مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

برلین الکساندر پلاتس


برلین الکساندر پلاتس، شاهکار آلفرد دوبلین و  از جمله به انتخاب انجمن کتاب نروژ،  یکی از صد اثر ادبی برتر همه ی زمان هاست.

مکان داستان چنان که از اسمش پیداست شهر برلین با محوریت الکساندرپلاتس(میدان الکساندر) و زمان آن یک سال  در واپسین سال های جمهوری وایمار و در آستانه ی به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان است.

داستان شامل نه دفتر است که هر کدام به تعداد زیادی بخش های با نام یا بهتر است گفته شود دارای سرتیتر تقسیم شده است. ضمن این که سرتیترها حاوی اطلاعاتی اجمالی از هر بخش اند، در ابتدای هر دفتر نیز فشرده ای از ماوقع آن دفتر ذکر شده است.

روایت اثر که آن را با شاهکار یگانه ی جیمز جویس، اولیس و منهتن ترانسفر، اثر جان دوس پاسوس مقایسه می کنند، ترکیبی است از روایت دانای کل، تک گویی درونی و نقل قول های آزاد و متن بسیار جسورانه و انقلابی آن به شکل کلاژ یا مونتاژی است از انواع و اقسام گفتار، نوشتار و نشانه از جمله اخبار گوناگون روزنامه ها، گزارشات هواشناسی، ترانه های عامیانه، مباحث تخصصی پزشکی، متون اصلی یا تغییر یافته ی دیگر آثار ادبی، گزارشات مستند، فرمول های فیزیک و مکانیک، داستان های کتاب مقدس،فهرست مکان ها، کابوس ها و هذیان های روان پریشانه، گفتگوهای فرشتگان و حیوانات ... و در نمونه ای کم نظیر، تابلوها و علائم گرافیک شهری.

شخصیت اصلی به یاد ماندنی داستان، مرد جوانی است به اسم فرانتس بیبرکف. در شروع داستان او پس از چهار سال حبس به اتهام قتل غیر عمدی یک زن جوان، زندان را ترک می کند و عازم شهرش، برلین می شود. در زمان خروج از زندان او مصمم است در ادمه ی زندگی هرگز از مسیر صداقت و درست کاری خارج نشود. هنگام ورود به برلین او دچار شوک عصبی و عدم تعادل روانی است. عدم تعادلی که متناسب با آن روایت نیز شکلی هذیان گونه و در هم شکسته به خود می گیرد که در طول داستان دو بار دیگر هم به دلیلی مشابه تکرار خواهد شد.

گفته شد که فرانتس مصمم است زندگی تازه ی شرافت مندانه ای را آغاز کند. اما چگونه؟ می توان گفت جان مایه ی داستان، پاسخ همین پرسش است.

 آلفرد دوبلین که به علاوه پزشکی با تجربیات روانشناسی است در جای جای داستان به تلویح و  در پی گفتار یکی از چاپ های آن که ضمیمه ی کتاب است به تصریح می گوید تغییر اساسی  فرد، مستلزم ویرانی کلی و ساخت دوباره و متفاوت محیط یا خود اوست. شهر برلین که از امتیازات داستان به تصویر کشیدن آن به شکلی مثال زدنی است به رغم ساخت و سازهایی که به خصوص در میدان الکساندر آن در حال انجام است در کلیت فضای  اجتماعی و مناسبات حاکم بر آن همانی است که پیش از دستگیری فرانتس بود،  بنابر این اگر بناست در مورد او  این بار نتیجه ی دیگری به جز وضعیت مجرمانه ی سابق  به دست آید، چاره ای نخواهد بود جز آین که خود او  ویران (یا به تعبیر مورد علاقه ی نویسنده، قربانی) شود و در این صورت پیداست که قربانی کننده نیز  نمی تواند  جز طرف دیگر این دوگانه ی انسان ـ شهر، یعنی برلین باشد.

فرانتس  به رغم جثه درشت و زور بازوی زیاد آدمی ساده، خوشبین و از لحاظ روحی شکننده و  آسیب پذیر است. او در طول داستان  سه مرتبه و هر بار شدید تر از قبل  آسیب می بیند و در آستانه ی  فروپاشی کامل روانی قرار می گیرد. دفعات اول و دوم، پس از چندی باز  به خود می آید و کمر راست می کند و کمابیش می شود همان آدم خوشبین و روان قبلی، اما ضربه ی سوم چنان ناکارش می کند که مدت زمانی طولانی در آستانه ی مرگی خود خواسته قرار می گیرد و پس از آن چندان تغییر میابد که دیگر حتی کاربرد اسم سابق برای نامیدنش کاری غیر موجه و ناممکن به نظر می رسد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: برلین الکساندرپلاتس، آلفرد دوبلین، ترجمه ی علی اصغر حداد، انتشارات لاهیتا. 


نظرات 1 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1398/09/07 ساعت 13:11

سلام بر مداد گرامی
به این فکر می‌کنم که اگر تغییر اساسی فرد مستلزم ویرانی کلی و ساخت دوباره و متفاوت محیط یا خود او باشد پس تغییر اساسی جامعه چه ملزوماتی خواهد داشت!؟

درود بر میله ی بدون پرچم
شاید بشود در تعمیم نظر دوبلین گفت تغییر اساسی جامعه مستلزم تغییر تک تک آحاد آن است.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد