مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

تعقیب گوسفند وحشی


تعقیب گوسفند وحشی رمانی سوررئال و معمایی است از هاروکی موراکامی.

شخصیت اصلی و راوی داستان مردی در آستانه ی چهل سالگی است که به تازگی همسرش او را ترک کرده است. او که شریک یک موسسه ی تبلیغاتی است سیگاری قهار و نوشنده ای حرفه ای است که هرچه مست باشد می تواند فاصله ی شانزده قدمی آسانسور تا در آپارتمانش را روی یک خط راست طی کند و به قول خودش در محدوده ی دنیای شانزده قدم دارای عنوان« مؤدب ترین مستان» است.

راوی اندک زمانی پس از جدایی از همسرش با دختری آشنا می شود که مدل تبلیغاتی گوش! است و کمی پس از آن سرنوشتش با گوسفندی با ستاره ای بر پشت گره می خورد. گوسفند در منظره ای پیدا شده که عکس آن را دوستی قدیمی از منطقه ای کوهستانی و دوردست برای راوی فرستاده و به طور اتفاقی در آگهی تبلیغاتی مورد استفاده قرار گرفته است.

راوی که به قول خودش اسامی تمام قاتل های سریال کاراگاهی الری کویین را از حفظ است وادار می شود تا به جستجوی گوسفند برود و حداکثر در ظرف مدت دو ماه آن را بیابد. شخص سفارش دهنده از معاونین یکی از ثروتمند ترین و متنفذترین مردان ژپن است. مرد متنفذ در حال اغماست و به نظر می رسد بین او(و به تعبیر دقیق تر قدرتش) و  گوسفند مزبور ارتباطی وجود داشته باشد.

راوی به اتفاق مدل گوش پا به راه می گذارد و در مسیری که هرچه پیش تر می رود سوررئال تر می شود حوادثی غیر معمول را از سر می گذراند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: تعقیب گوسفند وحشی، هاروکی موراکامی، ترجمه ی مهدی غبرایی، انشارات نیکو نشر.

نظرات 3 + ارسال نظر

سلام
مدت ها پیش که مجید عزیز در وبلاگش درباره کتابها می نوشت بر خواندن این رمان موراکامی خیلی تاکید داشت. اما خب نشد که من هیچوقت به سراغش بروم. شاید چون همیشه انتظار یک رمان پیچیده را داشتم. با همین یادداشت شما هم به نظرم کتاب خیلی عجیبی می‌آید، از همان "مدل گوش" که اصلا چنین چیزی تا به حال به گوشم نخورده تا دنبال گوسفند رفتن آن هم توسط کارفرمایی که خودش در اغماست.
اگر بخواهیم دو ژاپنی معروف جهان داستان یعنی ایشی گورو و موراکامی را با هم مقایسه کنیم (هر چند از هر دو تنها یکی دو اثر خوانده ام،پسند من همان ایشی گورو است. هر چند احتمالا طرفداران ایشی گوروی نوبلیست به اندازه نصف موراکامی هم نیست.

سلام و درود
به نظرم فانتزی ـ سوررئال توصیف بهتری برای این داستان و بیشتر کارهای موراکامی است تا پیچیده. به نظرم مدل گوش حتی از گوسفند ستاره برپشت هم جالب تر است.
تفاوت بین این دو نویسنده زیاد است و من هم ایشی گورو را به مراتب بیشتر می پسندم. ازقضا این اواخر بعد از کلارا و خورشید ، غول مدفون و وقتی یتیم بودیم را از ایشی گورو خوانده ام که به زودی در باره شان خواهم نوشت.

میله بدون پرچم 1400/11/09 ساعت 18:09

سلام
به نظر می رسد میزان سورئال بودنش بیش از آن چیزی است که من را جلب کند

سلام و درود
جمله ای منسوب به سقراط یادم است با این مضمون که چه فلسفه را دوست داشته باشی و چه دوست نداشته باشی باید آن را بدانی. در مورد این داستان هم فکر کنم اول باید آن را بخوانی تا بدانی میزان سوررئالیسمش را دوست داری یا نه.

سلام به مداد سیاه گرامی
و دیگر دوستانِ جان.
چه اتفاق مبارکی که در روزهایی که دارم این کتاب رو میخونم، اینجا مطلبی ازش میبینم.
همونطور که مهرداد گفت، من به شدت شیفته ی این رمان شدم در خوانش اول. و تا سالها لذت و کشش دوباره خوانیش همرام بوده. تا اینکه همین هفته تصمیم گرفتم بخونمش دوباره.
چون برای خودمم همیشه سوال بود چرا و چطور این رمان من رو انقدر جذب میکنه.
اگه با خوانش دوم، چیزی از قضیه فهمیدم، حتما با شما دوستان در میون میذارم

سلام و درودفراوان بر شما و همه ی دوستان گرانقدر.
برای من هم حسن تصادفی است. خوشحال خواهم شد نظر و دلایلت را بدانم. بعد از آن می شود بیشتر در باره اش گفت.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد