«اگر جهان در کف دست من می بود، البته چندان مطمئن نیستم، با بلیت مسافرت به خیابان دوس دورادوره س عوضش می کردم.»
فرناندو پسوآ، کتاب دلواپسی، قطعه شش.
دو روز است که در لیسبون هستیم. امروز صبح نشانی خیابان دوس دورادوره س را ـ که پرتغالی ها "س"هایش را "ش" تلفظ می کنند؛ یعنی ما "ش" هایش را "س" می نویسیم ـ منظورم از ما، جاهد جهانشاهی است که کتاب دلواپسیِ فرناندو پسوآ را به فارسی برگردانده است ـ از خانم کارمند هتل مان پرسیدم. او اخمهایش در هم رفت و پس از قدری فکرکردن و چند با تکرار کلمه دوس دورادوره س که بر من عمری گذشت و باعث شد فکر کنم نکند مبتکر تغییر اسامی خیابانها پرتغالی ها بوده اند و نه ما، و الآن است که از من بپرسد این اسم را از کجا آورده ام، و داشتم خودم را آماده می کردم که با انگلیسی ناجور و غیر قابل فهم ام گناه قضیه را به گردن پسوآ بیاندازم، به صرافت استفاده از اینترنت افتاد و بعد که آدرس را پیدا کرد، نقشه ام را گرفت و روی آن یکی از چند خیابان کوتاه و موازی منتهی به میدان معروف کامرسِ را خط خطی کرد.
لیسبون شهر پسوآ است. طرح و عکس هایش را پشت بلیط های تراموا، بروشورهای توریستی، منوهای رستورانها، بیلبوردها، و خلاصه درهر کجای این شهر می توان دید.
امروز حوالی ظهر از یکی از تقاطع های دوس دورادوره س گذشتم بدون این که اسم خیابان به چشمم خورده باشد و در حالی که کتاب دلواپسی در کیفم بود و قصد کرده بودم با مجسمه برنزی پسوآ در کنار کافه پاتوقش عکس یادگاری بگیرم. نشد. همراهانم خسته بودند. شاید فردا.
شهریور۱۳۹۱