مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد


پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد رمان کوناهی است از ریچارد براتیگان.

یک پسر بچه دوازده ـ سیزده ساله که از فروش بطری های خالی آبجوی یک پیرمرد نگهبان چند سنتی بدست آورده، بر سر دوراهی خرید یک همبرگر یا یک قوطی فشنگ، دومی را انتخاب می کند و در روزگار پس از جنگ دوم جهانی(۱۹۴۷) که دیدن یک بچه کم سن و سال اسلحه به دست باعث تعجب کسی نمی شد همراه با دوست خود برای شکار طاووس( که نمی دانم چرا فکر می کنم در اصل باید قرقاول یا چنین چیزی باشد) یا حد اقل شلیک به سیبهای گندیده باقی مانده بر شاخه ها به یک باغ متروکه می رود. در باغ پسربچه گلوله ای شلیک می کند که زندگی او را زیر و رو می کند.

راوی داستان همان پسرک در سنین بزرگسالی است. او در سال ۱۹۷۹ به قول خودش نشسته و گوشش را به گذشته چسبانده و دارد داستانش را برای ما تعریف می کند:

« بعد از ظهر اون روز هنوز نمی دونستم کره خاکی منتظره که فقط چند روز بعدش بشه یک گور. حیف که نتونستم فشنگ رو قاپ بزنم و به لوله تفنگ کالیبر بیست و دو برش گردونم که چرخزنون خودش رو به خشاب برسونه و خود بخود سر پوکه بشینه، طوری که انگار هیچ وقت شلیک نشده باشه و حتی هیچ وقت توی خشاب نذاشته باشندش.

...

اگر من اون روز به جای فشنگ هوس یک ساندویچ همبرگر می کردم ... »*

از جمله اول می شود فهمید که راوی داستان را از چند روز پیش از حادثه شلیک گلوله شروع خواهد کرد. « بعد از ظهر اون روز» او در کنار برکه ای که معمولا برای ماهیگیری به آنجا می رود منتظر است که زن و مرد عجیبی که هر بار وسایل غیر معمولی مثل یک کاناپه بزرگ و یک آباژور را برای ماهیگیری بهمراه می آورند سر برسند.

چند صفحه بعد زمان هفت سال به عقب می رود و در پاساژی نسبتا طولانی راوی از علاقه ای که در کودکی به تماشای مراسم تششیع جنازه داشته می گوید. پس از آن داستان دو سال جلوتر می آید و او ماجرای مرگ دختر بچه ای در همسایگی شان را تعریف می کند. در ادامه داستان کمابیش در حوالی زمان حادثه دنبال می شود و در پایان به همان نقطه آغاز یعنی کنار برکه باز می گردد.

 پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد آخرین رمان منتشر شده از براتیگان دو سال پیش از مرگ او در اثر خودکشی به وسیله یک تفنگ شکاری در ۱۹۸۴ است. این داستان به جز  بازی زمانی نه چندان پیچیده آن، ساختار ساده و سر راستی دارد که در آن خبری از آن براتیگان شیطان و بازیگوش و "براتیگان بازی های" او در صید قزل آلا در آمریکا، در رویای بابل و در قند هندوانه نیست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: ریچارد براتیگان،ترجمه ی حسین نوش آذر، انتشارات مروارید. 


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد