مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

یک بخشش


« تسلط داشتن بر دیگران کار دشواری است؛

به زور تسلط بر دیگران را به دست آوردن کار اشتباهی است؛

اما دادن تسلط خود به دیگران کار خطرناکی است.

                                    آه فلورنس... عزیزم... حرف مادرت را بپذیر...»

اینها آخرین جملات داستان یک بخشش، اثر تونی موریسون است. گوینده جملات چنان که پیداست مادر فلورنس است، و فلورنس یکی از اشخاص محوری و راوی نیمی از فصلهای داستان است.

فلورنس دختر سیاه پوستی شانزده ساله است: « لینا می گوید وقتی مرا به اینجا آوردند، از دندانهایم پیدا بود که هفت، هشت ساله هستم. از آن زمان تا به حال هم هشت بار آلوهای وحشی را برای مربا و کیک چیده و جوشانده ایم.»

زمان داستان اواخر قرن هفدهم است و محلی که فلورنس سهم خود از داستان را از آنجا روایت می کند، ملک و مزرعه ای اربابی است که او به اتفاق سه زن دیگر شامل ربکا همسر سفید پوست و بیوه ارباب، لینا مستخدم سرخپوست، و سارو مستخدم  دیگر دورگه در آنجا زندگی می کنند.

روایتِ داستان، چنان که نویسنده ی  سرشناس دیگر آمریکایی جان آپدایک در مورد ویژگی آثار تونی موریسون گفته است، پیش از آن که خواننده کمترین اطلاعی از ماجرا داشته باشد، توسط فلورنس آغاز می شود: «نترس...  با وجود کاری که انجام داده ام، گفته هایم آسیبی به تو نمی رساند... .»

 مخاطب غایب فلورنس، آهنگر سیاه پوستی است که چندی پیش دری عجیب و زیبا برای خانه جدید ارباب ساخته است و از طبابت سررشته دارد، وعلاوه بر اینها فلورنس دلبسته او است. در شروع داستان لینا و خانم(ربکا) نامه ای را در جوراب فلورنس می گذارند؛ چکمه ارباب تازه درگذشته را به پاهای او می کنند؛ و چون چکمه مردانه و بزرگ است آن را با کاه و پوسته ذرت پر می کنند و او را روانه می کنند تا  آهنگر را بیابد و برای معالجه خانم به مزرعه بیاورد.

داستان به جز فصل آخر، شامل دو روایت موازی و یک در میان است. چنان که گفته شد راویِ نیمی از فصلها  فلورنس است.  نیم دیگر فصل ها، توسط دانای کل روایت می شود. روایت دانای کل در فصل دوم  با سفر ژاکوب وارک، همسر ربکا، برای وصول طلب خود از مالک کشتزاری وسیع در شهری دوردست آغاز می شود. دستاورد این سفر فلورنس است که ژاکوب در ازای طلب خویش دریافت می کند و به مزرعه خود می برد.

یک بخشش رمانی در باره زنان آمریکا است. شخصیت های محوری داستان همان چهار زنی هستند که پیش از این نام بردم. مردان ـ و حتی اصلی ترین آنها یعنی ژاکوب ـ به رغم موقعیت دست بالای خود، در داستان نقش درجه دوم را به عهده دارند.

 چها زن محوری داستان به رغم تفاوت نژاد، از سفید و سیاه تا سرخ و دورگه ـ  که شاید تعمداً این همه رنگارنگ انتخاب شده اند تا نماینده همه زنان آمریکا باشند ـ و تفاوت موقعیت هایشان، از همسر ارباب گرفته تا کلفت، در یک ویژگی کلیدی و درخور تامل مشترک اند و آن خریداری شدن توسط ژاک است. ژاک لینا را برای انجام کارهای خانه و مزرعه خریده است؛ ربکا را از طریق آگهی روزنامه از پدرش در انگلستان به بهای تامین هزینه سفر به آمریکا و کم کردن شر یک نانخور از سر او به عنوان همسر خریداری کرده؛ فلورنس را همانطور که گفته شد در ازای طلب خود از ارباب قبلی او دریافت کرده؛ و سارو را هم از خانواده چوب بری که او را از آب گرفته اند به عنوان کمک حال همسرش خریده است.

یک بخشش اثری تکنیکی و در عین حال جذاب و خوشخوان است که من را به صرافت خواندن شاخص ترین اثر تونی موریسون، «دلبند» انداخت.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: یک بخشش، تونی موریسون، ترجمه ی علی قادری، اتشارات مروارید.         

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد