مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

تبر


تبر نام رمانی است از نویسنده ی آمریکایی دانلد ادوین وست لیک.

 شخصیت اصلی و راوی داستان، برک دوور، مردی میانسال از طبقه ی متوسط آمریکای دهه ی نود قرن بیستم است که پس بیست سال کار در یک کارخانه کاغذ سازی، در اثر انتقال کارخانه به کشوری با هزینه ی تولید پایین تر، شغلش را از دست می دهد. او ابتدا فکر می کند با تجربه ای که دارد به راحتی در جایی مشغول به کار خواهد شد، اما هفته ها و ماهها می گذرد و او همچنان بیکار می ماند، چرا که متقاضیان کار از فرصت های شغلی به مراتب بیشترند. دوور متاهل و دارای دو فرزند در سنین نوجوانی و جوانی است. بیکاری وضعیت اقتصادی خانواده را در هم می ریزد و از آن مهم تر بر رابط او و همسرش تاثیری سوء می گذارد.

دوور پس از حدود دوسال بیکاری، تصمیم می گیرد رقبای شغلی اش را یک به یک از رده خارج کند. او آگهی برای شغل خود در حوزه ی محل کارخانه ی مورد نظرش می دهد و پس از دریافت رزومه ی متقاضیان که رقبای بالقوه ی او هستند، در کمال خونسردی همچون قاتلی حرفه ای برای کشتن یکایک آنها برنامه ریزی می کند.

دوور معتقد است کارگران طبقه ی پایین  به زندگی بی ثبات و در معرض تهدید دائمی بیکاری عادت دارند و پول دارهای طبقه ی بالا به راحتی می توانند از دست دادن شغل را تحمل می کنند، اما برای طبقه ی متوسط شغل همه چیز است، مطلقاً همه چیز؛ از عمده ترین جنبه های فردی، اجتماعی و اقتصادی، تا جزئی ترین چیزها مثل این که تلفن های بی موقع هنگام خواب را چه کسی جواب بدهد. تا وقتی دوور اقتصاد خانواده را اداره می کرد پاسخ گویی به تلفن های این چنینی وظیفه ی او بود اما در زمان روایت، وقتی زن و شوهر با صدای زنگ تلفن ازخواب می پرند، زن که پیش از این خانه دار بوده و بعد از بیکاری شوهر کاری نیمه وقت برای خود دست و پا کرده گوشی را بر می دارد، و آن طرف خط  پلیسی است که از به دردسر افتادن پسر آنها خبر می دهد.

تبر رمانی (به شکلی غیر معمول) جنایی است که با دیدی آشکارا انتقادی و طنزی سیاه به مسئله ی هویت انسان معاصر می پردازد؛ انسانی که در استحاله ای تاریخی به جای «کسی بودن» با «چیزی داشتن» تعریف می شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: تبر، دانلد ای. وست لیک، ترجمه ی محمد حیاتی، انتشارات نیلوفر.

نظرات 3 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1398/06/24 ساعت 17:15

سلام بر مداد عزیز
یاد یکی از دوستانم افتادم که بعد از استعفا از آخرین شغلش، با رزومه‌ای سنگین (که اگر روی سنگ می‌گذاشتید آن را آب می‌کرد!) مدتها بیکار بود و... واقعاً کار برای طبقه متوسط همه‌چیز است و دوور بسیار دقیق تفاوت آن با دو طبقه مجاورش را بیان کرده است. و اما عجب تدبیر خردمندانه‌ای! همین تدبیر مرا به خواندن اثر ترغیب می‌کند... غیر از این، وضعیت دور و بر ما هم هویت آدم‌ها با این استحاله روبرو شده است و اکثراً خودشان را در مسابقه‌ای حس می‌کنند که باید برای بیشتر داشتن تلاش کنند.
ممنون از این معرفی خوب.

آنچه ترسناک است همین است که این اتفاق به سادگی می تواند برای هر کسی بیفتد. اما تدبیر این دوستمان که متاثر از جنایت و مکافات طراحی شده از آن کارهاست.
از جهات متعدد کتاب جالبی است. به خصوص برای جنایی خوان های حرفه ای تفاوت های آن با نوع رمان های جنایی و دلایل این تفاوت که در موخره کتاب به بعضی از آنها اشاره شده جالب توجه است.
ممنون از توجه و لطف شما.

سحر 1398/06/25 ساعت 09:53

این برچسب "جنایی غیرمعمول" خیلی وسوسه انگیز است، مخصوصاً این که آدم برای دانستن پایان کتاب هم کنجکاو میشود!

فقط مداد جان آن "وظیفه" را هم دریابید!

داستان جالب و متفاوتی است. خواندنش را توصیه می کنم.
اصلاح شد. ممنون.

سلام
این کتاب را پیش از این در بین کتاب های نشر نیلوفر دیده بودم. ممنون که درباره اش نوشتید. این جناب دوور عجب اقدام جسورانه ای را برای حذف رقبای استخدامی خودش انتخاب کرده بود. به گمانم من هم اگر چنین جسارتی داشتم الان بهترین شغل ها را داشتم
همانطور که میله هم اشاره کرد این تقسیم بندی که نویسنده درباره ارتباط بیکاری و طبقه متوسط اشاره کرده اشاره بجایی بود من در نزدیکانم این یک قلم را لمس کرده ام. رزومه سنگین با توجه به توقعات فرد نمی تواند تضمینی برای زود کار پیدا کردن باشد.

شما در این یادداشتِ خوب، درباره انتهای این کتاب چیزی نگفتید اما با توجه به اینکه به مسئله هویت انسان ها اشاره کردید و من هم به تازگی خواندن نمایشنامه سوء تفاهم آلبر کامو را به پایان
رسانده ام به نظرم در انتهای کتاب فاجعه ای همچون پسر کشی در انتظار جناب دوور قرار دارد.

هر کدام از ما حتی اگر تجربه ی مستقیم بیکاری را نداشته باشیم به راحتی می توانیم احتمال آن را بدهیم و این چیزی است که موضوع را ترسناک می کند.
حدس زدن پایان جالب این داستان کار آسانی نیست. راستش پیش نویس یادداشتم شامل سر نوشت دوور هم بود چرا که تحلیل جدی تر موضوع به ویژه نیازمند پرداختن به آن است. اما برای آن که داستان لو نرود آن بخش را حذف کردم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد