مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

مالون می میرد


یک مرد در موقعیتی سوررئال، برهنه و تنها با یک روانداز، روی یک تخت در اتاقی در مکانی نامعلوم دراز کشیده است. اتاق یک پنجره دارد و یک در.  تنها ارتباط مرد با دنیای بیرون دستی است که یک بار در روز کاسه ی سوپی را روی میز چرخدار کنار در می گذارد و لگن قضای حاجت او را بیرون می برد. مرد به دلایلی که نمی دانیم قادر به پایین آمدن از تخت نیست. او عصایی در اختیار دارد با سر قلاب مانند، که با آن میز چرخدار را به سمت خود می کشد و به جای خود بر می گرداند. اسم مرد مالون است و راوی داستان اوست. مالون نمی داند چه وقت، چرا، و چگونه به این مکان آورده شده است.

مالون داستان را باخبر مرگ قریب الوقوع خود شروع می کند: «عاقبت با همه ی حرفها من به زودی خواهم مرد. شاید ماه دیگر. آن وقت یا آوریل خواهد بود یا مه. چون هنوز اول های سال است، من این را از هزاران نشانه ی کوچک می فهمم. شاید اشتباه می کنم...» او تصمیم می گیرد مدت زمان باقیمانده تا مرگش را صرف گفتن چند داستان برای خود(و نه برای ما که خواننده ایم) کند. داستان های او شباهتی به داستان های دیگر نخواهند داشت. نه زشت خواهند بود و نه زیبا؛ افت و خیزی نخواهند داشت، و عاری از هرگونه حیات خواهند بود(مالون در اینجا می گوید: «درست مثل خود داستان گو»). طرح مالون شامل چهار داستان است؛ یکی در مورد یک مرد، دیگری در باره ی یک زن، سومی در باره ی یک شیئ وچهارمی در مورد یک حیوان (احتمالأ یک پرنده). یک کار دیگر هم هست که مالون می خواهد پیش از مرگ، و دقیقأ پیش از مرگ انجام دهد و آن تهیه فهرست دارائیهایی است که از خود باقی خواهد گذاشت. این که مالون اصرار دارد تهیه فهرست ماترک خود را به آخرین دم  حیات  موکول کند به این دلیل است که فکر می کند چنین فهرستی باید کاملأ دقیق و منطبق با واقعیت باشد و طبعأ احتمال می دهد دارائی هایش که یکی از مهمترین آنها یک مداد دو سر تراشیده است از جمله به دلیل مصرف آنها تغییر کند*.

مالون در بازنگری طرح خود احتمال می دهد داستان مرد و زن را با یکدیگر ادغام کند چرا که فکر می کند این دو(حد اقل در داستان او) چندان تفاوتی ندارند. به این ترتیب برنامه او برای بقیه عمر می شود گفتن سه داستان در باره ی یک مرد و زن، یک حیوان و یک شیئ ( احتمالأ یک سنگ) وتهیه فهرست دارائی ها .

تا پیش از این او عادت نداشته مقصد زندگی خود را بداند اما بدیهی می دانسته که جاده ی طولانی و بن بست آن به هر حال جایی به پایان می رسد. در زندگی برنامه ریزی شده ی  پیش رو، که او بر آن نام بازی گذاشته، مالون مسیر خود را به دقت ترسیم نموده، اما نمی داند چه اندازه فرصت خواهد داشت و تا کجای مسیرش را خواهد پیمود.

مالون بازی اش را با داستان کودکی و نوجوانی مردی به اسم ساپوسکات  شروع می کند و ...

سبک مالون می میرد جریان سیال ذهن و شیوه ی روایت آن یک سره تک گویی درونی است. در واقع مالون می میمیرد یکی از مشهورترین  داستان های این سبک و این شیوه ی روایت است و اکثر قریب به اتفاق ویژگی هایی که معرف این داستانهاست، شامل مواردی که فهرست وار به آنها اشاره خواهم کرد را داراست:

ــ    زبان آن در مرحله ی پیش از گفتار و طبعأ فاقد عقلانیت و نظم و ترتیب زبان گفتاری است.

ــ    فاقد مخاطب مشخصی در خارج از ذهن راوی است.

ــ    حوادث آن به صورت بریده بریده و پراکنده نقل می شود و دارای ابهامات فراوان است.

ــ    زمان آن شدیدأ غیر خطی و آشفته است.

ــ    فاقد طرحی مشخص است و بر اساس زنجیره ای از تداعی ها ی عمدتأ معنایی (و نه لفظی) شکل می گیرد.

مالون می میرد کتاب دوم از سه گانه ی مشهور بکت، شامل همین کتاب، مولی، و نام ناپذیر است. سه گانه بکت در فهرست صد کتاب برتر همه ی زمان ها به انتخاب گاردین، صد رمان برتر دنیا به انتخاب دانیل برت و هزار و یک کتابی که باید پیش از مردن خواند حضور دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ                  

 * مالون تعریف جالبی از مالکیت دارد:« فقط چیز هایی مال من است که  خوب جا و مکان آنها را می دانم، به طوری که در صورت لزوم بتوانم به آنها دست بیابم، این تعریفی است که برای مشخص کردن چیزهایم انتخاب کرده ام. چون در غیر این صورت به آخر نمی رسد.»۱۳۶

 

مشخصات کتاب: مالون می میرد، ساموئل بکت، ترجمه ی محمود کیانوش، انتشارات نیل، ۱۳۴۷.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد