مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

مردگان


اپی فنی(Epiphany ) یا عید تجلی از اعیاد مسحیان و روزی است که سه موبد زرتشتی در تعقیب نشانه های تولد عیسی مسیح، او را میابند.

اپی فنی لغتی یونانی و به معنی ظهور، آشکار سازی و ابراز است. این لغت را نخستین بار جیمز جویس در ادبیات در معنای غیر دینی به کار برده است. معنای مورد نظر جویس از این لغت، گونه ای دریافت شهودی است که در فارسی با روشن شدگی، تجلی و... معادل سازی می شود.

اپی فنی عنصری کلیدی در ساخت و به تبع آن درک داستانهای جویس است. جویس علاقه ویژه ای به آن لحظاتِ گر چه نادر و استثنایی، اما شگفت انگیز و تعیین کننده ای داشته است که معنایی پوشیده و پنهانی، در فرایندی شهودی بر انسان آشکار می شود. در آثار جویس این لحظات همیشه از پی نشانه هایی ـ گرچه گاه به ظاهر نا مرتبط ـ می آیند؛ نشانه هایی که او در داستان های خود، اینجا و آنجا با دقت جاسازی کرده است و خواننده با تعقیب آنها ـ همچون سه موبد زرتشتی ـ مقصود را خواهد یافت.  

مجموعه داستان دوبلینی ها نخستین اثر داستانی جویس و مردگان آخرین، طولانی ترین و مشهور ترین داستان این مجموعه است. اپی فنی در ساخت مردگان نقشی اساسی دارد؛ در واقع آن قدر اساسی که می توان گفت جویس مردگان را به منظور بیان اپی فنی شخصیت اصلی آن، گابریل ساخته و پرداخته است.

در شروع داستان گابریل و همسراو گرتا با تاخیر به مهمانی سالانه(ایام عید) خاله های گابریل، میس کیت و میس جولیا می رسند. مستخدم خانه به محض دیدن گابریل می گوید: «اوه، آقای کانروی، میس کیت میس جولیا فکر کردند شما دیگر نمی آیید. سلام خانم کانروی.»

گابریل در پاسخ می گوید: «حق هم داشتند. اما یادشان رفته که زن من سه ساعت مرگ آور وقت می خواهد لباسش را بپوشد.»۲۲۵

سه ساعت مرگ آور! اولین نشانه اپی فنی داستان است و به خاطر داشته باشیم که اسم داستان، مردگان(و در اصل مرگ) است.

از جمله وظایف ثابت گابریل در مهمانی، تقسیم خوراک غاز در هنگام شام، واز آن مهم تر، سخنرانی پس از شام است. گابریل سخنرانی خود را با یاد آوری مهمان نوازی میزبانان و اشاره به سنت مهمان نوازی در کشورشان، ایرلند، آغاز می کند و سپس می گوید: « نسل جدیدی در میان ما پرورش می یابد که مایه انگیزش افراد آن انگاره های تازه و اصول تازه است. این نسل نسبت به انگاره های تازه و شوق انگیزیهای آن جدی و پر تب و تاب است و حتی اگر رو به ضلال هم برود، به گمان من در اصل  صمیمی است... گاه من بیم آن دارم که این نسل جدید به نسبت فرهیختگی افراد آن فاقد خصایص بشری مهمان نوازی و خلق و خوی معتدلی باشد که از مختصات روزگار گذشته بود. امشب که به ذکر اسامی آن همه خوانندگان بزرگ گذشته گوش فرا داده بودیم، باید اعتراف کنم که به نظرم رسید ما در عصری بی برکت زندگی می کنیم. آن روزها را می توان بی هیچ مبالغه، روزهای پر برکتی خواند؛ و گرچه تا ورای خاطره رفته اند، بیایید دست کم امیدوار باشیم که در محافلی نظیر این  محفل همچنان با غرور و محبت از آن ها سخن بگوییم و یاد آن مردگان و رفتگان بزرگ را... در دل خود عزیز داریم...»۲۵۶

مردگان و رفتگان! نشانه دیگری است.

در اواخر مهمانی توجه گابریل که در طبقه پایین ایستاده است، به زنی در طبقه بالا جلب می شود که  در تاریکی روی پلکان ایستاده و به صدای پیانو و آوازی گوش می دهد که آن را همراهی می کند. پس از لحظاتی گابریل می فهمد که آن زن همسر خود اوست و با خود می اندیشد: « زنی که روی پله در تاریکی بایستد و گوش به موسیقی دوردستی بدهد مظهر چیست؟»۲۶۲

آواز از آهنگ های قدیمی ایرلند است:

«اوه، باران بر طره گیسوان انبوهم می بارد.

و شبنم پوستم را تر می کند.

و طفلکم سرد و بیجان آرمیده در...»۲۶۳

 و باز نشانه ای تازه از آنچه در انتظار آنیم؛ سرد و بیجان[مرده] آرمیده!

مهمانی تمام می شود و گابریل و گرتا آخرین مهمانانی هستند که خداحافظی می کنند. آنها عازم هتلی هستند که باید شب را در آن بگذرانند.

در اتاق هتل گابریل که گرتا را ساکت و اندیشناک میابد از او می پرسد به چه فکر می کند؟

«گرتا در دم جواب نداد. بعد همراه گریه ای ناگهانی گفت:

ـ اوه، به فکر آن آواز...هستم.

گرتا ... به طرف تخت دوید و با انداختن خود به روی آن دستش را به نرده تختخواب گرفت و صورتش را پنهان کرد. گابریل لحظه ای مبهوت سرجایش میخکوب شد و بعد به دنبال او رفت... در چند قدمی گرتا ایستاد و گفت:

ـ مگر چه آوازی بود؟ چرا گریه ات انداخت؟ »۲۷۱

گرتا با تاثر فراوان دلیل گریستن خود را تعریف می کند وسپس خسته و فرسوده به خواب می رود. گابریل اما بیدار می ماند؛ اپی فنی او که در انتظارش بودیم در آخرین سطرهای داستان فرا می رسد: « سرشک کرامت چشمان گابریل را انباشت. هرگز چنین حالی را نسبت به زنی در خود احساس نکرده بود. اما می دانست که چنین حالی لابد همان عشق است. اشک های بیشتری چشمانش را انباشت و... »


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب:  دوبلینی ها، جیمز جویس، ترجمه ی محمد علی صفاریان و صالح حسینی، انتشارات نیلوفر.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد