مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

یک زن بدبخت


چه کسی جز ریچارد براتیگان می تواند نویسنده ی سفرنامه ای باشد که اسم آن یک زن بدبخت است و مقدمه آن نامه ای است خطاب به یک دوستِ درگذشته، و با توصیف یک لنگه کفش زنانه وسط چهار راهی در هنولولو شروع می شود؟

یک زن بدبخت آخرین کتاب براتیگان است. کتاب دو سال پیش از مرگ خود خواسته او به اتمام رسیده و شانزده سال پس از آن چاپ شده است. در این داستان ـ سفرنامه با براتیگانی شوخ و شنگ طرفیم که وقتی سر حال و تر دماغ است موضوعی را می گیرد و مثل انار آبلمبو می کند و آنقدر می چلاندش تا مطمئن شود دیگر چیزی از آن در نمی آید، و بعد با خاطر آسوده می رود سراغ موضوعی دیگر. برای نمونه:

« داشتیم شام می خوردیم و من دوست نداشتم خودکشی آن زن به  بخشی از غذای ما مبدل شود. یادم نیست شام چی خوردیم. اما محال بود اجازه بدهم مرگ یک زن به ادویه غذای آن شب تبدیل شود.

وقتی آدم به سوپر مارکت می رود دوست ندارد در قسمت ادویه ها در میان خردل و زردچوبه و سیر و فلفل چشمش بیفتد به ظرفی که روی آن نوشته اند خود را حلق آویز کردن و مردن و انواع مواد پر کننده با پیامدهای وحشتناک را هم  به آن اضافه کرده باشند جوری که هر غذایی حتماً  و بدون هیچ تردیدی از دهن بیندازد.

آدم دلش نمی خواهد ادویه ی «خود را حلق آویز کردن و مردن» را به غذایی که می پزد بزند و آدم دوست ندارد وقتی شام جایی دعوت است و غذا را که خیلی منحصر به فرد و خوشمزه است توی ظرفش می کشند، و او در همان حال از عطر غذا تعریف می کند، صاحبخانه و آشپز در کمال خونسردی بگوید: «بله، این یک ادویه تازه است که به غذا زدم. خوب شده حالا؟»

«عجیبه. نمی دونم مزه ی چی می ده. اسم این ادویه چیه؟»

«خود را حلق آویز کردن و مردن.» »17

 موضوعات یک زن بدبخت لزوما به سفرهای براتیگان مربوط نمی شوند و نوعاً نیز ارتباطی با یکدیگر ندارند. آنچه در سراسر داستان به تناوب به آن گریز زده می شود، موضوع خودکشی زنی است که براتیگان مدتی در اطاقی که او در آن انتحار کرده اقامت داشته است.

براتیگان در اواخر یک زن بدبخت می گوید که کتاب را فقط یک بار خوانده است آن هم به این دلیل که به علت پر چانگی و آسمان ریسمان کردن یادش رفته است که چه می خواسته بگوید. من که حرف براتیگان را باور نکردم و فکر می کنم این هم بخشی از بازیگوشی اوست. اگر شما کتاب را نخوانده اید بخوانید و ببینید می توانید باور کنید چنین اثری را می شود بدون خواندن چندین باره و باز نویسی های فراوان نوشت یا خیر؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: یک زن بدبخت، ریچارد براتیگان، ترجمه ی حسین نوش آذر، انتشارات مروارید، چاپ دوم.

پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد


پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد رمان کوناهی است از ریچارد براتیگان.

یک پسر بچه دوازده ـ سیزده ساله که از فروش بطری های خالی آبجوی یک پیرمرد نگهبان چند سنتی بدست آورده، بر سر دوراهی خرید یک همبرگر یا یک قوطی فشنگ، دومی را انتخاب می کند و در روزگار پس از جنگ دوم جهانی(۱۹۴۷) که دیدن یک بچه کم سن و سال اسلحه به دست باعث تعجب کسی نمی شد همراه با دوست خود برای شکار طاووس( که نمی دانم چرا فکر می کنم در اصل باید قرقاول یا چنین چیزی باشد) یا حد اقل شلیک به سیبهای گندیده باقی مانده بر شاخه ها به یک باغ متروکه می رود. در باغ پسربچه گلوله ای شلیک می کند که زندگی او را زیر و رو می کند.

راوی داستان همان پسرک در سنین بزرگسالی است. او در سال ۱۹۷۹ به قول خودش نشسته و گوشش را به گذشته چسبانده و دارد داستانش را برای ما تعریف می کند:

« بعد از ظهر اون روز هنوز نمی دونستم کره خاکی منتظره که فقط چند روز بعدش بشه یک گور. حیف که نتونستم فشنگ رو قاپ بزنم و به لوله تفنگ کالیبر بیست و دو برش گردونم که چرخزنون خودش رو به خشاب برسونه و خود بخود سر پوکه بشینه، طوری که انگار هیچ وقت شلیک نشده باشه و حتی هیچ وقت توی خشاب نذاشته باشندش.

...

اگر من اون روز به جای فشنگ هوس یک ساندویچ همبرگر می کردم ... »*

از جمله اول می شود فهمید که راوی داستان را از چند روز پیش از حادثه شلیک گلوله شروع خواهد کرد. « بعد از ظهر اون روز» او در کنار برکه ای که معمولا برای ماهیگیری به آنجا می رود منتظر است که زن و مرد عجیبی که هر بار وسایل غیر معمولی مثل یک کاناپه بزرگ و یک آباژور را برای ماهیگیری بهمراه می آورند سر برسند.

چند صفحه بعد زمان هفت سال به عقب می رود و در پاساژی نسبتا طولانی راوی از علاقه ای که در کودکی به تماشای مراسم تششیع جنازه داشته می گوید. پس از آن داستان دو سال جلوتر می آید و او ماجرای مرگ دختر بچه ای در همسایگی شان را تعریف می کند. در ادامه داستان کمابیش در حوالی زمان حادثه دنبال می شود و در پایان به همان نقطه آغاز یعنی کنار برکه باز می گردد.

 پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد آخرین رمان منتشر شده از براتیگان دو سال پیش از مرگ او در اثر خودکشی به وسیله یک تفنگ شکاری در ۱۹۸۴ است. این داستان به جز  بازی زمانی نه چندان پیچیده آن، ساختار ساده و سر راستی دارد که در آن خبری از آن براتیگان شیطان و بازیگوش و "براتیگان بازی های" او در صید قزل آلا در آمریکا، در رویای بابل و در قند هندوانه نیست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: ریچارد براتیگان،ترجمه ی حسین نوش آذر، انتشارات مروارید. 


در رویای بابل


«دوم ژانویه ۱۹۴۲ خبر های خوب و بد داشت.

اول خبر خوب: فهمیدم مرا برای خدمت در نظام وظیفه « نامناسب» تشخیص داده اند و به عنوان بچه سرباز به جبهه جنگ دوم جهانی اعزام نمی شوم. مسئله اصلا بی علاقگی به وطن نبود چون من جنگ جهانی دومم را پنج سال پیش در اسپانیا جنگیده بودم و یک جفت سوراخ گلوله هم در ماتحت ام داشتم که این را ثابت می کرد.

... به  هر حال به مردم که می گویی ما تحتت تیر خورده، دیگر تو را به چشم یک قهرمان نمی بینند. جدی ات نمی گیرند، اما این دیگر مسئله من نبود. جنگی که برای باقی آمریکا داشت شروع میشد برای من تمام شده بود.

حالا خبر بد: هفت تیرم یک تیر هم نداشت. سفارشی گرفته بودم و اسلحه لازم را داشتم اما تیر هام تازه ته کشیده بود. مشتری ای که می خواستم آن روز برای اولین بار ملاقات اش کنم از من خواسته بود با اسلحه سر قرار بیایم و می دانستم هفت تیر خالی آن چیزی نیست که مشتری ها می خواهند.»

این شروع متفاوت داستانی متفاوت از ریچارد براتیگان، در رویای بابل است؛ داستانی روان و خوش خوان، که وقتی آن را شروع کنید دیگر نمی توانید رهایش کنید.

در رویای بابل، داستان یک روز از زندگی کارگاه خصوصی آسمان جلِ هپروتی به نام سی.کارد است که آخرین خوش شانسی زندگی او، حادثه ای مربوط به دو سال پیش بوده که ماشینی زیرش گرفته و پس از سه ماه بستری شدن در بیمارستان ـ به علت  شکستگی هر دو پاـ مبلغی بابت رضایت دادن به جیب زده است.

گریزگاه سی. کارد از گرفتاری های زندگی روزمره و همینطور دلیل بسیاری از مشکلات او، فرو رفتن در رویای بابل است. اولین بار او در اثر اصابت توپ بیسبال به سرش به رویایی بابل فرو رفته است و از آن پس این رویا برای او تبدیل به زندگی دومی شده است که در آن، نقش یک کاراگاه خصوصی موفق و مشهور،  با دفتری مجلل و منشی زیبا و ارابه ای طلایی در بابل عهد بخت النصر را بازی می کند: « بخش بسیار شیرین هشت سال گذشته را صرف ساخت و پرداخت انواع موقعیت ها و شخصیت ها  در بابل کرده بودم، بدبختانه تا حدی که به بهای از دست دادن زندگی واقعی ام، همانی که داشتم، تمام شده بود.زندگی در بابل باستان را بارها به این ترجیح می دادم که در قرن بیستم باشم و هم و غم ام این باشد که یک همبرگر ناقابل برای خودم جفت و جور کنم ...»

در رویا بابل  شامل دو داستان موازی است. یک داستان رئال با طنزی نمایان و موثر که در آن سفارش دزدیدن یک جنازه از پزشکی قانونی به سی. کارد داده شده است؛ و داستان دیگر، فانتزی ای به شیوه داستانهای مصور است که در آن سی.کارد با اسم مستعار اسمیت اسمیت در سال ۵۹۶ پیش از میلاد توسط یک دانشمند مشهور استخدام می شود تا مانع از دزدیده شدن اختراع او توسط شخصیت بد داستان پروفسور عبدل فورسایت شیطان صفت شود.

در رویای بابل، به قول مترجم در پشت جلد کتاب،« براتیگان[است]در بهترین براتیگان بازی اش».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: در رویای بابل، ریچارد براتیگان، ترجمه ی پیام یزدانجو، نشر چشمه.

صید قزل آلا در آمریکا


صید قزل آلا در آمریکا را شاهکار داستانی ریچارد براتیگان(یا برتیگن) می دانند. دریادداشت ناشر بر کتاب، از قول منتقدی در مورد سبک این اثر آمده است: « براتیگان در صید قزل آلا در آمریکا دست به آفرینش ژانری یک سره نو می زند ، چندان که می توان انتظار داشت مردم در آینده ای نه چندان دور « براتیگن بنویسند » همانگونه که امروز «رمان می نویسند.» »

 ویژگی این سبک به قول منتقد، یک سره نوی  صید قزل آلا در آمریکا چیست؟ به نظر من جالب توجه ترین ویژگی این اثر آن است که براتیگان آن را در مناطق مرزی نوشته است. این مناطق مرزی کدام اند؟  

۱. مرز میان شعر و داستان

 پشت جلد کتاب از قول براتیگان آمده است : « من هفت سال شعر نوشتم که یاد بگیرم چطور جمله بنویسم، چون واقعا می خواستم رمان بنویسم و تصور می کردم تا وقتی نتوانسته ام جمله ای بنویسم، رمان هم نمی توانم بنویسم. »

براتیگان پس از هفت سال شاعری و در زمان نوشتن اولین اثر داستانی خود، صید قزل آلا در آمریکا، در مناطق مرزی بین شعر و داستان سیر می کرده است. او حد اقل در زمان نوشتن اثر دیگر خود؛ در قند هندوانه، هنوز در همان حوالی بوده است.

۲. مرز بین رویا و واقعیت

 صید قزل آلا در آمریکا در مرز میان رویا و واقعیت می گذرد. براتیگان این اثر را زمانی این سو در قلمرو واقعیت نوشته است و گاهی آن سو در سرزمین رویا؛ ودر هر حال در نزدیکی مرزبین این دو.

۳. مرز میان داستان کوتاه و رمان 

صید قزل آلا در آمریکا  نه مجموعه داستان های کوتاه است و نه رمانی با تعاریف معمول آن. فصول مختلف صید قزل آلا در آمریکا با آن اسامی جالبی که دارند، هر یک داستانی مستقل است که می تواند به تنهایی و بدون رعایت ترتیب قرارگیری در کتاب خوانده شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: صید قزل آلا در آمریکا،  ریچارد براتیگان، ترجمه ی هوشیار انصاری فر، نشر نی.