مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

ما


انقلابی معروف روس،  پتر کروپوتکین، پس از 42 سال تبعید، با پیروزی انقلاب روسیه به کشورش باز گشت تا شاهد شکل گیری آمال و آرزوهایی باشد که حدود نیم قرن در راه تحقق آن کوشیده بود. او حدود دو سال بعد در 1919 در نامه ای به کارگران اروپای غربی پیش بینی کرد که آنچه به عنوان حکومت شوراها در کشورش شکل گرفته است علاوه بر آن که چیزی پارادوکسیال است که راه به دیکتاتوری خواهد برد، «بروکراسی چنان تنومند را توسعه می دهد که بروکراسی فرانسه  که مستلزم کمک چهل مأمور بود تا درختی را بفروشد که بر اثر طوفان بر بزرگ راه ملی افتاده است ـ در مقایسه با آن بچه بازی است.»

حدود یک سال پس از نامه ی کروپوتکین، یوگنی زامیاتین در پیش بینی خود از سرنوشت حکومت شوروی نخستین رمان علمی تخیلی از نوع دیستوپیایی تاریخ ادبیات، ما، را به پایان رساند. زمان  داستان او هزار سال از تأسیس «یگانه کشور» است که بر کل بخش متمدن سیاره ی زمین حاکمیت دارد. بروکراسی پیش بینی شده توسط کروپوتکین در این زمان به اعلا درجات رشد خود رسیده و همه چیز، حتی خصوصی ترین بخش های زندگی شهروندان که اکنون  به ترکیبی از شماره و حروف تبدیل شده اند تحت کنترل از مرکز قرار گرفته است.

در یگانه کشور پس از غلبه بر گرسنگی، از حدود سیصد سال قبل مسئله ی عشق هم حل شده و بر اساس قانون زندگی جنسی هر شهروند که از او به عنوان عدد یاد می شود  بر عدد دیگر به عنوان کالای جنسی حق دارد. 

اعداد یگانه کشور که فردیت شان در هویت جمعی«ما» مستحیل گردیده در خانه هایی تماماً شیشه ای ( یادآور 1984) زندگی می کنند که تنها در زمان رابطه ی جنسی مجاز به بستن کرکره های آنند. این روابط بر اساس جدول زمانی خاصی که برای هر شماره  تعریف شده و با استفاده از کوپن هایی مخصوص صورت می گیرد. روابط زناشویی جای خود را به فرزند آوری تحت برنامه ریزی داده است. فرزند آوری خارج از برنامه ریزی ممنوع است و برای مادر مجازات مرگ را در پی دارد. اعداد لباس متحد الشکل می پوشند و غذایی می خورند که از مواد نفتی تهیه می شود. در یگانه کشور نیکوتین و الکل ممنوع است.

شخصیت اصلی و راوی داستان 503- Dاست. او مهندس مسئول ساخت سفینه ای عظیم است که بناست پرتابش به فضا سر آغازی بر سلطه ی یگانه کشور بر دیگر سیارات باشد. داستان یادداشتهای روزانه ی راوی است. نام سفینه انتگرال است و زمان شروع داستان صد و بیست روز پیش از اتمام ساخت آن است. شریک جنسی راوی O-90 است.

شماره ها در ساعاتی معین در حالی که کارخانه ی موسیقی مارش یگانه کشور را پخش می کند در صفوف منظم چهارعددی در پیاده روهای شیشه ای قدم می زنند و در یکی از همین قدم زدن هاست که راوی با زن شماره ی I-330 آشنا می شود

زن ها عناصر فعال یگانه کشورند. از یک سوO-90 برخلاف  همه ی قوانین و مقررات چنان دلبسته ی راوی است که می خواهد حتی به قیمت خطر نابودی خود، از او فرزندی داشته باشد و از دیگر سو I-330 از همان دیدار نخست ـ و برای نیل به مقاصدی که بعداً معلوم می شود ـ چنان راوی را اغوا می کند که دیگر او قادر به فراموش کردنش نیست.

یگانه کشور به رغم یگانگی اش، حدود و ثغوری دارد که با دیواری محافظت می شود. آن سوی دیوار سرزمینی سرسبز و وحشی (همچون وحشی کده ی دنیای قشنگ نو) است. جدا سازی نهایی یگانه کشور از سرزمین های وحشی در پایان جنگ های دویست ساله اتفاق افتاده است که تنها بیست درصد جمعیت جهان از آن جان به در برده اند.

تا دیواری وجود داشته باشد، کنجکاوی در مورد آن سوی دیوار هم وجود خواهد داشت. در ما نیز چنین است. کنجکاوان راهی به آن سوی دیوار سبز یافته اند که از موزه ی قرن بیستم می گذرد و در مورد زندگی در شرایط وحشی (و به تعبیری آزاد) در آنجا دست به خیالپردازی زده اند. امکان نادر خیالپردازی تنها مشکل باقی مانده در یگانه کشور است؛ مشکلی که راه حلش چیزی نیست جز تبدیل کردن آدم ها که پیش از این به عدد مبدل شده اند به ربات هایی صد درصد قابل برنامه ریزی است. 

ما که تأثیر آن بر ادبیات علمی تخیلی و دیستوپیایی پس از خود امری قطعی شمرده می شود، اثری فوتوریستی است که در آن حتی مفاهیمی مثل سعادت و زیبایی با استفاده از واژگان مصطلح در ریاضی و هندسه بیان می شود. جدای از این که این سبک هنری در روسیه ی انقلابی آن روزگار پیروان و هواداران بسیار داشته است، به راستی هم برای خلق داستانی در مورد آینده ای تا این حد علمی و برنامه ریزی شده (ولو به شکلی انتقادی و آیرونیک) که در ما شاهد آنیم، چه سبکی بهتر از آن است که بیش از هر سبک دیگر در تاریخ هنر دلبسته ی مدرنیزم، ماشینیزم و سرعت بوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: ما، یوگنی زامیاتین، ترجمه ی بابک شهاب، نشر بیدگل.

ماشین زمان


نویسنده‌ی دانشمند انگلیسی، هربرت جورج ولز، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های داستان‌نویسی علمی تخیلی است و ماشین زمان یکی از مشهورترین آثار داستانی اوست.

ماشین زمان که ولز در مقدمه‌ی کلیات تاریخ از آن به عنوان «خیالات دور و دراز در باره‌ی سرنوشت آدمی» یاد می‌کند، نخستین بار در ۱۸۹۵منتشر شده است. در این خیالات دور و دراز، شخصیت اصلی کتاب که مردی ملقب به زمان‌پیما است با ماشین ساخته‌ی خود ابتدا به سال ۸۰۲۷۰۱ میلادی و سپس به چند میلیون سال بعد سفر می‌کند و در بازگشت به زمان حال، آنچه را که دیده است برای جمع کوچکی از دوستانش از جمله راوی داستان تعریف می‌کند.

سفر زمان‌پیما به آینده،به وقت زمان حال یک صبح تا غروب و به وقت آینده چند شبانه روز به طول می‌انجامد. زمان پیما پس از توقف ماشین در سال ۸۰۲۷۰۱ خود را در محوطه ای سرسبز میابد که مهمترین عنصر آن یک مجسمه‌ی ابوالهول عظیم از سنگ سفید با پایه‌ای از برنز است. در دور دست بناهایی غول‌پیکر با ایوانهای پر پیچ و خم به چشم می‌خورند که بعداَ معلوم می‌شود متروکه‌اند. زمان‌پیما کوتاه زمانی پس از فرود، خود را در میان آدمیان آینده میابد. قد آیندگان در حدود یک متر است. آنان موجوداتی زیبا، ظریف و خوش ترکیب‌اند که تن‌پوشهایی لطیف و رنگارنگ به تن و چیزی صندل مانند به پا دارند. رفتار مردمان آینده ظریف، دلپسند و کودکانه است. آنان به زبانی بسیار شیرین و آهنگین سخن می‌گویند که برای زمان پیما غیر قابل فهم است. آیندگان به صورت دست جمعی در دسته‌های کوچک زندگی می‌کنند و شبها در ساختمانهای  متروکه می‌خوابند. ظرافت مردان آینده و شباهت زیاد آنان به زنان، زمان‌پیما را به این نتیجه میرساند که آنان زندگی آسوده‌ای دارند که بی نیاز از نیروی عضلات مردانه است.

زمان پیما دنیای آینده را جایی بهشت‌گونه میابد که در آن مسئله افزایش جمعیت حل شده، « مغازه ، آگهی، ترافیک و آن گونه از سوداگری و بازرگانی که پیکره ی دنیای ما را می‌آفرینند» از میان رفته، و اثری از تلاش و دوندگی اقتصادی و اجتماعی دیده نمی‌شود. آیندگان نه در صدد چیرگی بر یکدیگرند و نه در تلاش اند تا طبیعت را تحت سلطه خود در‌آورند. آنان عادت گوشت خواری را از دست داده‌اند و از میوه‌های متنوعی تغذیه می کنند که طبیعت به وفور در دسترس آنان قرار می‍دهد. در نتیجه ی فقدان نیاز اجتماعی و سادگی رفع نیازهای مادی، هوشمندی و حساسیت آیندگان کاهش یافته است. تنها حساسیتی که در آنها دیده می شود نوعی هراس بیمار‌گونه از تاریکی است.

 آیندگانی را که زمان پیما شناسایی کرده و تلاش می‌کند تا به سرعت زبان آنها را در حد رفع نیازهای اولیه فرا بگیرد، خود را الوا می‌خوانند. زمان پیما کمی بعد درمیابد آینده جز الواها موجودات هوشمند دیگری هم دارد که مارلاک نامیده می‌‍شوند. مارلاک‌ها موجوداتی بد‌هیبت، چندش‌آور و ترسناک اند که در اعماق زمین زندگی می‌کنند و مناسبات عجیبی با الواها دارند. آنان موجوداتی ابزارمندند و در دنیای زیر زمینی خود تاسیسات عظیمی را  راهبری می‌کنند که هوا کش‌های چاه مانند و عمیق آن، اینجا و آنجا بر سطح زمین به چشم می‌خورد. مارلاک‌ها علت اصلی هراس الواها از تاریکی‌اند. آنان موجوداتی گوشت خوار و شب رواند که به شدت به روشنایی حساس‌اند و از آن می‌گریزند. مارلاک‌ها ماشین زمان را می‌ربایند و باعث دردسر‌های فراوانی برای زمان پیما می‌شوند.

زمان پیما برای درک مناسبات الوا‌ها و مارلاک‌ها به مقایسه ی آن با وضعیت اجتماعی روزگار ما می‌پردازد و نتیجه می‌گیرد کلید فهم موضوع در اختلافات بین کارفرمایان و کارگران در عصر حاضر نهفته است. او به طور خلاصه نتیجه می گیرد که گسترش رفاه بدون زحمت کارفرمایانِ روزگار ما، در دراز مدت باعث گردیده آنها به سستی و تن آسایی بگرایند. و به عکس، شرایط سخت کارگران در محیط های کار که به تدریج به زیر زمین انتقال یافته، آنان را به موجوداتی سخت‌کوش و زیرک بدل کرده که کارفرمایان سابق‌ را به منظور استفاده از آنان به عنوان منبع غذا پرورش می‌دهند.

ولز دانشمندی متعهد و خوش بین است و ماشین زمان، نقد پیشگویانه‌ی اوست بر جهان کنونی و مناسبات حاکم بر آن. ولز در تلاش برای نشان دادن کاستی‌ها و نواقص ‌شیوه‌ های کنونی زندگی گاه همچون در ماشین زمان ما را به سفری دور دراز به آینده ای خیالی می برد؛ و زمانی دیگر(در کلیات تاریخ) بلد راه مان می‌شود در سیر و سیاحت در گذشته: «در آن هنگام[ که به تاریخ نظر می کنیم] زندگی گویی با پیکاری به سوی بیداری راه می پیماید. از خلال میلیون‌ها سال و زندگی میلیاردها فرد زنده می گذرد تا به آشفتگی و سرگشتگی امروز که باز هم از امید سرشار است می‌رسد. آدمی را می‌بینیم که از آغازی پر رنج به دوران تعاون اجتماعی امروز گام می‌نهد. می‌بینیم که همه‌ی سازمان‌های اجتماعی رشد می‌‌کند و دگرگون می شود. امروز دگرگونی آنها با شتابی است بی سابقه. در برابر آدمیان پایانی است که علامت استفهامی بس بزرگ در کنارش پیدا شده. نگارنده[با تالیف کلیات تاریخ] کار راهنمایی را به عهده گرفته که خوانندگان را تا آخرین مرز زمان امروز برساند و بر لبه‌ی پرتگاه آینده در کنار خود نگاه دارد و در گوشش آهسته بگوید:« این است میراث ما.» »*

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: ماشین زمان، اچ. جی. ولز، ترجمه ی عبدالحسین شریفیان، نشر چشمه، چاپ دوم:۱۳۸۸(چاپ اول۱۳۸۷).

 

* کلیات تاریخ، هربرت جورج ولز، ترجمه‌ی مسعود رجب‌نیا، ، انتشارات سروش، چاپ دوم: ۱۳۶۵(چاپ اول:۱۳۵۱، بنگاه ترجمه و نشر کتاب).

این یادداشت در مجله ادبیات ما منتشر شده است.

تصویر بزرگ


سه اثری را که تاکنون از دینو بوتزاتی خوانده ام در سه ژانر کاملا متفاوت بوده اند. اولی رمان مشهوربیابان تاتارها اثری اگزیزتانسیالیستی است. دومی راز جنگل پیر داستانی بیشتر فانتزی است، و آخرین آنها تصویر بزرگ، علمی ـ تخیلی و نخستین داستان در این ژانر در ادبیات ایتالیا است.

تصویر بزرگ، داستان ساخته شدن رباتی با ابعادی غول آسا و قلعه مانند با چنان مغز پیچیده و پرتوانی است که مغز اینشتین در مقایسه با آن یک قوطی کبریت است. نام ربات شماره یک است، چرا که اولین ربات هوشمند جهان است، و ساخت آن پروژه ای فوق العاده محرمانه و نظامی است.

داستان با دعوت از ارمانو ایزمانی، پروفسور الکترونیک برای پیوستن به پروژه آغاز می شود. حقوق پیشنهادی به ایزمانی نجومی است اما شرایط کار غیر عادی و دشوار است. ایزمانی باید بدون هرگونه اطلاعی ازماهیت و اهداف پروژه پاسخ خود را به دعوت بدهد، و در صورت مثبت بودن پاسخ، ارتباط او به مدت دو سال با جهان خارج قطع خواهد شد. همسر ایزمانی می تواند او را همراهی کند اما شرایط برای او نیز همانند شوهرش خواهد بود. ایزمانی بنا بر توصیه همسرش الیزا پیشنهاد را می پذیرد و همراه او عازم محل ماموریت می شود.

محل پروژه در چند حلقه تحت مراقبت شدید نظامی است. هیچیک از افسران مسئول نگهبانی، حتی در بالاترین رده ها، اطلاعی از آن چه وظیفه مراقبت از آن را بعهده دارند اطلاعی ندارد. تنها در آخرین حلقه گفته می شود صداهای عجیب و نامفهومی از محل پروژه شنیده می شود که باعث دیوانه شدن سگها می شود.

مسئول اصلی پروژه و دانشمند سازنده شماره یک، پروفسور اندره یاده است. اندره یاده حین ساختن دستگاه تصمیم گرفته است خارج از برنامه پروژه و مخفیانه آن را به یک آدم تبدیل کند. مقصد نهایی اندره یاده از این کار تبدیل کردن دستگاه به همسر متوفایش لائورا است. در زمان پیوستن ایزمانی به پروژه، اندره یاده بخشهایی از کار تبدیل شماره یک به لائورا را انجام داده است. گام نخست و اساسی ترین کار در این راه ایجاد روان برای ماشین بوده است.

در داستان توضیح روشنی وجود ندارد که بر فرض که دستگاه دارای روان باشد، چگونه قرار است روح یک آدم مشخص در آن حلول کند. هر چه هست اندریاده بر این باور است که این اتفاق برای شماره یک رخ داده و روح لائورا در آن خانه کرده است.

در بسیاری از آثار علمی ـ تخیلی اعم از فیلم و داستان، مسئله اصلی احتمال خارج شدن ربات های هوشمند از کنترل سازندگان آنها و اقدام آنها علیه آدمها است. در تصویر بزرگ نیز چنین است. در بدو ورود ایزمانی و الیزا به محل پروژه تصادفاَ معلوم می شود الیزا دوست دوران مدرسه لائورا بوده است. اندره یاده با اطلاع از این موضوع راز دستگاه را با الیزا در میان می گذارد. شماره یک که می تواند صدای راه رفتن مورچه ها را از مسافتی بسیار دور بشنود اعترافات اندره یاده را می شنود و با استفاده از هوش برتر خود، نقشه ای ترسناک و به دقت طراحی شده ای را بر ضد مقاصد سازنده ی خود به اجرا می گذارد و فاجعه می آفریند.

                                                                               دی۱۳۹۱ 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: تصویر بزرگ، دینو بوتزاتی، ترجمه ی بهمن فرزانه، انتشارات امیرکبیر.

دنیای قشنگ نو


دنیای قشنگ نو اثر آلدوس هاکسلی، علاوه بر حضور در فهرست هزار و یک کتابی که باید پیش از مردن خواند، در فهرست صد رمان برتر انگلیسی قرن بیستم به انتخابmodern library در رده پنجم، یک رده پایین تر از لولیتای ولادیمیر ناباکف و یک رده بالاتر از خشم و هیاهوی ویلیام فالکنر قرار دارد. لولیتا را ما فارسی خوان ها تنها تعریفش را شنیده ایم، اما خشم وهیاهو را خوانده ایم و می دانیم چه شاهکار فوق العاده ای است. ذکر نام دنیای قشنگ نو در چنین موقعیتی نسبت به خشم و هیاهو، نشان از اهمیت آن در عالم ادبیات دارد.

دنیای قشنگ نو داستانی علمی تخیلی و ضد آرمانشهری(دیستوپیایی) است که در سال ۱۹۳۲ منتشر شده است. مکان داستان عمدتاً لندن و زمان آن ۶۳۲ سال بعد از هنری فورد، مالک و بنیان گذار کمپانی معروف خودرو سازی  فورد است. فورد علاوه بر آنکه مبدا تاریخ داستان است، تنها چیز مقدس! در دنیای قشنگ نو است.

فورد مبتکر تولید خودرو با استفاده از روش خط تولید است؛ همان روشی که چارلی چاپلین در شاهکار خود عصر جدید تاثیر آن بر انسان را به زیبایی هرچه تمام تر مورد انتقاد قرار داده است. روش فورد، تولید انبوه با استفاده از مدل تفکیک کار به ساده ترین اجزای آن ـ که از عهده نیروی کار غیر ماهر(در حد چارلی چاپلین!) هم بر آید ـ و توام کردن آن با کابرد تسمه نقاله برای جابجا کردن قطعات و محصول است.

آدمها در دنیای قشنگ نو به روش فورد به صورت انبوه در درون بطری و درگروهای یکسان ژنتیکی تولید می شوند. درحین فراید تولید آدمها، سرنوشت اجتماعی آنان نیز با کنترل میزان و چگونگی رشد ذهنی و جسمی تعیین می شود و در پایان دوره نه ماهه رشد، پس از تخلیه (که کلمه جایگزین زایمان است) به بخش خواب آموزی و شرطی سازی منقل می شوند .

دنیای قشنگ نو را حکومتی فراگیر و جهانی اداره می کند که شعار آن اشتراک، یگانگی و ثبات است. نظام اجتماعی در این دنیا به شدت سلسله مراتبی است و آدمها از نظر هوشی به طور نزولی به گروهای آلفا، بتا،گاما و... که هریک داری دسته بندی مثبت و منفی است، تفکیک شده اند. دنیای قشنگ نو دنیایی عاری ازجنگ، فقر، پیری، خانواده، دین(به جز کیش تقدیس فورد)، فلسفه، و هنر است و در آن همه آدمها فارغ از موقعیت غیر قابل تغییر خود در هرم اجتماعی، با کمک ماده مخدری به نام "سوما" احساس خوشبختی می کنند.

از آنجایی که هر قاعده انسانی استتثنائاتی هم دارد، در دنیای قشنگ نو هم آدمهایی (هرچند بسیار نادر) پیدا می شوند که احساس خوشبختی نمی کنند. برنارد مارکس، روان شناس آلفا مثبت که به دلیل برخی ناهنجاری های جسمی ناشی از اشکالات جزئی حین تولید، آدمی غیر اجتماعی و گوشه گیر است، یکی از این آدمها است. تنها دوست صمیمی، و همدم برنارد، هلمولتز واتسون است. هلموتز که به قول منشی اش هر سانتیمتر وجودش داد می زند که آلفا مثبت است، دانشیار دانشکده مهندسی احساسات (دپارتمان نویسندگی) است. با وجود این که واتسون از بسیاری جهات و بخصوص ظاهر برازنده اش نقطه مقابل برنارد است، در یک چیز همچون او است و آن عدم احساس خوشبختی است. واتسون که سخن پردازی تمام عیار و نویسنده ای مشهور است آرزو دارد چیزی بنویسد که همچون اشعه ایکس نافذ باشد؛ و نوشتن چنین چیزهایی در دنیای قشنگ نو امکان ناپذیر است.

در سال ۶۳۲ بعد از فورد در جایی از دنیا هنوز سرزمین بکر و غیر متمدنی به اسم وحشی کده وجود دارد که مرزهای آن با جهان متمدن به وسیله یک دیوار سیمی برق دار محافظت می شود. برنارد به همراه دوست دختر بتا منفی خود، لنینا ـ با دریافت مجوز مخصوص ـ برای تعطیلات به وحشی کده سفر می کند. اهالی وحشی کده سرخ پوست اند و به روش بدوی چند هزار ساله اجدادی خود زندگی می کنند.

 با ورود برنارد به وحشی کده ـ پیش از نیمه کتاب ـ حال و هوای داستان تغییر کلی می کند. در وحشی کده برنارد به مرد جوان وحشی سفید پوستی به نام جان برخورد می کند. جان در وحشی کده به روش زنده زایی متولد شده و به کمک مادر سفید پوست خود و با استفاده از یک نسخه عتیقه مجموعه آثار شکسپیر سواد آموخته است. جان در واقع آدمی وحشی است که به زبان شکسپیر می اندیشد و سخن می گوید*. برنارد، جان را به عنوان یک مورد مطالعاتی باخود به لندن می آورد. با ورود جان به دنیای قشنگ نو، داستان به صحنه تعارض دنیای شکسپیر و دنیای قشنگ نو تبدیل می شود.

ترجمه خوب فارسی دنیای قشنگ نو که توسط سعید حمیدیان صورت گرفته است، کتابی حدود سیصد صفحه ای است. داستان در کل شامل هجده بخش است و نقطه اوج آن در پایان است؛ اما پیش از آن، در بخش کلیدی شانزده، گره های داستان یک به یک باز می شوند و خواننده ـ که از پیش با دنیای شکسپیر آشنا است ـ با مبانی فکری و فلسفی دنیای قشنگ نو آشنا می شود.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


مشخصات کتاب: دنیای قشنگ نو، آلدوس هاکسلی، ترجمه ی سعید حمیدیان، انتشارات نیلوفر. 

* نخستین تماس جان با کلام شکسپیر از فراز های جالب دنیای قشنگ نو است:

« جان کتاب را بی هدف باز کرد

« نه، بل زیستن/درمیان عرق بویناک بستری پلشت/دم کردن در فساد، خوشگذرانی و عشقبازی/در هرزه خانه دل آشوب...»

این کلمات عجیب در ذهنش چرخ می خورد و غرش می کرد، مانند رعد زباندار؛ مانند طبلها در رقص های تابستانی... مانند مردانی که سرود برکت بخوانند، دل انگیز که آدمی را به گریه می انداخت...

... پیش از این از پوپه (فاسق مادرش) بدش می آمد اما اکنون(بعد از خواندن نخستین کلمات از شکسپیر) این کلمات را در اختیار داشت، این کلماتِ همچون طبل و سرود و افسون را، این کلمات و داستان عجیب و غریبی را که از ورای آنها بازگو می شد(...) دلیل نفرت از پوپه را به دست او می داد، و نفرتش را واقعیت بیشتری می بخشید؛ حتی به خود پوپه هم بیشتر جنبه واقعیت می داد.» ۱۵۹

ردای یونانی



بعد از«نفرین ابدی بر خواننده این برگها»؛ ردای یونانی، اثر آملی نوتومب، دومین داستانی است که این اواخر به شیوه متن پیاده شده از روی نوار مکالمات خوانده ام. اگر بخشهای بیدار شدن پس از عمل جراحی (صفحه ۷) و بیدارشدن در خانه در پایان این داستان ـ که جمعا کمتر از دو صفحه هستند ـ را مستثنا کنیم ، ردای یونانی داستانی است بدون راوی!

ردای یونانی اثری علمی تخیلی است که در آن شخصیت اصلی زن داستان، بعد از یک عمل جراحی در  سال ۱۹۹۵ ، به سال ۲۵۸۰ برده می شود .

در سال ۲۵۸۰ چنان که املی نوتومب تجسم یا به منظور بیان دیدگاه های خود، طراحی کرده است؛ انرژی، اصلی ترین مسئله جهان است. کشوری وجود ندارد، و تقسیم بندی جغرافیایی، جای خود را به دسته بندی تنها بر اساس یکی از دو موقعیت«لووان» و «لوپونان» داده است. معیار دسته بندی آدمها ضریب هوشی آنها است؛ زیر ۵۰ ها آدم حساب نمی شوند و بنابر این اسم انتزاعی« قیف» بر آنها گذاشته می شود. نام ۵۰ تا ۸۰ ها چغندر است. ۸۰ تا ۱۰۰ ها که ۹۰ درصد جمعیت اند، تنها ۸۰ الی ۱۰۰ نامیده می شوند. ۱۰۰ الی ۱۲۰ ها تو خالی ها هستند. ۱۲۰ الی ۱۳۰ بر گزیدگان کو چک اند. ۱۳۰ الی ۱۵۰ ها پزشک و مهندس اند. ۱۵۰ الی۱۹۰ فیزیک دان و ریاضی دانند. بالای ۱۹۰ ها که سلسیوس، شخصیت مرد طرف مقابل خانم شخصیت اصلی یکی از آن هاست، بزرگان نامیده می شوند.

حکومت در دست شورایی از بزرگان است که در راس آن شخص« فرمانروای مستبد» قرار دارد ـ که باتوجه به قراین، احتمالا معادل « جبار» در دولت شهر باستانی آتن آست. و جالب آن است که ضریب هوشی فرمانروای مستبد،۱۴۰ است.

طبقات پائین، همانند نظام باستانی کاستی هندوستان، نجس ها هستند. زنان نجس نهنگها را می دوشند که منبع اصلی تولید گوشت و شیر اند و به شتر مرغها غذا می دهند که برای تولید تخم مرغ (یا تخم شتر مرغ) پرورش داده می شوند. کارگرها متعلق به طبقه بالاتر و همانند زمان ما مسئول راه اندازی ماشین ها هستند. و کسانی که به درد هیچ کاری نمی خورند در کارخانه جدول کلمات متقاطع کار می کنند.

در بازی با زمانی که آملی نوتومب در ردای یونانی انجام می دهد ؛ سه تاریخ کلیدی وجود دارد؛ سال ۷۹ میلادی  که شهر رومی پمپی زیر گدازه و خاکستر آتشفشان کوه وزوو دفن شد و زمان گذشته است، سال۱۹۹۵ که زمان حال است و شخصیت اصلی و بدون نام داستان در روز ۸ می آن تن به تیغ جراحی می سپارد و  سال ۲۸۵۰ که شخصیت اصلی پس از عمل جراحی از روز ۲۷ می آن سال سر در آورده است.

شخصیت اصلی داستان نویسنده ای است که روز پیش از عمل جراحی، فرضیه ای را مطرح می کند که بر آن اساس نیروهایی از آینده ای نامعلوم آتشفشان وزوو را به منظور دفن نمودن شهر پمپی و حفظ آن برای آینده فعال نموده اند. سلسیوس، همان نابغه ای است که در آینده آن بلا را بر سر پمپی آورده ـ یا درست تر، می آورد. و اوست که برای جلوگیری از بر ملا شدن راز خود، شخصیت اصلی را  به قرن بیست و ششم منتقل می نماید .

ردای یونانی را زهرا سدیدی به فارسی برگردانده و انتشارات کتاب روشن منتشر کرده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: ردای یونانی، آملی نوتومب، ترجمه ی زهرا سدیدی، کتاب روشن.