مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

اگنس (قسمت دوم)

از ویژگی های داستان های پست مدرن عدم قطعیت است. در داستان پست مدرن یک ماجرا می تواند به چندین شکل نوشته شود. داستانی که راوی در حال نوشتن آن است چنین داستانی است.

این داستان هنوز روز اول آشنایی راوی و اگنس را پشت سرنگذاشته که اگنس شروع به مداخله در آن می کند. او از راوی می خواهد که چیزهایی را از نوشته اش حذف کند و چیزهای دیگری را به آن بیافزاید: «... باید حتما در باره دوران کودکی ام بنویسی؟ این فقط یه داستانه. یعنی نمی شه حضورم در کتابخونه خیلی ساده باشه؟ همین طور که الآن هستم؟»56

زمان داستان جدید به فاصله کمی از شروع، به زمان داستان اصلی می رسد  و بر آن پیشی می گیرد: « چند روز بعد از گردش مان کنار دریاچه، در آن داستانی که داشتم می نوشتم قدمی به آینده برداشتم. اگنس دیگر مخلوق من بود... مثل پدری که آینده دخترش را برنامه ریزی می کند. برای آینده اگنس بر نامه می چیدم.»61

داستانِ در حال نوشته شدن که در ابتدا قرار بود بر اساس واقعیت ساخته شود، و می رفت که راهی مستقل را در پیش گیرد، در تغییری دیگر تلاش می کند تا واقعیت را به شکل خود در آورد. نقطه عطف این تغییر وضعیت، درخواست راوی از اگنس برای زندگی با او است. راوی پیش از طرح درخواست خود، صحنه آن را در داستان نوشته است. اگنس در آن صحنه لباسی سرمه ای به تن دارد و به همین دلیل راوی تلفنی از او می خواهد که روز بعد همان لباس را بپوشد و به خانه او برود:

« واقعا هم وقتی اگنس فردای آن روز آمد پیش من، آن پیرهن کوتاه سرمه ای تنش بود ...

از نوشته ام نقل کردم:

رفتیم به اتاق نشیمن، اگنس در آغوشم گرفت و طولانی مرا بوسید، انگار که می ترسید مرا از دست بدهد.

و مثل همان چیزی که نوشته بودم، اگنس بغلم کرد... »63

در نیمه های داستان، راوی به صحنه خواستگاری خود از اگنس می رسد. او حین گردش در باغ وحش از اگنس تقاضای ازدواج می کند:

«... پرسیدم:«میخوای با من ازدواج کنی؟»

با اطمینان کامل گفت : « آره» من هم ار سئوالی که ناگهان پرسیده بودم، متعجب نبودم.»

واقعیت اما این بار از داستان تبعیت نمی کند. اتفاق دیگری افتاده است که راوی حین نوشتن ماجرای خواستگاری از آن بی اطلاع بوده است؛ اگنس حامله است و این موضوع مناسبات آن دو را به کلی دگرگون می کند.

 راوی کمی جلوتر به داستان که نیمه کاره رهایش کرده باز می گردد و صحنه خواستگاری را به گونه ای دیگر می نویسد؛ اما این نه پایان داستانِ در حال نوشته شدن، و نه پایان داستان اصلی* است. تمهید پست مدرن دیگری در راه است و بنا نیست هیچ یک از دو داستان، تنها یک پایان داشته باشند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

* استفاده از اصطلاح داستان اصلی (یا روایت اصلی) در داستانهای پست مدرن احتیاط دارد؛ چرا که در این داستانها تلاش می شود تا چنین روایتی اساسا شکل نگیرد.   

 

پ. ن: تصویر روی جلد اگنس در برخی چاپ ها از جمله در ترجمه فارسی، تابلوی بسیار مشهوری از نقاش نئو امپرسیونیست صاحب سبک فرانسوی ژرژ سورا به نام بعد از ظهر یکشنبه در گراند ژات است که در انستیتوی هنر شیکاگو نگهداری می شود. اسلوب این تابلو نقطه گذاری است. در جایی از داستان اگنس که به اتفاق راوی به تماشای این تابلو رفته است به او می گوید:« خوشبختی را نقطه نقطه نقاشی می کنن و بدبختی را خط خط. وقتی می خوای خوشبختی ما رو توصیف کنی، باید یک عالم نقطه های کوچک درست کنی، مثل سورا...» 69

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد