مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

در جستجوی زمان از دست رفته (بخش اول)


شاهکار سترگ و یگانه ی پروست، در جستجوی زمان از دست رفته، اثری است در هشت کتاب با بیش از دوهزار شخصیت که در طی حدود 14 سال (از1908 تا 1922) نوشته شده است. پنج کتاب از این مجموعه، شامل طرف سوان، در سایه ی دوشیزگان شکوفا، طرف گرمانت 1 و 2، و سدوم و عموره، در زمان حیات نویسنده و سه کتاب بعدی؛ اسیر، گریخته و زمان بازیافته  پس از در گذشت او منتشر شده است. پروست پیش از تصمیم به چاپ بخش اول در جستجو، در مقاله ای نوشت مایل است تمام کارش را (که نهایتا به حدود 3500 صفحه بالغ گردید) یک جا منتشر کند، اما سلیقه ی زمانه ی او چنین چیزی را نمی پسندد و وضع خود را به کسی تشبیه کرد که فرش نفیس بسیار بزرگی برای آپارتمان های کوچک عصر خود دارد و مجبور شده است برای استفاده، آن را تکه تکه کند. 

پروست به دلیل ویژگی های غیر متعارف اثرش موفق نشد ناشری برای چاپ آن بیابد. رئیس یک بنگاه انتشاراتی خطاب به یکی از دوستان او که دستنویس بخش اول را برای چاپ به وی سپرده بود نوشت: « دوست عزیزم ممکن است من کمی کند ذهن باشم، ولی هیچ متوجه نمی شوم به چه دلیل نویسنده ای باید سی صفحه را سیاه کند و شرح بدهد چگونه در رختخواب غلت و واغلت می زند تا خوابش ببرد.»  و مشاور انتشاراتی دیگر در مورد آن این گونه اظهار نظر کرد: « در پایان هفتصد و دوازدهمین صفحه ی این دستنوشته، پس از اندوه های بسیار از غرق شدن در شرح و بسط های بی پایان و بی قراری های عذاب آور از ترس سر بر نیاوردن ـ شخص حتی یک لحظه، تکرار می کنم حتی یک لحظه هم متوجه نمی شود جریان از چه قرار است. اصلاٌ هدف این کار چیست؟ چه معنی دارد؟ می خواهد به کجا برسد؟ امکان ندارد چیزی از آن فهمید! امکان ندارد توضیحی در باره ی آن داد.»

از جمله دیگر افرادی که در جستجو را اثری غیر قابل چاپ دانستند آندره ژید است که بعدها نظرش را یکی از بزرگترین اشتباهات عمرش خواند. پروست ناگزیر بخش های نخست در جستجو را با هزینه ی شخصی به چاپ رساند  تا آن که در سایه ی دوشیزگان شکوفا در 1918 جایزه ی گنکور را برد و در پی آن بخت به  او روی خوش نشان داد.

در جستجو اثری عظیم، دشوار و چنان مرعوب کننده است که ویرجینیا وولف پس از خواندن آن در جایی گفت: « پروست چنان میل مرا به نوشتن دگرگون کرده که به سختی می توانم جمله ای را آغاز کنم. فریاد می زنم اوه، ای کاش می توانستم مثل او بنویسم. و در لحظه چنان لرزه و سرشاری شگفت آوری به وجود می آورد ـ چیزی جسمانی در آن هست ـ که احساس می کنم می توانم آن گونه بنویسم، قلم ام را چنگ می زنم و بعد نمی توانم بنویسم.»  و در جایی دیگر: « بزرگترین آرزویم این است که مانند پروست بنویسم. خوب ـ بعد از آن دیگر چه می شود نوشت؟ ... چطور سرانجام کسی موفق شد آن چیز فرار را ملموس کند ـ و در عین حال به ماده ای بی نقص، زیبا و ماندگار تبدیلش کند؟ آدم باید کتاب را زمین بگذارد تا نفس حبس شده اش را بیرون دهد.» 

 شخصیت اصلی و راوی داستان مارسل است. هم اسم بودن مارسل و پروست و انتخاب ضمیر اول شخص مفرد برای روایت ـ که پروست به آندره ژید توصیه کرده است هرگز از آن استفاده نکند ـ سبب شد تا اکثراً در جستجو را خاطره نویسی و بدین لحاظ اثری فاقد طرح قلمداد کنند. پروست  که از این موضوع آزرده خاطر بود در جایی نوشت: « برخی کسان، حتی از جمله ادیبان، با خواندن طرف خانه ی سوان چنین پنداشتند که رمان من نوعی مجموعه ی خاطرات است که[در آن]، خاطرات به پیروی از قوانین گنگ تداعی اندیشه ها به هم ربط می یابند، و به ترکیب بندی بسیار منسجم، هرچند در پرده ی آن توجه نکردند( که شاید از این رو به دشواری به چشم می آید که ترکیب بندی بسیار باز و گسترده ای است و میان یک عنصر و قرینه اش، میان علت و معلول، فاصله ای بسیار  طولانی می افتد)، در حالی که[راه حل من] برای ربط دادن یک پلان به یکی دیگر، بسادگی این بود که نه از رویدادی، بلکه از عامل ارتباط بسیار ناب تر و ارشمندتری، یعنی از خاطره استفاده کنم.» او همچنین در جایی از کتاب آخر(زمان بازیافته) می گوید در اثرش حتی یک رویداد را هم نمی توان یافت که خیالی نباشد و حتی یک شخصیت واقعی با نام مستعار در آن نیست و همه چیز ساخته و پرداخته ی خود اوست. 

نظرات 3 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1397/11/18 ساعت 15:19

سلام بر مداد گرامی
خسته نباشی دلاور
فکر کردن به آن هم موهای تنم را سیخ می‌کند.

درود بر میله ی بدون پرچم عزیز
راستش نه فقط احساس خستگی نمی کنم بلکه انگار دلم نمی خواست تمام شود.
لذتی بی نظیری بود که اثرش تا دیر زمانی باقی خواهد ماند.

سلام
فکر میکنم هر کتابخوانی یکی از آرزوهاش خواندن این کتاب به واقع عظیم باشه. به هر حال من که تا به حال این افتخار رو نداشتم که بخونمش. الان با این قیمت های به واقع وحشتناک دیگه افتخار داشتنش رو هم نخواهم داشت.
اما خداروشکر کتابخونه شهر به صورت کامل کتابو داره.
با این حال هر کی رفته سراغش یه حجمی از ترس رفتن سراغش رو به ما دیکته کرده. اونا اکثر با این نظرات ناشران و آندره ژید که شما اشاره کردی هم عقیده بودند.

سلام و درود
درجستجو اثری شکوهمند و بی نظیر است .من که از تاخیر در خواندنش پشیمانم. امیدوارم یادداشتم وسوسه تان کند که بخوانیدش.
توصیه می کنم برای دستگرمی اثر آلن دوباتن، پروست چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند را بخوانید و پروست و من از رولان بارت را.
متاسفانه یا خوشبختانه فایل تصویری کتاب در اینترنت به صورت رایگان در دسترس است.

سحر 1397/12/01 ساعت 19:11

یادتان می آید که زمانی می گفتند این کتاب را فقط مترجم و نمونه خوانش به طور کامل خوانده اند؟!
حالا مداد سیاه هم به آنها اضافه شده است!

اما آشنایی من با این کتاب براساس یادداشت خوب ویل دورانت در "تفسیرهای زندگی" است و تا جایی که یادم میآید آنجا اشاره شده است که اتفاقاً شخصیت ها خیلی مابه ازای واقعی دارند!

من هم این داستان را در مورد خواننده های درجستجو شنیده ام . خوشبختانه چنین نیست و من چنان که گفته ام از تاخیرم در خواندنش پشیمانم.
بعضی از اشخاصی که مدل پروست در ساختن شخصیت های در جستجو بوده اند شناخته شده اند مع الوصف با خواندن داستان به راحتی می توان ادعای پروست را پذیرفت.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد