی این سو در قلمرو واقعیت نوشته است و گاهی آن سو در سرزمین رویا؛ ودر هر حال در نزدیکی مرزبین این دو.

۳. مرز میان داستان کوتاه و رمان 

صید قزل آلا در آمریکا  نه مجموعه داستان های کوتاه است و نه رمانی با تعاریف معمول آن. فصول مختلف صید قزل آلا در آمریکا با آن اسامی جالبی که دارند، هر یک داستانی مستقل است که می تواند به تنهایی و بدون رعایت ترتیب قرارگیری در کتاب خوانده شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: صید قزل آلا در آمریکا،  ریچارد براتیگان، ترجمه ی هوشیار انصاری فر، نشر نی.

باکره و کولی


در موخره باکره و کولی، اثر دی. اچ. لارنس(ترجمه کاوه میر عباسی)، در بیان پیام این داستان به نقل از نامه ای از نویسنده آمده است:« باور خلل ناپذیرم این است که خون و گوشت از عقل خردمند ترند[...] چیزی نمی خواهم جز آن که فرمانبردار جسمم باشم، بی واسطه، بدون مداخله عبث فهم وادراک ، اخلاقیات یا چه می دانم! هر چیز دیگر.»

خلاصه ترین تعریف رمانتی سیسم، حس گرایی است، واصلی ترین ویژگی ناتورالیسم، جبر گرایی جسمی و وراثتی، بنابر این پیام لارنس را می توان بیانیه ای رمانتیک با چاشنی ناتورالیستی دانست.

اگر در تعریفی که از پیام لارنس آوردم جای رمانتیک و ناتورالیستی را عوض کنیم، به فرمول ادبی باکره و کولی دست یافته ایم. آری باکره و کولی اثری ناتورالیستی است با کنج و زوایای رمانتیک.

درداستانهای ناتورالیستی وراثت نقش دست بالا را در تعیین ویژگیهای رفتاری آدمها دارد ودر صورت بروز تعارض بین تمایلات وراثتی و خونی و سایر گرایشات بر آمده از عواملی نظیر تربیت خانوادگی و موقعیت اجتماعی، عمل فرد نهایتا تابع ویژگی های وراثتی اوست.

گاهی تعارض مورد بحث با تقابل میان مفهوم انسان طبیعی و انسان اجتماعی، یکی یا همسان فرض می شود، در حالی که اولی  دل مشغولی نویسنده ناتورالیست و دومی دستمایه نویسنده رمانتیک است. نگاه رمانتیک به انسان، کلی و فلسفی است در حالی که نگرش ناتورالیستی، جزئی نگر وشبه علمی است.

چنانچه گفتم در باکره و کولی هردو نگاه وجود دارد اما وجه غالب و موثر آن  ناتورالیستی است ومن برای نشان دادن این وجه غالب، نمونه هایی را از کتاب خواهم آورد.

در ابتدای داستان، همسر کشیش باوجود داشتن دودختر کوچک هفت و نه ساله، با مردی جوان و بی پول فرار می کند . دختران تحت تعلیم و تربیت سنتی و سخت گیرانه مادر بزرگ پدری و نظارت عمه خود بزرگ می شوند. درادامه داستان دوخواهر، ایوت ولوسیل، بیست و یک و بیست و سه ساله اند و ...

نمونه اول را از مشاجره دختران با مادر بزرگ شان انتخاب کرده ام : «مرافعه ای تازه قریب الوقوع بود. لوسیل، با حالتی غریب در چشمانش، نگاهی به بالا انداخت. خون«آن زن [مادر] که اسمش سینتیا بود» در وجود دو دختر به غلیان در آمد. ایوت جسور و جنجال بر انگیز، که هنگام خشم از اهانت و حرمت شکنی پروا نمی کرد،گفت: « ...منظورم آدم های این خانه خراب شده و آشغالی است.» مامان بزرگ گفت: « لا اقل ما نصف تبارمان  فاسد و خراب نیست.»

[لوسیل]تلاطم درونش، همچون طغیان آتشفشان، با نعره ای تکان دهنده بر مجد ورچروکیده بانوی کهنسال فرو بارید: «شما دهانتان را ببندید و حرف زیادی نزنید!»»۶۴

در این نمونه به بخشهای خط کشیده توجه کنید. جوشش خون مادر، در جمله اول واشاره به آن نیمه ای که دختران از مادرفاسد و خراب به ارث برده اند، در جمله بعدی، نشانه جبر گرایی خونی و وراثی است.

نمونه دوم : « ایوت هم از آزادمنشی مادرزاده بهره برده بود. او هم یک روز، به خصلت پدرش پی می برد و تحقیرش را همچون طوق بردگی به گردن او می افکند. ... مرد مصمم بود این بار تا پای جان بستیزد و مقابله کند.این دفعه، برده نهفته در درو نش به موشی گرفتار در کنج دیوار می ماند...»۱۱۴

در این نمونه علاوه بر تاکید بر شباهت ایوت و مادر، نویسنده پیش بینی می کند که دختر نیز مانند مادر طوق بردگی تحقیر خود را بر گردن پدر بیندازد. به علاوه آن برده نهفته در درون پدر نیز قابل توجه است.

سومین نمونه، در ادامه ماجرای پدر و ایوت در :« [پدر] گفت پس تو فقط با آنها آشنایی، درست می گویم؟ می بینم درو غگویی در خونت است. گمان نکنم به من رفته باشی... آیا خونت به چیزی بدتر از دروغ هم آلوده شده است؟»۱۱۶

و باز در ادامه همان گفت و گو: «کشیش با صدای آهسته و فش فش کنان ،گفت: « دیگر چیزی نگو! و گر نه قبل از آنکه مثل مادرت، به راه گناه بروی، خودم می کشمت.» »۱۱۸

در این نمونه آخر، تعیین کنندگی عامل وراثت در آن کلمه خون و پیش بینی آنکه دختر ناگزیر به راه مادر برود، باز نشانی از همان جبر گرایی وراثتی است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: باکره و کولی، اثر دی. اچ. لارنس، ترجمه کاوه میر عباسی، انتشارات لوح فکر.

سیاهاب


سیاهاب رمانی جذاب و خوشخوان است از جویس کرول اوتس .

از جالب ترین ویژگی های داستان، زمان بندی خاص آن است؛ زمان بندی رفت و برگشتی؛ همانند رفت و برگشت توپ اسکواش بین راکت بازیکن و دیوار. در این بازی بازیکن توپ را با راکت خود به دیوار مقابل می زند. توپ به دیوار می خورد و بر می گردد و بازیکن دوباره به آن ضربه می زند. دیوار روبرو در این داستان سانحه ای است که فصل کوتاه اول به آن اختصاص دارد: « تویوتای کرایه ای که سناتور آن قدر بی حوصله پشت فرمانش بود در جاده خاکی بی نام سرعت گرفته بود و سرپیچ ها با لغزش و وژ و وژ سرگیجه آوری می پیچید و بعد بی هیچ علامت اخطاری، معلوم نیست چطور از جاده منحرف شد و....».

زمان داستان، به دفعات به ماجرای سانحه اتومبیل می رسد وسپس به قبل باز می گردد، به کجا ؟ گاهی به دقایقی قبل مثل این که ضربه بازیکن از قدرت کافی برخودار نبوده و توپ به فاصله اندکی از دیوار بازگشته است، گاهی به فاصله ای دورتر، چند ساعت پیش از سانحه ودورترازآن، چند روز یا حتی چند سال پیش تر. گاهی ماتوپ را پس از برخود با دیوار و در مسیر برگشت می بینیم . این مواردی است که یک فصل با آن سانحه آغاز می شود و با فلاش بک به زمانی در قبل می رویم و گاهی عکس آن است، فصل از جایی دورتر(دیرتر) آغاز شده و به سانحه خاتمه می یابد. این بازی اسکواش با زمان را نویسنده در سراسر داستان انجام می دهد . چند بار؟ من شمارش نکرده می گویم، حد اقل ۲۵ بار در حجم حدود ۱۵۰ صفحه در۳۲ فصل. اگر این داستان را نخوانده اید  جدا توصیه می کنم آن را بخوانید و در حین خواندن تعداد دفعات اصابت توپ به دیوار را بشمارید و در خاتمه ببینید به اندازه من از آن یک استثنای گذر کوتاه داستان به پس از سانحه، به پشت دیوار، متاسف خواهید شد یا نه ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: سیاهاب ، جویس کرول اوتس، ترجمه ی مهدی غبرایی، نشر افق.