مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

تقسیم


تقسیم اثر نویسنده ی کمتر شناخته شده ی ایتالیایی پیرو کیارا (۱۹۸۶-۱۹۱۳) داستانی است خوشخوان و قصه وار با طنزی نمایان در باره ی مناسبات یک مرد و سه زن در شهری کوچک در ایتالیای اوایل قرن بیستم. مرد که داستان با سه سئوال در باره ی او شروع می شود امرنتزیانو پارونتزی است؛ کارمند دون پایه ی دارایی، چهل و پنج ساله، با رفتاری خشک و نظامی وار و در انتظار فرصت ازدواجی مناسب« با زنی که باید نه زشت می بود و نه زیبا، نه جوان نه پیر، بیشتر ثروتمند تا مرفه، بدون خویشاوند زیاد، آماده ی قبول این که بچه نداشته باشد یا از آن بهتر دیگر امکانش را نداشته باشد، خانه ی شخصی داشته باشد، باکره باشد، مؤمن و از خانوده ی برجسته باشد.»۱۰

 سه زن داستان سه خواهرند؛ از بزرگ به کوچک فورتوناتا، تارسیلا و کامیلا. خواهرها  سی و هشت تا چهل و چند ساله اند، هر سه مجرد و با هم در خانه ی موروثی شان زندگی می کنند.

 در باره ی خواهرها قدری دیگر خواهم گفت اما پیش از آن لازم است از پدر مرحوم شان مانسوئتو تتامانتزی ملقب به تتا بگویم که به تنهایی می تواند شخصیت اصلی داستانی مفصل تر از تقسیم باشد. تتا مردی بسیار بد خشم و سگ اخلاق و طرف دار زشتی بود، بله زشتی، همانطور که دیگران طرف دار زیبایی اند. کار مورد علاقه ی تتا کشتن گنجشک ها، دام گذاشتن برای گربه ها و دست کاری کردن سبزی و صیفی جات و تبدیل کردنشان به چیزهایی زشت و بد ترکیب و هیولایی بود. او این کار را با نیش زدن و خراش دادن کدو و با دمجان و خیار و فلفل دلمه ای و گوجه فرنگی در دوره ی رشدشان انجام می داد. «تتا معتقد بود که زشتی و زیبایی هر دو ثمره ی تلاش خلاقانه ی یکسانی هستند و خودشان به تنهایی فقط کیفیت هایی اضافی اند. عقیده داشت که ایجاد یک چیز واقعاً زشت کار راحتی نیست و به اندازه ی رسیدن به چیز زیبا زحمت میبرد. ارزیابی نتیجه ها صرفاً به سلیقه بستگی دارد و هر کسی یک شکلی را می پسندد.»۲۵

برگردیم به خواهرها. گرایش تتا به تولید محصولات زشت و هیولایی در تولید مثل خودش هم اثر گذاشت. دختران او یکی از یکی بدترکیب تر و زشت تر شدند و البته هرکدام تنها با یک چیز زیبا و چشمگیر که به نظر پدرشان نقصی در تلاش صمیمانه ی او برای رسیدن به زشتی کامل محسوب می شد؛ فورتوناتا موهای بسیار زیبایی دارد، تارسیلا از پایین تنه ی بی نقصی برخوردار است و دست های کامیلا شبیه دست های فرشته هاست.

از میان سه خواهر تارسیلا  تنها دختری است که به ازدواج فکر می کند. اوست که پای پارونتزی را به خانه شان باز می کند و اوست که تمایلش به ازدواج، حوادث  داستان را رقم می زند و نیروی پیش برنده ی آن را تأ مین می کند.

 تقسیم را مهدی سحابی به فارسی برگردانده  و نشر مرکز آن را با نوشته ی پشت جلدی نامربوط چاپ و منتشر کرده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد