مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

لولی خیگانته


لولی خیگانته داستانی است جذاب و با تعلیق های موثر و گاه نفس گیر، با محوریت پسر جوانی به نام میگل داویلا، بر زمینه تابستان داغ شهر مالاگا در جنوب اسپانیا ؛ جایی که به کمک قوه تخیل می توان سواحل قاره اسرار آمیز آفریقا را از آنجا دید.

لولی خیگانته اولین اثری است که ازنویسنده معاصر اسپانیایی آنتونیو سولر به فارسی ترجمه شده است. نام اصلی داستان ـ که روی جلد با فونت کوچکتر و در داخل پرانتز نوشته شده است ـ مسیر انگلیسیها است. نمی دانم چرا مترجم، نام لولی خیگانته را برای ترجمه خود انتخاب کرده است؛ در حالی که اگر بنا باشد این داستان به هر دلیل به جای اسم اصلی به اسم یکی از اشخاص آن نامیده شود؛ آن شخص نه لولی خیگانته بلکه میگل داویلا است. نویسنده در ابتدای کتاب در باره داستان خود می گوید:

« این ماجرای میگل داویلا و کلیه سمت راست او و ماجرای زندگی بسیاری از مردم دیگر است از جمله:

خانم کاسکو کارتاخینس، زنی دلسوخته، شاعر و عاشق که از زلاند نو آمده بود؛

آمادئو نونی ال بابیروسا و نیزه اش، همراه با عکسهایی از بروس لی و سایر قهرمانان کاراته؛

پاکوفرونتن و اتومبیل دوج آلبالویی رنگ و زیبایش که وقتی پدرش در زندان یا به قول افراد خانواده، در هتل بود، سوار بر آن می شد و به گردش  می رفت؛

و سایر آدمهای کوچک و بزرگی که در یک محله می زیستند و به نوعی با این افراد ارتباط داشتند.

... تابستانی که ماجرای میگل داویلا در آن شکل گرفت، همچون عکسی است که سرچشمه حقیقی و واقعی زندگی مارا نشان می دهد»

لولی خیگانته ظاهرا توسط یک راوی نویسنده از جمع اشخاص حاضر در داستان روایت می شود اما در حقیقت سه راوی دارد که به تناوب و بدون آنکه خواننده احساس کند جایگزین یکدیگر می شوند:۱. راوی با ضمیراول شخص مفرد که همان راوی نویسنده است؛ ۲. راوی جمعی یا به قول بارگاس یوسا "ما"ی اسرار آمیز؛ و۳. دانای کل همه جا حاضر و همه چیز دان.

میگل داویلا که دوستانش او را میگلیتو صدا می کنند با جای زخمی هلالی شکل و اثر پنجاه و چهار بخیه به جا مانده ازعمل جراحی کلیه بر پهلوی راست ، کمدی الهی دانته در زیر بغل، و سودای شاعری در سر، از  بیمارستان مرخص می شود و به دختری به نام لولی خیگانته دل می بندد.

 دلبستگی میگل داویلا به لولی خیگانته به فاصله ای اندک بدل به عشقی می شود که از دو سو مورد تهدید قرار می گیرد ؛ اول از سوی یک رقیب عشقی سرسخت و کینه توز که فروشنده لباسهای زیر زنانه ای است به نام روبیروسا؛ ودوم از سوی زنی میان سال، دلسوخته و عاشق پیشه به نام کاسکو کارتاخینس که به طور یک جانبه دل به عشق میگل داویلا بسته است .

رقابت میگل داویلا و روبیروسا، جمع دوستان آنان را به دو اردوگاه متخاصم تبدیل می کند که درپایان ـ در پاییزی بارانی و غم انگیز که در عین حال پایانی است بر اوج پرحرارت جوانی آنان ـ سر نوشتی غم انگیز را در برای یکدیگر رقم می زنند.   

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: لولی خیگانته،  آنتونیو سولر، ترجمه ی کیومرث پارسای، انتشارات اخوان

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد