مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

عصیان



عصیان رمانی  است از خالق مارش رادتسکی، جوزف روت.

 شخصیت اصلی داستان سرباز وظیفه ای است به اسم آندریاس پوم که یک پایش را در جنگ از دست داده است. او در شروع داستان مقیم بیمارستانی صحرایی است. جنگ(که بدون ذکر نام می شود حدس زد جنگ اول جهانی است) به تازگی تمام شده و آندریاس و دیگر مجروحان باید برای تعیین تکلیف در برابر کمیسیون پزشکی حاضر شوند.

در بیمارستان شایع است که تنها به مصدومینی که دچار عوارض ناشی از موج انفجار باشند مجوزی خاص داده خواهد شد. از جمع 156 بیماران بیمارستان تنها یک نفر دچار موج گرفتگی است و  آن یک نفر آندریاس نیست.

آندریاس به رغم آسیبی که در جنگ دیده ساحتی متافیزیکی و خداگونه برای حکومت قائل است از نظر او «حکومت چیزی مافوق همه ی انسان هاست، همچون آسمان بر فراز زمین»و هرگونه اعتراضی به اقدامات و تصمیمات آن کفر و جنایت است. آندریاس مجوزی که بناست به همرزم موج گرفته اش داده شود را به واسطه ی صدور توسط حکومت، چیزی در ردیف مجوز ورود به بهشت قلمداد می کند. او که به شدت به شانس و اقبال هم رزم  مذکور حسادت می ورزد، روزها در رفتار و کردار او دقیق می شود و چنان با وی همذات پنداری می کند که در زمان حضور در کمیسیون پزشکی خواه ناخواه علائم موج گرفتگی را از خود بروز می دهد و افسر عالی رتبه ی مسئول کمیسیون با دیدن وضعیت او با صدای بلند دستور می دهد:«مجوز!».

به این ترتیب معجزه رخ می دهد و آندریاس صاحب مجوز می شود. او با یک پای چوبی، مدالی بر سینه و مجوز کذایی در جیب از بیمارستان مرخص می شود و خوشبخت و مسرور سوار تراموا می شود تا به شهر( که از قراین باید جایی در کشور آلمان باشد) برود و بهترین مکانی را که به او تعارف می شود برای نشستن انتخاب می کند. روت صحنه ی تراموا را بلافاصله پس از وقوع معجزه و ترخیص آندریاس از بیمارستان قرارداده تا باری دیگر و در شرایطی متفاوت به آن بازگردد.

آندریاس که از هر جهت به وضعیتش افتخار می کند جعبه ی پخش موسیقی خریداری می کند تا با مجوزی که دارد بدون مزاحمت پلیس (که ترسی چارلی چاپلین وار از آن دارد) در خیابانها دوره بیفتد و درآمدی برای خود دست و پا کند. او نزد دختر و پسری که به طرقی نه چندان شرافتمندانه زندگی می کنند پانسیون می شود و چندی بعد در مسیر سعادتی خارج از حد انتظار خود قرار می گیرد.

سعادت آندریاس اما دیری نمی پاید. تصادفی ظاهراً کوچک و بی اهمیت در تراموا، که تدارکش در فصل میانی هفتم به نحوی ظاهراً بی ارتباط با جریان داستان دیده شده، کاخ خوشبختی او را ویران می کند و در کمال حیرت و ناباوری به زندانش می افکند.

 زندان جایی است که  بناست ایمان خلل ناپذیر آندریاس به حکومت محک بخورد؛ حکومتی که معلوم شده است نه تنها صادر کنندگان مجوزهای خوشبختی، بلکه پلیس ها، بازپرس ها و زندان بانانی نیز که به ناحق محبوسش کرده اند و حتی در زندان مجوز غذا دادن به گنجشک ها را هم از او دریغ کرده اند، از کارگزاران آنند.

عصیان کمدی – تراژدی  خوشخوان و تأثیر گذار با شخصیتی دوست داشتنی و به یاد ماندنی است درباره ی درد، آگاهی و عصیان انسان مدرن در جهانی کافکایی که در آن همه مقهور و گرفتار سیستمی با قوانین و ضوابطی پیچیده و سرگیجه آورند که هیچ کس به درستی از آن آگاه نیست. 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: عصیان، یوزف روت، ترجمه ی سینا درویش عمران و کیوان غفاری، نشر بیدگل.

نظرات 3 + ارسال نظر

سلام مداد

" ... در آن همه مقحور و گرفتار سیستمی ... "

ظاهرا عجله داشتی و دستت وقت تایپ کلمه " مقهور " به جای " ه" خورده به " ح"



موضوع این کتاب جالبه
اما تاریخ انقضاش مدتهاست که گذشته !!!

مدتهاست مردم دچار سرخوردگی در مورد قانون یا مفاهیم مهم تری مثل دین به دلیل نوع رفتار حکومت و اجزای اون شده اند
و نتایجش
رفتار بدون محدودیت خیلی از آدمهای جامعه ماست
که دیگه هیچ خدایی رو بنده نیستند
یا درست تر بگم
بنده منافع و سود شخصی خودشونن و گور پدر بقیه !!!

چیزی که نویسنده خواسته توضیح بده در مقابل چیزی که در جامعه ما عملا این سالها اتفاق افتاده مثل
اثبات قضیه 180 درجه بودن زوایای داخلی یه مثلثه
در برابر
اثبات فورمولهای یک غشای مرتعش در حساب دیفرانسیله

در واقع موضوع کتاب یه موضوع قدیمی و کهنه شده هست
و
الان دیگه حتی نوجوون ها هم حکومت رو چیزی بیش از ابزار سو استفاده مشتی فرصت طلب و سرمایه دار نمی بینن
دیگه
هیچ کس معتقد نیست که حکومت خیر خواه مردمه و قداستی یا رسالتی داره
یعنی حکومت در طول این سالها آبرویی برای خودش باقی نذاشته

اما بنظرم این کتاب به دلیل ساختار کمدی - تراژدی ارزش خوندن و وقت گذروندن باهاش رو داره .
اگر نسخه پی دی اف اونو پیدا کردم می خونمش
ممنون ازت بخاطر معرفی این کتاب

سلام و درود
ممنون از تذکرت. این اواخر چند بار دیگر هم حروف هم صدا را اشتباه نوشته ام . البته شانس آورده ام و در بازخوانی متوجه بعضی هایش شده ام. شاید از عوارض سن و سالم باشد.
این که دنیای مدرن و زوائدش دنیایی کافکایی است همانطوری که گفته ای حرف تازه ای نیست. اما به نظرم این که همه به این مسئله باور داشته باشند محل تردید است و این که چنین باوری لزوما به نفع پرستی شخصی بیانجامد به همچنین.
البته که نفع پرستی افراطی و کسب ثروت و قدرت به هر قیمت منحصر به جامعه ی ما نیست. چندی پیش در مورد خوابگردهای هرمان بروخ نوشتم که از قضا در حدود زمانی عصیان نوشته شده، یعنی در فاصله ی دوجنگ جهانی.در آنجا سه دوره ی زمانی با سه شخصیت معرفی می شوند. آدم مدرن داستان، بی اخلاق ترین و فرصت طلب ترین اشخاص است و در راه نیل به اهدافش تا جایی پیش می رود که بدون هیچ دلیل منطقی دست به آدم کشی می زند.
فکر می کنم هنوز کار دارد تا ما بفهمیم دنیا واقعاً چگونه است و از چه زمان و چگونه چنین شده است و از اینجاست که هنوز کافکا و روت و بروخ به کارمان می آیند.

تشکر از لطف و توجهت.

میله بدون پرچم 1401/02/17 ساعت 16:37

سلام بر مداد گرامی
چندین بار مارش رادتسکی در گلنگدن کتابخوانی‌ام قرار گرفته و هر بار به دلایلی خارج شده است اما امسال هر طور شده آن را خواهم خواند.
این نوع نگاه به حکومت هنوز هم پیروانی دارد و از طرف دیگر اگرچه ممکن است در این دیار یا جاهای دیگر انتقادات به دولتها به حد اعلای تاریخی خود رسیده باشد اما باز هم این را باید در نظر داشت که اگرچه دولتها از آبروی کمی نزد عموم مردم برخوردار باشند باز هم نگاه بخش اعظم مردم به حکومت یک چیز فرازمینی است! و گویی همواره انتظار معجزه دارند و یا چشمانشان به آن سمت است که اقدامی انجام شود و یا نهایتاً اگر عاملین فعلی بیرون انداخته شوند و عاملین جدیدی جای آنها را بگیرند دوباره حکومت جایگاه قبلی خود را بازخواهد ستاند. لذا با شما موافقم.

سلام و درود
این روزها مشغول خواندن سومین کار از یوزف روت، ایوب هستم و دو اثر دیگر هم از او گرفته ام که به زودی خواهم خواند. راستش از طریق برادرم فهمیدم که علاوه بر مارش رادتسکی کارهای دیگری هم از او ترجمه شده و پس از خواندن عصیان تصمیم گرفتم تمام آثارش را بخوانم.
خوشحالم که با من موافقی و توصیه می کنم مارش رادتسکی را در اسرع وقت در دستورکار بگذاری. مطمئنم که پشیمان نخواهی شد.

سلام
در میان این‌همه هیاهو گاهی واقعا درمی‌مانیم که وقت برای کدام اثر ارزشمند بگذاریم! مثل همیشه فضای متفاوتی را معرفی کرده‌اید.
کوندرا در کتاب هنر رمان درباره‌ی آثار بروخ به نکته‌های خیلی خوبی اشاره کرده؛ متاسفانه هنوز به آثارش نپرداخته‌ام. همان‌طور که اشاره کردید آشنایی با چنین آثاری بیشتر از همیشه به کارمان می‌آید.
ممنون برای معرفی

سلام و درود
راستش آشنایی من با بروخ و انتظار چندین ساله ام برای انتشار خوابگردها به فارسی از همان هنر رمان میلان کوندرا است. بعد از خواندن خوابگردها دوباره بخش های مربوط به بروخ را در هنر رمان خواندم و البته که با لذتی مضاعف.
توصیه می کنم خوابگردها را در اولویت مطالعه قراردهید. خوشحال خواهم شد نظرتان را در موردش بدانم.
ممنون از توجه و لطف شما.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد