مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

میریام


 میریام اثر نویسنده ی نوبلیست سوئدی، پرلاگر کویست، ماجرای دلدادگی هیرودیس پادشاه ستمگر یهودیه است به دختری به نام میریام. میریام متعلق به طایفه ای است که اکثر اعضا آن درجنگ با هیرودیس کشتار و شهر وآبادی شان تخریب و نابود شده است.  ولادت عیسی مسیح در زمان پادشاهی هیرودیس بوده است و به همین مناسبت نام او در چند جای عهد جدید ذکر شده است. در انجیل متی، فصل دوم در مورد او چنین آمده است: « عیسی در ایام زمام داری هیرودیس پادشاه در بیت لحم یهودیه تولد یافت. پس از تولد او مجوسیانی از مشرق زمین به اورشلیم آمده پرسیدند: « پادشاه نوزاد یهودیان کجاست؟ ما طلوع ستاره او را دیده و برای پرستش او آمده ایم.» وقتی هیرودیس پادشاه این را شنید بسیار مضطرب شد ... پس از رفتن آنان فرشته خداوند در خواب به به یوسف ظاهر شده گفت: « برخیز، کودک و مادرش را بردار و به مصر فرار کن و تا وقتی می گویم در آنجا بمان زیرا هیرودیس می خواهد کودک را پیدا کند و به قتل برساند»  پس یوسف برخاست و مادر و طفل را برداشته در همان شب عازم مصر شد و تا وقت مرگ هیرودیس در آنجا ماند...»

چنان که در مقدمه کتاب آمده است نثر میریام شبیه به نثرعهد عتیق است و به همین مناسبت مترجم نیز در ترجمه خود از سبک و سیاق ترجمه های فارسی عهد عتیق استفاده نموده است.

« هیرودیس کنار جاده دمشق ایستاده بود ... و میریام را دید. به همین سادگی پیش آمد ، اما آن لحظه پیش آمد چنان با لحظه پیش از خود متفاوت بود که زان پس همه چیز زیر و رو شد و دیگر هیچ چیز به گذشته باز نگشت: نه آفتاب، نه خاک، نه علف های درویده بر خاک ...»

هیرودیس سودازده تا به خود بیاید میریام رفته است. هیرودیس بارها برای یافتن او به همان محل باز می گردد اما کمترین اثری از او نمی یابد.

پس ازمدتی میریام خود پا به کاخ می گذارد و هیرودیس هیجان زده و ناباور علت حضور او را جویا می شود. میریام آمده است تا نزد پادشاه از پسر نوجوان هم طایفه ای خود که به دلیل حمله به یکی از نگهبانان کاخ در زندان است شفاعت کند. هیرودیس شفاعت او را می پذیرد و پسرک را آزاد می کند. میریام در مقابل وعده می دهد که باز به دیدن پادشاه برود .

ماجرای گذشت پادشاه ستمکار و نجات پسر به سرعت بر سر زبانها می افتد. ستمدیدگان امیدوارانه به میریام هجوم می آورند و از او کمک می خواهند. میریام اندوهگین از این که نمی تواند به همه آنها کمک کند و بیمناک از عاقبت خود، دوباره و چند باره به کاخ باز می گردد و هر بار به درخواست او اسیری از محبس نجات میابد.

میریام به سرعت به نجات دهنده و قدیسه ای محبوب تبدیل می شو و این آغاز ماجرای پر فراز و نشیب اوست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: میریام، پرلاگر کوئیست، ترجمه ی علی اصغر بهرامی، نشر نی.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد