مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

ویولن دیوانه

 


ویولن دیوانه رمان کوتاهِ شیرین و قصه واری است از نخستین بانوی دریافت کننده ی جایزه ادبی نوبل، سلما لاگرلوف.

زمان شروع داستان اواخرده ی سی قرن نوزده، و مکان آن زادگاه نویسنده، سوئد است. شخصیت اصلی داستان، هده، مرد جوانی از خانواده ای سابقاً متمول است که از روستای زادگاه خود به شهر آمده تا در آنجا به دانشگاه برود و از آن طریق آینده ای مطمئن برای خود دست و پا کند. او امّا بیش از آن که دلبسته ی درس و تحصیل باشد اشتیاقی دائمی برای نواختن ویلونی دارد که آن را از پدر خود به ارث برده است. در شروع داستان دوست هم ولایتی هده که او هم دانشجوست به اقامتگاه او می آید و پس از چیدن صغرا و کبرا از هده می خواهد تا برای غلبه بر وسوسه ی نواختن ویولون که او را از تمرکز بر درس و تحصیل انداخته ویولنش را به امانت نزد او بگذارد. هده با اکراه می پذیرد و ظاهرا اوضاع می رود که بر مدار رشد و ترقی تحصیلی او قرار گیرد. هده در اثنای صحنه ی جداشدن از ویولن می فهمد که مادرش به مراتب ندار تر از چیزی است که تا آن زمان تصور می کرده است.

ساعتی پس از جدا شدن از ویولن، هده به شدت خسته و کلافه است و احساس می کند بدون ویولنش قادر به فکر کردن و تمرکز نیست. او در حال دست و پازدن در عذاب خویش است که صدای ویولونی ناکوک را می شنود که پیرمردی نابینا و بی هنر که دختری نوجوان عهده دار هدایت و راهنمایی اوست آن را می نوازد. هده چنان بی طاقت می شود که که به تاک مجاور پنجره ی اتاق اش در طبق ی بالا می آویزد و از آنجا به کوچه می رود و از پیرمرد تقاضا می کند تا ویولنش را در اختیار او بگذارد. این اتفاق سر آغاز ایجاد تحولاتی در زندگی هده است که دختر نوجوان و بعد تر جوانِ همراه ویولونیست نابینا در آن نقشی اساسی ایفا خواهد نمود.

ویولون دیوانه را می شود گفت داستان قدرت اعجاز آمیز عشق است؛ عشقی که می تواند مردگان را از گور به جهان زندگان بازگرداند، عاقلان را به جنون بکشاند و به عکس، دیوانه گان را علاج نماید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: ویولن دیوانه، سلما لاگرلوف، ترجمه ی سروش حبیبی، نشر چشمه. 

مردی به نام اووه


رمان پرفروش و محبوب مردی به نام اووه نخستین رمان نویسنده ی سوئدی، فردریک بک من است.

زمان داستان سالیان اخیر و شخصیت اصلی داستان مردی تنهاست به اسم اووه که در آستانه ی شصت سالگی چندی پس از آن که همسر محبوب خود را از دست داده به اجبار از کار بازنشسته شده است. اووه آدمی به شدت مقرراتی، کله شق، تودار، بد اخم و نجوش است. او در شروع داستان با دقتی وسواس گونه در حال برنامه ریزی برای پایان دادن به زندگی خویش به منظور پیوستن به همسر خود است.

اووه در حال اجرای نقشه ی خودکشی صدای برخورد چیزی را با دیوار منزلش می شنود. او از پنجره بیرون را نگاه می کند و می بیند مردی در حال تلاش برای  پارک ماشینی که تریلری به دنبال آن بسته شده است، تریلر را به دیوار منزل او زده و زن بارداری مومشکی و خارجی با عصبانیت در حال راهنمایی اوست. اووه خشمگین از منزل خارج می شود و با غرولند فراوان به زوج مزبور که همسایه جدید او هستند کمک می کند تا ماشین خود را پارک کنند.

پس از مدتی زنگ در خانه ی اووه به صدا در می آید. او با خشم و دلخوری در را باز می کند و با دو دختربچه مواجه می شود که از طرف خانم همسایه ی جدید ظرفی حاوی پولوی زعفرانی و مرغ برای او آورده اند.

خواننده ی ایرانی از ترکیب موی مشکی خانم همسایه و چلو مرغ فرستادنش برای اووه می تواند حدس بزند که خانم مزبور ایرانی است. اسم خانم یاد شده پروانه است و او بناست در زمان حال داستان (که مرتباً بین حال و گذشته در نوسان است) نقشی اساسی در زندگی اووه ایفا کند.

مردی به اسم اووه ترکیبی موفق از تراژدی و کمدی با شخصیت هایی جالب و زبانی ساده و صمیمی است. کتاب ترجمه ی فرناز تیمورازوف و چاپ نشر نون است.

مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد


مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد، نام رمان سبک،  خوش خوان و بسیار سرگرم کننده ای است از نویسنده ی سوئدی یوناس یوناسن  که فرزانه طاهری به فارسی برگردانده است.

داستان چنان که از اسمش پیداست ماجرای مردی صد ساله است که از پنجره ای (پنجره ی آسایشگاه سالمندانی که در آن ساکن است) فرار می کند. این اتفاق که داستان با آن شروع می شود و خاتمه می یابد در روز تولد صد سالگی مرد که اسمش آلن کارلسن است می افتد. راوی کتاب دانای کل است و داستان در دو زمان گذشته ی دور و نزدیک در فصل های مجزا می گذرد. ماجراهای گذشته ی نزدیک با فرار کارکسن در ماه مه سال۲۰۰۵ شروع می شود و کمی بیش از یک ماه به طول می انجامد. گذشته ی دور در بر دارنده ی زندگی نامه ی کارلسن از تولد او در۱۹۰۵ تا فرارش از آسایشگاه است. کتاب علاوه بر دوبخشی که یاد شد یک مؤخره ی کوتاه هم دارد که پس پیوستن گذشته های دور و نزدیک به یکدیگر، داستان را تمام می کند.

آلن کارلسن چنان که خودش را به نماینده ی دولت اندونزی معرفی می کند، می تواند دو کار را بهتر از بیشتر آدم ها انجام بدهد؛ درست کردن نوشیدنی مورد علاقه اش ودکا از شیر بز، و ساختن بمب اتم!

 کارلسن البته بمب سازی را با چیزهای ساده تر مثل دینامیت شروع کرده، و همین هنر است که باعث شده در جوانی سر و کارش  به آسایشگاه روانی  بیفتد و آنجا با این باور که عقب مانده ی ذهنی است عقیمش کنند.

کارلسن که آدمی دم غنیمتی و بیزار از سیاست است دور دنیا را گشته و در مهمترین تحولات قرن بیستم ایفای نقش کرده است. او در اسپانیا ابتدا در جبهه ی جمهوری مسئول تخریب است و سپس تصادفأ با نجات جان فرانکو به جبهه ی مقابل ملحق می شود. کارلسن کمی بعد به آمریکا می رود و تصادفأ سر از پروژه ی ساختن بمب اتم در می آورد و با هری ترومن معاون رئیس جمهور روزولت و رئیس جمهور بعدی آمریکا تکیلا می نوشد و دوستی پایداری با او به هم می رساند. او سپس  در چینِ دوره ی جنگ های داخلی بین کومین تانگ و کمونیست ها، مطابق معمول در هر دو جبهه خدمت می کند و همسر مائو را نجات می دهد. او در بازگشت از چین و پس ازعبور از همالیا به همراه تعدادی کمونیست ایرانی، در تهران گرفتار و زندانی می شود. کارلسن در بازگشت به سوئد برای پیوستن به پروژه ی اتمی روسیه به مسکو برده می شود، در آنجا خشم استالین را برمی انگیزد، سر و کارش به گولاک می افتد و...

 در گذشته ی نزدیک کارلسن پس از فرار از آسایشگاه به پست یک مجرم خطرناک می خورد و ناخواسته با باند او درگیر می شود. او در مسیر تعقیب و گریز با اشخاص محوری داستان بر خورد می کند و به اتفاق آن ها در گیر ماجرایی بسیار پیچیده و پلیسی می شود.

یوناسن کتاب را به پدر بزرگ قصه گویش تقدیم کرده که پس از پایان قصه هایش در پاسخ  نوه های حیرت زده اش که می پرسیده اند  آیا همه ی حرف هایش راست است؟ می گفته « اونایی که فقط حرف راست می زنند لایق نیستند که آدم به حرفشان گوش دهد.»

  از نخستین ماجراهای داستان می توان دریافت که مرد صد ساله... ساختی همچون قصه های بابا بزرگ نویسنده اش دارد و در آن تاریخ و تخیل، و راست و دروغ به نحوی بسیار جالب و مطبوع به هم  آمیخته اند.

 علاوه بر داستانسرایی که به قول ای. ام. فورستر مهمترین جنبه ی رمان است، مرد صد ساله در شخصیت پردازی و تیپ سازی کارلسن و شخصیت های محوری داستان که تعدادشان هم زیاد است بسیار موفق است.

 بنا به نوشته ی پشت جلد کتاب مرد صد ساله... که نخستین رمان یوناسن است در جهان با توفیقی چشمگیر روبرو شده و با انتشار ترجمه هایش در ۲۵ کشور بیش از هشت میلیون نسخه از آن به فروش رفته است. چاپ فارسی کتاب در فروردین امسال توسط نشر نیلوفر انجام شده است.


میریام


 میریام اثر نویسنده ی نوبلیست سوئدی، پرلاگر کویست، ماجرای دلدادگی هیرودیس پادشاه ستمگر یهودیه است به دختری به نام میریام. میریام متعلق به طایفه ای است که اکثر اعضا آن درجنگ با هیرودیس کشتار و شهر وآبادی شان تخریب و نابود شده است.  ولادت عیسی مسیح در زمان پادشاهی هیرودیس بوده است و به همین مناسبت نام او در چند جای عهد جدید ذکر شده است. در انجیل متی، فصل دوم در مورد او چنین آمده است: « عیسی در ایام زمام داری هیرودیس پادشاه در بیت لحم یهودیه تولد یافت. پس از تولد او مجوسیانی از مشرق زمین به اورشلیم آمده پرسیدند: « پادشاه نوزاد یهودیان کجاست؟ ما طلوع ستاره او را دیده و برای پرستش او آمده ایم.» وقتی هیرودیس پادشاه این را شنید بسیار مضطرب شد ... پس از رفتن آنان فرشته خداوند در خواب به به یوسف ظاهر شده گفت: « برخیز، کودک و مادرش را بردار و به مصر فرار کن و تا وقتی می گویم در آنجا بمان زیرا هیرودیس می خواهد کودک را پیدا کند و به قتل برساند»  پس یوسف برخاست و مادر و طفل را برداشته در همان شب عازم مصر شد و تا وقت مرگ هیرودیس در آنجا ماند...»

چنان که در مقدمه کتاب آمده است نثر میریام شبیه به نثرعهد عتیق است و به همین مناسبت مترجم نیز در ترجمه خود از سبک و سیاق ترجمه های فارسی عهد عتیق استفاده نموده است.

« هیرودیس کنار جاده دمشق ایستاده بود ... و میریام را دید. به همین سادگی پیش آمد ، اما آن لحظه پیش آمد چنان با لحظه پیش از خود متفاوت بود که زان پس همه چیز زیر و رو شد و دیگر هیچ چیز به گذشته باز نگشت: نه آفتاب، نه خاک، نه علف های درویده بر خاک ...»

هیرودیس سودازده تا به خود بیاید میریام رفته است. هیرودیس بارها برای یافتن او به همان محل باز می گردد اما کمترین اثری از او نمی یابد.

پس ازمدتی میریام خود پا به کاخ می گذارد و هیرودیس هیجان زده و ناباور علت حضور او را جویا می شود. میریام آمده است تا نزد پادشاه از پسر نوجوان هم طایفه ای خود که به دلیل حمله به یکی از نگهبانان کاخ در زندان است شفاعت کند. هیرودیس شفاعت او را می پذیرد و پسرک را آزاد می کند. میریام در مقابل وعده می دهد که باز به دیدن پادشاه برود .

ماجرای گذشت پادشاه ستمکار و نجات پسر به سرعت بر سر زبانها می افتد. ستمدیدگان امیدوارانه به میریام هجوم می آورند و از او کمک می خواهند. میریام اندوهگین از این که نمی تواند به همه آنها کمک کند و بیمناک از عاقبت خود، دوباره و چند باره به کاخ باز می گردد و هر بار به درخواست او اسیری از محبس نجات میابد.

میریام به سرعت به نجات دهنده و قدیسه ای محبوب تبدیل می شو و این آغاز ماجرای پر فراز و نشیب اوست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: میریام، پرلاگر کوئیست، ترجمه ی علی اصغر بهرامی، نشر نی.