تصویر یک زن اثر نویسندهی صاحب سبک و نظریه پرداز انگلیسی ـ آمریکایی، هنری جیمز( ۱۹۱۶ـ۱۸۴۳ ) که پس از ۴۲ سال بار دیگر به فارسی منتشر شده است، یکی از شاخصترین آثار جیمز و یکی از سرآغازها در تاریخ رمان است.
شخصیت اصلی داستان چنان که از اسم آن برمیآید یک زن است؛ زنی جوان به اسم ایزابل آرچر. ایزابل دخترآمریکاییِ معصوم و جذابیاست که بنا به پیشنهاد خالهی خود خانم تاچت، و تحت حمایت او، از آمریکا به انگلستان میآید. جیمز داستان را ـ که ۵۴ فصل دارد وترجمه فارسی آن قریب ۸۰۰ صفحه است ـ در انگلستان و در محوطهی چمن وسیع خانهی خالهی ایزابل شروع میکند. حاضرین در صحنه سه نفرند که هرسه نقشی تعیین کننده در زندگی ایزابل ایفا خواهند کرد؛ شوهر خالهی ایزابل آقای تاچت، پسر خاله بیمار و دوست داشتنی او رالف، و دوست خانوادگی تاچتها، لرد واربرتنِ سی و پنج سالهی جذاب، مجرد و بسیار ثروتمند.
خانم تاچت پیش از این تلگرافی از آمریکا فرستاده به این مضمون:« مهمانخانه عوض، خیلی بد، منشی بیتربیت، آدرس اینجا. دختر خواهر برداشتم، پارسال مرد، میرویم اروپا، دو خواهرند، کاملاً مستقل.»
جیمز با مهارتی مثال زدنی در فصل اول صحنه را برای حضور ایزابل آماده میکند تا او در فصل دوم به شکلی بسیار حساب شده و تاثیر گذار پا به داستان بگذارد. ایزابل در آستانهی بزرگ خانه ظاهر میشود، سگ رالف او راترک میکند و به نزد ایزابل میدود، رالف ایزابل را میبیند؛ دختری بلند قامت که لباسی سیاه به تن دارد و در نظر اول خوشگل به نظر میرسد. چند لحظه بعد توجه آقای تاچت به ایزابل جلب میشود، او میپرسد آن زن غریبه کیست؟ ولرد واربرتون که در فصل قبل از تلگراف خانم تاچت اطلاع حاصل کرده میگوید:« شاید خواهر زادهی خانمتان باشد، یعنی همان دختر خانم مستقل. از رفتاری که با سگ میکند، به نظرم خودش است.» پیش از پایان فصل دوم رالف میخواهد بداند آیا مادرش ایزابل را به فرزندی اختیار کرده؟ ایزابل در واکنش میگوید داوطلب فرزندی کسی نیست و میآفزاید «من به آزادی خودم خیلی علاقه مندم.»
جیمز در فصل سوم و چهارم زمان را به عقب میبرد. در فصل سوم از ملاقات خانم تاچت و ایزابل در آمریکا میگوید؛ از فوت پدر ایزابل که به تازگی اتفاق افتاده، و از این که ارثیهی ناچیزی به ایزابل رسیده است که خود از میزان آن بیاطلاع است، و در فصل چهارم در طرحی سریع خانوادهی ایزابل که شامل دو خواهر بزرگتر از اوست را معرفی میکند. ملاقات خاله و خواهرزاده در کتابخانهی خانهی اجدادی ایزابل انجام میشود؛ جایی که از دوران کودکی همواره مکان مورد علاقهی ایزابل در آن خانه بوده است. خانم تاچت صحنهی ملاقات خود با ایزابل را این گونه توصیف میکند:« من او را در یک خانهی قدیمیدر آلبنی پیدا کردم، که در یک روز بارانی در اتاق غم انگیزی نشسته بود و کتاب قطوری میخواند و خودش را به سر حد مرگ خسته و ملول میکرد.»۶۷
کتابخانه و کتاب قطور تداعی کنندهی اندیشه و تفکر است. به اینترتیب جیمز که در فصلهای اول و دوم ایزابل را دختری مستقل و آزاد معرفی کرده، در فصل سوم میآفزاید که او فردی متفکر و عمیق است.
تا پایان فصل پنجم زمینه لازم برای معرفی ایزابل فراهم شده است. در فصل ششم او مستقیماً به خواننده معرفی میشود:« ایزابل آرچر دختری بود که فرضیههای فراوانی داشت؛ قوهی تخیلش بیاندازه فعال بود. سرنوشتش این بود که از اکثر همگنانش فکری ظریفتر داشته باشد... این نکته را میتوان بیدرنگ تاکید کرد که ایزابل بسیار مستعد ارتکاب به گناه خودبینی بود؛ غالباً حیطهی وجود خود را با خوشنودی بیمورد بررسی میکرد، عادت داشت با کمترین دلیل تصور کند حق با اوست؛ و گاه به گاه از خود تجلیل میکرد... افکار ایزابل کلاف درهمیاز خطوط محو و مبهم بود که قضاوت اشخاص صلاحیت دار آن را اصلاح نکرده بود... دختر میل سیری ناپذیری داشت به این که نسبت به خودش خوش گمان باشد. فرضیه اش این بود که فقط با این شرط زندگی ارزش زیستن دارد.»
جیمز کمیبعد در ادامهی معرفی ایزابل از یکی دیگر اشخاص محوری داستان، دوست ایزابل، هنریتا استاک پل اسم میبرد و سپس به نظریات ایزابل در مورد ازدواج میپردازد:« در فهرست نظریات او راجع به ازدواج، این عقیدهی متقن وجود داشت که زیاد فکر کردن در بارهی ازدواج کار مردم عامیاست. از ته قلب دعا میکرد که دچار شور و اشتیاق در بارهی این موضوع نشود؛ معتقد بود که زن باید، جز در صورت منتهای درماندگی و ضعف، بتواند با خودش زندگی کند، و بدون مصاحبت یک شخص کمابیش خشن از جنس مخالف، خوشبختی کاملاً امکان پذیر است.»
تا اینجای داستان جیمز شخصیت اصلی داستانش را ساخته است. باقی میماند سه مسئله:
ا. تامین نیرو برای پیش بردن داستان.
۲. پرداختن شخصیت ایزابل.
و۳. تعیین سرنوشت او.
نیروی محرک داستان مسئلهی ازدواج ایزابل است و همین مسئله است که او را در طول داستان، که مدت زمان شش سال را در بر میگیرد، صیقل خواهد داد و خواهد پرداخت. به طور خلاصه ایزابل در بدو ورود به انگلستان به دو خواستگار پروپا قرص خود، لرد واربرتون و گاسپار گودوود(که یکی دیگر از اشخاص محوری داستان است) پاسخ منفی میدهد؛ ارثیهی کلانی از شوهر خالهاش به او میرسد؛ به سفر میرود، در ایتالیا به دام مردی مرموز و فرصتطلب و معشوقهی سابق او، آقای آسموند و خانم مرل میافتد و تن به ازدواجی عجیب و باورنکردنی میدهد.
و سرنوشت ایزابل؟ در باره اش خواهیم گفت، اما پیش از آن خوب است از فرصتی طلایی استفاده کنیم که عادت هنری جیمز به مقدمه نوشتن بر داستانهایش در اختیار ما گذاشته است و به اهمیت تاریخی تصویر یک زن بپردازیم.
جیمز در مقدمهی روشنگرانهای که سالها پس از نخستین انتشار تصویر یک زن (در۱۸۸۱) بر آن نوشته، میگوید این اثر بنایی است از نظر معماری درست، که بعد از اثر دیگر او سفیران(یا سفرا) که سالها بعد نوشته شده، مناسبترین اثر اوست. جیمز در همان مقدمه به تفصیل توضیح میدهد که تصویر یک زن چگونه پدید آمده است و تصریح میکند که تمام مصالح او برای ساختن بنای منظم و وسیعِ تصویر یک زن، ایده، یا به قول او تصویر یک زن جوان بوده است که سرنوشت خود را تحقیر میکند. جیمز این پرسش را که با مصالحی چنین اندک، چگونه میتوان بنایی به وسعت و عظمت تصویر یک زن ساخت ، این گونه مطرح میکند : «اصولاً موضوع داستان تا چه حد میتواند لاغر باشد و نشکند؟» و در تکمیل پرسش خود یاد آور میشود که «روزانه میلیونها دختر گستاخ، هوشمند و غیر هوشمند سرنوشت خود را تحقیر میکنند و کدام در بر روی سرنوشت احتمالیشان باز است که ما در باره اش هیاهو کنیم؟ ... گرفتاری آگاهانه[من] تدارک هیاهویی بود در بارهی ایزابل آرچر.»
راه حل جیمز برای تدارک هیاهویی عظیم در بارهی زنی بسیار ظریف به گونه ای که او اهمیت خود را در تمامیت داستان حفظ کند چنین بوده است:« به خود گفتم: مرکز موضوع را آگاهیهای خود زن جوان قرار بده، آن وقت به آن مشکل زیبا و دلچسبیکه در جستجوی[راه حلش] هستی میرسی ... در توجه او به آن چه خودش نیست اندازه نگهدار ولی الزاماً روابط را محدود مکن... به آگاهیهای همراهان قهرمانت ، مخصوصاً همراهان مرد تکیه مکن. فقط آن میزان توجه که به کار قهرمانانت میآید، بدانها مبذول کن...»
یاد آوری این نکته ضروری است که آثار پر ارج جیمز از جمله تصویر یک زن در زمانهای آفریده شده اند که رمان تحت تاثیر دو مکتب اصلی داستان حادثه ای و پر ماجرا، که بعدها رابرت لویی استیونسن خالق دکتر جکیل و آقایهاید به چهرهی شاخص آن تبدیل شد، و داستان اجتماعی، که برجسته ترین نمایندهی آن امیل زولای ناتورالیست بود قرار داشت. داستانهای جیمز تا پیش از تصویر یک زن کمابیش تحت تاثیر بالزاک نوشته شده اند. رودریکهادسون که شاخصترین اثر جیمز پیش از انتشار تصویر یک زن است رمانی سنتی با رنگ و بوی حادثه ای است که در آن به تفصیل به جزئیات پرداخته میشود و همه چیز آن واضح ومنطقی است. اما در تصویر یک زن چنان که جیمز به درستی گفته است موضوع اصلی نه از جنس حادثه، بلکه از جنس آگاهی است.
تصویر یک زن را اگر بشود خلاصه کرد باید گفت داستان آگاه شدن تدریجی ایزابل است. نقطهی اوج این آگاهی در فصل ۴۲ اتفاق میآفتد که جیمز از پیش با تمهیداتی از جمله پرش از روی موضوع ازدواج ایزابل و جلو بردن داستان به مدت حدود سه سال، تدارک آن را دیده است. در این فصل درخشان که به نظر برخی منتقدین و جیمزشناسان بهترین قطعه در میان آثار اوست*، ایزابل در اتاق نشیمن نشسته و خود را تسلیم اندیشههایش کرده است. خدمتکاری وارد میشود تا به آتش شومینه سرکشی کند. ایزابل به او دستور میدهد که شمعهای تازه بیاورد و بعد برود و بخوابد. ایزابل تا پاسی از شب و مدتها پس از خاموش شدن آتش بیدار میماند و گذشته را مرور میکند. همهی اتفاقات فصل ۴۲ و بخش زیادی از اتفاقات مهم در سراسر داستان از درون ذهن آرچر روایت می شود.
این شیوه ی روایت که امروزه در داستان نویسی امری عادی به نظر میرسد را نخستین بار هنری جمیز در تصویر یک زن در مقیاسی وسیع مورد استفاده قرارداده است و از همین روست که این اثر به عنوان یکی از سرآغازها در تاریخ رمان شناخته می شود.
اما برگردیم به سرنوشت ایزابل. هنری جیمز شهرت دارد که به شخصیت افراد داستانهایش اهمیت می دهد و نه سرنوشت آنها؛ و وقتی شخصیت شان را به طور کامل پروراند آنها را به دست خواننده می سپارد تا هر سرنوشتی را که مایل است برای آنها تصور کند**. جیمز در پایان داستان ایزابل را که به کمال رسیده رها می کند تا خواننده خود هر سرنوشتی را که می پسندد برای او خلق کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* نسل قلم شماره ۷۷، هنری جیمز، تونی تنر، ترجمهی لیدا نصرتی.انتشارات کهکشان.
**همان، به نقل از ویلیام دین هاولز.
مشخصات کتاب: تصویر یک زن، هنری جیمز، ترجمهی مجید مسعودی، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم: زمستان ۱۳۹۰( چاپ اول: ۱۳۴۸).
این یادداشت در مجله ی ادبیات ما منتشر شده است.