مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

غیب شدن ازمی لنوکس

آیریس دختر جوان مغازه دار و در گیر ماجرایی عاشقانه، با دریافت نامه ای متوجه می شود قوم خویشی دور و ناشناخته در یک آسایشگاه روانی دارد.

قوم و خویش مزبور زنی حدود هشتاد ساله به اسم ازمی است که 65 سال گذشته را در آسایشگاه بستری بوده است. آسایشگاه در شرف تعطیل شدن است و پزشکان که تشخیص داده اند ازمی می تواند از آنجا مرخص شود، انتظار دارند آیریس مسئولیت نگهداری از او را بپذیرد. ازمی بر اساس مشخصات ثبت شده در دفتر آسایشگاه خواهر مادر بزرگ آیریس، کیتی است. کیتی که خواهر بزرگتر است، تنها فامیل مشترک آیریس و ازمی است. او مبتلا به آلزایمر پیشرفته است و به همین دلیل نمی تواند به آیریس در شناخت گذشته ی ازمی و دلیل بستری شدن او در آسایشگاه کمکی بکند.

در ابتدای داستان راوی دانای کل مردد است که روایت خود را از کجا شروع کند. او ابتدا از مجلس رقصی آغازمی کند که ازمی و کیتی در نوجوانی به آن دعوت بوده اند، سپس به زمان حال و آسایشگاه باز می گردد که در آنجا ذهن ازمی مثل یک چرخ و فلک در گردش است تا (همچون راوی) بفهمد ماجرایش از کجا آغاز شده است. راوی ( یا ازمی؟) نهایتاً از زمانی دورتر از مجلس رقص شروع می کند؛ هنگامی که در کودکی ازمی، خانواده ی او ساکن هندوستان بوده و علاوه بر او ، کیتی و پدر و مادرشان، شامل برادری خردسال هم می شده که در اثر شیوع بیماری همه گیر مرده و در ماجرایی تکان دهنده جنازه اش برای چند روز در آغوش ازمیِ تنها و بی پناه باقی مانده است. موتور محرک داستان، کشف علت بستری شدن ازمی در آسایشگاه است.

غیب شدن ازمی لنوکس داستانی غیر خطی و چند زبانه است. داستان علاوه بر راوی دانای کل، سه راوی شخصیت دارد که عبارتند از آیریس، ازمی و کیتی (که روایت سالم او برای ذهنی مبتلا به آلزایمر پیشرفته دور از انتظار است).

داستان به تعبیری دارای دو نقطه ی اوج نزدیک به هم در اواخر آن است. اوج اول جایی است که خواننده به رازی بزرگ در مورد پدر آیریس پی می برد و اوج دوم آن جاست که آیریس در پایان دراماتیک  و تأثربرانگیز داستان همان راز را کشف می کند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: غیب شدن ازمی لنوکس، ترجمه ی فریبا ارجمند، نشر همان.

نظرات 6 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1397/11/08 ساعت 09:05

سلام
طرح جالبی دارد... کنجکاو شدم. مرسی.
مترجم خوبی هم دارد

سلام و درود
شدیدا کنجکاوی برانگیز است.
ترجمه هم مثل کارهای قبلی خانم ارجمند خوب و روان است.

سلام
روایت از زبان یک فرد دچار آلزایمر هم برای خودش میتونه داستان باشه. منو تا حدودی یاد فاکنر هم انداخت.
فکر میکنم پیگیری آن ماجرای عاشقانه ای که آیریس درگیرش بوده در تداخل با این داستان ها جالب باشه.

از این بابت که به واسطه شما باز هم با کتاب و نویسنده ی جدیدی آشنا شدم متشکرم.

سلام و درود
درست می گویی. فرد مبتلا به آلزایمر هم می تواند راوی باشد اما انتظار این است که روایتش هم آلزایمری باشد نه سالم و مرتب. در مثال خشم و هیاهو بنجی دچار کند ذهنی است و بنابر این روایتش هم متناسب با حالش از هم گسیخته است.
ماجرای عاشقانه ی آیریس خودش داستانی است.
ممنون ازتوجه و لطف شما.
ضمنا امشب در جستجو را تمام کردم.

سلام دوباره
بله منظورم همون بود، میتونه یه داستان با پرش های زمانی و مکانی متعدد باشه برای خودش. فکر میکنم با این اوصاف کتاب چالش برانگیز و جالبی باشه.
.....
به به،
چه شبیست امشب،
به پایان رسوندن در جستجوی زمان از دست رفته ؟باید گفت عجب افتخاری،
راستش من باید اعتراف کنم متاسفانه به علت عدم تمرکزی که به دلایل مختلف که خودمم برخیشو نمیدونم و مدتهاست سراغم اومده خانواده تیبو رو بعد از خوندن ۲ جلد در یک سوم ابتدایی جلد سوم رها کردم و نتونستم ادامه بدم.
اگر اوضاع ذهنیم به همین شکل باقی بمونه فکر نمی کنم بشه هیچوقت سراغ در جستجو برم، اگر شد شما برامون ازش بگید و جرعه ای ازش مارو بنوشانید دوست گرامی

در جستجو یکی از مهم ترین و جالب ترین تجربیات ادبی ام است. حجم یادداشت برداری هایم از آن و همین طور از چند کتاب دیگر مرتبط با آن که همزمان خوانده ام خیلی زیاد است و مدتی طول خواهد کشید تا آنها را سر و سامان بدهم. فعلاً تصمیمم این است که یادداشتم را در چند بخش بنویسم و شاید در پایان کل کار را بازنگری و بازنویسی کنم. تا ببینم چه پیش خواهد آمد.
قدری از خانواده ی تیبو فاصله بگیرید و دوباره به سراغش بروید. ادامه ی ماجرا هم جذابیت های خودش را دارد. به خصوص که از جایی به بعد مستند و تاریخی می ود.

سحر 1397/11/13 ساعت 10:40

برای من هم خیلی کنجکاوی برانگیز بود ... انگار این دختر جوان ناخودآگاه در مسیر جست و جوی هویتش می افتد.
این روایت خطی خواندن داستان را دشوار نکرده است؟ و سوال بعدی این که داستان چند صفحه است؟

داستان جالب و کنجکاوی برانگیزی است و نمی شود گفت دشوار است.
کتاب حدود ۲۲۰ صفحه است.

مهدخت 1397/11/13 ساعت 20:01

سلام.
با توجه به اتمام خوانش ِ " در جست و جو...." مشتاق ام که یادداشت تون رو در این باره بخونم.
و این که کتاب هایی که "درباره" ی این اثر به طور همزمان مطالعه کردین رو هم دوست دارم بدونم چیا بودن.
من پیش از شروعِ رمان فقط "پروست و من" رو از بارت، خوندم.

مشغول نوشتنم. احتمالا بخش اول را اواخر هفته منتشر کنم.
کتابهایی که همزمان می خواندم و بعضی هایشان تمام شده اینها هستند:
پروست چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند
پروست و من
لذت خواندن
خوشی ها و روزها
ضد سنت بوو

جواد 1397/11/13 ساعت 21:10

باسلام
رمان شبهای بنگال که روایت عشق الیاده به دختر داسگوپتا هست طوری بیان شده که اصلا شخصیت داسگوپتا را نمایان نمیکند رمانی که بعدا مئتری نوشت به چه نامی ترجمه شده؟

سلام و ورود
منظورتان از داسگوپتا پدر مئیتری است؟
بعید می دانم نوشته مئیتری به فارسی ترجمه شده باشد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد