مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

ناهار لخت

ویلیام.اس. باروز از شاخص ترین چهره های جریان نسل بیت است و ناهار لخت یکی از مشهور ترین آثار اوست.

ناهار لخت را اگر اساساً بتوان تعریف کرد اثری است شبه زندگی نامه ای، سوررئال و بسیار غیر متعارف، گرد آمده از تکه پاره هایی، هذیان آلود و متوهمانه که عمدتاً تحت تأثیر مصرف انواع و اقسام مواد مخدر شکل گرفته و با تکنیک موسوم به کات آپ(Cut-Up) که بسیار با محتوای اثر هماهنگ است، در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. به تعبیر خود باروز در اواخر کتاب: « ناهار لخت یک طرح است، یک کتاب راهنمای آموزشی... هوس حشره گون سیاه که به چشم اندازهای وسیع سیاره ای دیگر راه می گشاید... راهنمای آموزش چگونگی منبسط کردن سطح تجربه با بازکردن درها در انتهای تالاری دراز... درهایی که تنها در سکوت باز می شوند.»336

ناهار لخت در عین حال اثری اجتماعی و شدیداً انتقادی با رگه هایی آنارشیستی است. انتقاد اصلی  کتاب متوجه نظم آمریکایی جهان معاصر است؛ نظمی به قول باروز«کنترلی» که به وسیله ی حاکمان و با به کار گیری انواع و اقسام ابزارها از رسانه ها گرفته تا مواد مخدر ایجاد شده و تنها هدف آن اعمال کنترل هر چه بیشتر است:«کنترل هیچگاه نمی تواند وسیله ای باشد در خدمت هدفی واقعی ... هیچگاه نمی تواند وسیله ای باشد در خدمت چیزی جز کنترل بیشتر ... مثل هروئین ...»249

مکان داستان آمریکا، مکزیک و شهر طنجه در مراکش است که باروز پس از قتل غیر عمدی همسرش به آنجا گریخت.

اسم ناهارلخت پیشنهاد جک کرواک است که به علاوه در سامان دادن به یادداشت های پراکنده ی باروز و تبدیل آن به کتاب نقش داشته است. ناهار لخت نخستین بار در1959 در فرانسه انتشار یافت و به دلیل محتوای غیر متعارفش مجوز انتشار آن در آمریکا با تأخیری چند ساله صادر شد. ترجمه ی کتاب کار فرید قدمی است و نشر هیرمند آن را به چاپ رسانده است. کتاب علاوه بر خود داستان، شامل پیشگفتاری مفید از مترجم، دو مقاله از باروز با عناوین« نامه ای از کهنه معتادی خبره در باره ی مواد مخدر» و «منطقه ی بین المللی» و همچنین رویداد نگاری زندگی نویسنده است.

نظرات 2 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1399/09/03 ساعت 18:12

سلام بر مداد گرامی
هنوز فرصت پیدا نکردم تا در جاده کرواک را بخوانم.
با از دست رفتن فرصت کتابخوانی در مترو حقیقتاً مثل لاک پشت شده‌ام! هرچند لاک پشت هم سابقه خوبی دارد...
این نویسندگان آنارشیست کمی برایم دافعه دارند.

سلام و درود
ناهار لخت یکی از عجیب ترین تجربیات داستان خوانی ام است. برای من هم آن فرصت از دست رفته. این جور که پیداست حالا حالا ها وضع بر همین منوال خواهد بود.
شاید خواندن رستاخیز تولستوی که بیش از هر اثر دیگرش با شناختی که از او داریم منطبق است بتواند آن یک کم را از بین ببرد.

کامشین 1399/09/14 ساعت 23:06

در دنیای نقد فیلم، نویسندگان نام سور عریان را برای فیلمی که دیوید کراننبرگ بر اساس این کتاب ساخته پیشنهاد کرده اند. حداقل به گوش سور عریان قشنگ تر می رسه تا ناهار لخت!

درود و خوش آمد به شما
موافقم که سور عریان معادل فارسی خوش آهنگ تر و جذاب تری برای اسم کتاب است. نمی دانم مترجم با عنوان اثر در مباحث نقد فیلم آشنا بوده و به رغم آن این اسم را برگزیده یا خیر.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد