مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

وقتی یتیم بودیم


وقتی یتیم بودیم رمانی متفاوت است از کارئو ایشی گورو که  گویا تفاوت، ویژگی مشترک آثار اوست.

زمان داستان دهه های اول تا چهارم قرن بیستم و مکان رخدادهای عمده ی آن شانگهای و لندن است. شخصیت اصلی و راویِ (از نوع نامطمئنِ) داستان کاراگاه خصوصی مشهوری است به نام  کریستوفر بنکس که شغل کاراگاهی را پیشه کرده تا معمای بزرگ زندگی خود را حل کند.

کریستوفر فرزند خانواده ای انگلیسی و متولد شانگهای است. او که تنها فرزند خانواده است در شروع داستان به اتفاق پدر و مادر خود در خانه ای سازمانی در منطقه ی خارجی نشین شانگهای زندگی می کند. در این زمان انحصار تریاک چین در دست انگلیسی ها است و پدر کریستوفر کارمند شرکتی است که ازجمله در کار تجارت تریاک دست دارد و طنز ماجرا و گره ی داستان این است که مادر او از فعالین انجمن مبارزه با تریاک است.

در نوجوانی کریستوفر ابتدا پدر و به فاصله ای اندک مادرش به طرزی مرموز ناپدید می شوند. او به کمک دوستان خانوادگی به انگلستان فرستاده می شود و تحت تکفل خاله اش قرار می گیرد. او پس از کسب مهارت کافی در حرفه ی کاراگاهی در 1937 و در زمانی که مداخله ی نظامی ژاپن در چین آغز شده است به شانگهای باز می گردد تا درماجرایی پر ابهام پدر و مادر خود را که گمان می برد زنده و در اسارت باندهای قاچاق تریاک باشند در دست تبهکاران آزاد کند.

مسئله ی محوری داستان جستجوی گذشته ی فردی است، گذشته ای که به قول اندیشمندی، نه چیزی ثابت و ساکن که امری دائماً در حال تغییر و تبدیل است و تنها زمانی شکل نهایی خود را میابد که زندگی شخص پایان پذیرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: وقتی یتیم بودیم، کازئو ایشی گورو، ترجمه ی مژده دقیقی، انتشارات هرمس

پی نوشت: زمان و فضای داستان در بخش شانگهای، یادآور امپراطوری خورشید اثر جی.جی بالارد است.

غول مدفون


غول مدفون هفتمین و از مشهورترین رمان های کازئو ایشی گوروست.

داستان اثری فانتزی است که در انگلستان قرن ششم می گذرد و پس زمینه ی تاریخی آن شکست ساکسون ها از بریتون ها به رهبری شاه آرتور افسانه ای است.

شخصیت های اصلی داستان، بئاتریس و اکسل، زن و شوهر مسنی از طایفه ی بریتون و از اهالی دهکده ای دورافتاده و ابتدای اند. مردم دهکده مثل اکثرقریب به اتفاق  آدم های زمانه افرادی با  حافظه ای بسیار کوتاه مدت اند که  چیزی از گذشته ی دور به یاد نمی آورند. در آن بین تنها کسی که گهگاه چیزهایی سایه مانند وبسیار مبهم از گذشته به یادش می آید اکسل است. علت فراموشی آدمها بخارات متصاعد از ماده اژدهایی به اسم کِوِریگ است که با داستان شاه آرتور و تدابیر او برای انگلستان پس از خود مربوط می شود و تلاش برای یافتن آن، عامل اصلی پیش برنده ی داستان است.

اکسل و بئاتریس تصمیم می گیرند دهکده را ترک کنند و به جستجوی فرزند پسری بروند که نه نامش را به خاطر دارند و نه به درستی می دانند کجا زندگی می کند. آنها پا در راه می گذرند و در این اثنا با شهسوار پیری( یادآور دن کیشوت) به اسم سِرگوین که از بستگان و یاران شاه آرتور  است و جنگجوی جوانی به اسم ویستان آشنا می شوند که هر دو(به دلایلی کاملأ متفاوت) در پی یافتن اژدهای عامل فراموشی اند.

موضوع محوری داستان گناه و فراموشی است. پرسشی که در طول داستان بارها توسط اکسل مطرح می شود این است که آیا فراموشی واقعاً اتفاقی بد و نامطلوب است؟ در مقیاس جمعی به نظر می رسد آرامش برقرار شده در انگلستان پس از شاه آرتور وابسته به عدم یادآوری فجایع جنگ گذشته بین بریتون ها و ساکسون ها باشد و در مقیاس فردی، اکسل که در حد پرستش عاشق بئاتریس است، نگران است که مبادا در گذشته ی او و همسر محبوبش چیزی باشد که یادآوری آن به مناسبات عاشقانه ی آنان لطمه بزند.

غول مدفون ترجمه ی امیر مهدی حقیقت است و توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. 

کلارا و خورشید


آخرین رمان کازوئو ایشی گورو، کلارا و خورشید داستانی دیستوپیایی(یا پاد آرمانشهری) در باره ی آینده ای نه چندان دور است  که برخی از وجوه آن تا کنون تحقق یافته است.

راوی و شخصیت اصلی استثنایی داستان که از جمله ی جذابیت ها و امتیازات آن است ربات، یا  ای افِ آدم نمایی پیشرفته به اسم کلارا است. ای اف ها برای آن طراحی و ساخته شده اند که نوجوانان را طی دوران بلوغ تا جوانی همراهی کنند و ظاهری دخترانه یا پسرانه و منحصر بفرد دارند. کلارا از نسل ای اف های بی 2 است که به تدریج جای خود را به نسل بعدی بی3 می دهند.

ای اف ها به نوبت در داخل ویترین فروشگاه قرار می گیرند تا در معرض دید رهگذران قرار بگیرند و در یکی از همین دفعات است که کلارا با صاحب آتی خود، جوزی آشنا می شود و بر خلاف مقررات به او قول می دهد منتظرش بماند تا در آینده ای نزدیک او را خریداری کند.

کلارا رباتی با کنجکاوی و حساسیتی استثنایی و جوزی دختری باهوش و بیمار است. در گزینش نهایی کلارا، مادر جوزی از او سئوالاتی در مورد جزئیات گفتار و رفتار فرزندش می پرسد که علت آن در طول داستان و به تدریج بر خواننده آشکار می شود.

ای اف ها انرژی خود را از خورشید می گیرند و کلارای کنجکاو در دوره ی حضور در ویترین شاهد صحنه ای است که آن را معجزه ی خورشید تلقی می کند و در طول داستان تلاش می کند تا و لو با ایثار چیزی از خود آن را مجدداً برانگیزد.

جوزی و اکثر هم نسلانش از طریق ویرایش ژنتیکی ارتقای هوش پیدا کرده اند و بخت آنها برای ورود به دانشگاه و بدست آوردن شغل و موقعیت اجتماعی مناسب به مراتب بیش از بچه های دارای هوش معمولی که دوست جوزی دیک یکی از آنهاست. بیماری جوزی که گره ی اصلی داستان و محرک اصلی مادر او و کلارا در تصمیمات و اقدامات آنهاست از تبعات ویرایش ژنتیکی اوست.

کلارا و خورشید اثری عمیق و تأمل برانگیز با پرسش هایی اساسی است. ایشی گورو داستان را در دوره ی همه گیری کرونا نوشته و ردپای اتفاقات جاری دنیا از جمله آموزش از راه دور و تبعات احتمالی منفی آن بر جامعه پذیری نسلی که از این طریق آموزش می بیند در آن به چشم می خورد.

از سئوالات اساسی داستان که در ذیل بحث ریسک  تزریق واکسن کرونا به کودکان و نوجوانان هم می تواند مطرح باشد این است که والدین تا کجا باید برای تأمین و تضمین سلامت و آتیه ی فرزندان خود آنان را در معرض مخاطرات ناشناخته و از آن دشوارتر، شناخته شده ی احتمالی قراردهند؟

...........................

مشخصات کتاب: کلارا و خورشید، کازوئو ایشی گورو، ترجمه ی امیر مهدی حقیقت، نشر چشمه.

هرگز رهایم مکن


هرگز رهایم مکن  رمان شاخصی است از کازوئو ایشی گورو.

راوی داستان پرستار زن سی و یک ساله ای است به اسم کتی اچ ملقب به کات. در شروع داستان بیش از یازده سال از آغاز به کار پرستاری او می گذرد و او بنا دارد چند ماه دیگر از کار دست بکشد. او به دلیل سوابق مثبت کاری خود از جمله پرستارانی است که حق دارد بیمار خود را انتخاب کند. کات از بچه های شبانه روزی معروفی به اسم هیلشم است.

داستان سه بخش و بیست و سه فصل دارد. بخش اول مربوط به دوره ی خردسالی تا  آستانه ی جوانی کات و دوستان اوست و در هیلشم می گذرد. صمیمی ترین دوستان کات، که ضمناً دو شخصیت محوری داستان اند، پسر و دختری اند که تومی و روت نام دارند و به اتفاق کات مثلثی عشقی را ترتیب می دهند. 

در ابتدای داستان، همه چیز عادی و مثل شبانه روزی های دیگر داستان های اروپایی به نظر می رسد جز این که گه گاه به عبارات سئوال برانگیز«اهدایی ها» بر می خوریم، تا این که معلوم می شود کات و دوستانش نه آدم هایی معمولی، بلکه افرادی شبیه سازی شده اند که آنها را برای استفاده از اعضای بدنشان شبیه سازی کرده اند و آن عبارت کذایی «اهدایی ها» به همین موضوع اشاره دارد. بچه ها در این دوره درس می خوانند، ورزش می کنند و آثار هنری از هر نوع پدید می آورند که با ارزش ترین آنها برای نگهداری در اختیار شخصیتی مرموز به اسم مادام قرار می گیرد. از بارزترین ویژگی های تومی این است که قادر نیست چیزی هنری در حد سن و سال خود خلق کند.

اهدایی ها ی هیلشم و دیگر مراکز مشابه  در جوانی به مکانی به اسم کلبه ها منتقل می شوند که به منزله ی ایستگاهی بین راهی است و پس از آن به دو گروه اهدایی و پرستار تقسیم می شوند. در آنجا کات و دوستانش شایعه ای را می شنوند که گویا عشق می تواند راهی برای گریز از سرنوشت شومی باشد که در انتظار آنهاست. آنان احتمال می دهند که اشیا ی هنری که دوره هیلشم پدید آورده اند به عنوان معیاری برای سنجش ظرفیت عاشق شدن آنها مورد استفاده قرار می گیرد. تومی که به شیوه ی خود عاشق روت است مایل است از این امکان استفاده کند اما مشکل این جاست که سابقه ی او از هرگونه اثر هنری تهی است.

در پایان این دوره کات پرستار می شود و تومی و روت به جمع اهدایی ها می پیوندد تا بعدها دو تن از بیمارانی شوند که کات آنها  را برای مراقبت بر خواهد گزید و بهانه ی او خواهند شد برای شرح و بیان خاطراتش.

در صفحه ی نخست کتاب، زمان داستان اواخر ده ی 1990 ذکر شده است؛ همان دهه ای که در اوایل نیمه ی دوم آن نخستین شبیه سازی موفق یک پستاندار صورت گرفت و حاصل آن گوسفند ماده ای شد به اسم دالی که تولدش بحث های اخلاقی و اجتماعی فراوانی را برانگیخت. از جمله نکات بارز هرگز رهایم مکن این است که به رغم موضوع تکان دهنده و به شدت قابل بحث آن، به یمن انتخاب درست و هوشمندانه ی راوی که از جنس خود اشخاص داستان و دارای ذهنی عاری از هرگونه داوری اخلاقی است، هرگز به دام سانتی مانتالیسمی نمی افتد که از داستانی با چنین درون مایه ای دور از انتظار نیست.

هرگز رهایم مکن اثری در در مرز بین داستان های واقع گرایانه و علمی تخلیلی است. نام داستان برگرفته از آوازی است از خواننده ای خیالی که نوار کاستی به همین نام از او از اشیای مورد علاقه ی کات در دوره ی هیلشم است.

_______________________________

مشخصات کتاب: هرگز رهایم مکن، کازوئو ایشی گورو، ترجمه سهیل سمی، انتشارات ققنوس.

منظر پریده رنگ تپه ها


منظر پریده رنگ تپه ها که نخستین رمان نویسنده ی ژاپنی تبار انگلیسی کازوئو ایشی گورو است، داستان زنی ژاپنی است به اسم اتسوکو متولد ژاپن و مقیم انگلستان با دو فرزند از دو همسر به ترتیب ژاپنی و انگلیسی که به تازگی دختر بزرگ خود(کیکو) از همسر اولش را به دلیل خودکشی او از دست داده است.

داستان تمامأ توسط شخصیت اصلی با لحنی کاملأ غیر احساسی و خنثی روایت می شود و به شکلی متداخل در دو زمان گذشته ی نزدیک و دور می گذرد که با گسل چند دهه از یکدیگر جدا شده اند. در آن چند دهه اتسوکو(خارج از داستان) با همسر دومش ازدواج کرده و به انگلستان مهاجرت کرده است.

درگذشته ی نزدیک که کتاب با آن شروع می شود، اتسوکو چند ماهی پس از مرگ دختر بزرگش، میزبان دختر دیگرش نیکی است. در گذشته ی دور او زنی جوانی است که  به اتفاق همسرش جیرو در ناگازاکیِ چند سال پس از جنگ دوم جهانی زندگی می کند و فرزند اولش کیکو را حامله است. اتسوکو در ناگازاکی با زنی به اسم ساچیکو دوست است که در تلاش است تا به کمک یک مرد آمریکایی به آمریکا مهاجرت کند. ساچیکو دختری عجیب دارد به اسم ماریکو و این دو از اشخاص محوری داستان اند. از اشخاص دیگر محوری، پدر همسر اتسوکو، اوگاتا است که در شروع داستان میهمان اتسوکو و جیرو است. اوگاتا فرهنگی بازنشسته و نماینده ی شیوه ی زندگی سنتی ژاپنی پیش از شکست آن کشور در جنگ و پذیرش اجباری برخی روش های زندگی غربی و به ویژه دموکراسی توسط ژاپنی هاست. اوگاتا برای مثال قادر به فهم و هضم این موضوع نیست که چطور می شود زنی با شوهرش بر سر این که در انتخابات به کدام یک از دو حزب رقیب رأی بدهند مشاجره و دعوا کند؛ یا چطور می شود مردی تحصیل کرده نظام آموزشی (سابق) که خود در آن تربیت یافته را زیر سئوال ببرد.

  علاوه بر تقابل سنت و تجدد که شخصیت اوگاتا و شاگرد سابق او، شیگئوماتسودا و به درجاتی کمتر اتسوکو و دختر کوچک او آن را به نمایش می گذارند، آنچه در منظر پریده رنگ تپه ها بسیار جلب توجه می کند سایه ی گسترده ای است که مرگ بر سراسر داستان انداخته است. اتسوکو علاوه بر دختر جوانش کیکو، تمام اعضای خانواده اش را در کودکی در بمباران از دست داده است. همسر اوگاتا فوت کرده است. شوهر ساچیکو در خدمت نظام کشته شده است. خانم فوجی وارا، از آشنایان اتسوکو، پسر جوانش را باز هم در خدمت نظام از دست داده است و...

 منظر پریده رنگ تپه ها را امیر امجد به زیبایی به فارسی برگردانده و انتشارات نیلا به خوبی به چاپ رسانده است.