مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

ایوب


ایوب اثر یوزف روت  باز خوانی  مدرن داستان ایوب به روایت عهد عتیق و بن مایه ی  آن معجزه است.

مکان شروع داستان شهرکی خیالی به اسم چوخنوف واقع در روسیه ی تزاری در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم است.

شخصیت اصلی داستان مردی به اسم مندل سینگر است. او  مکتب خانه داری ساده و مؤمن است که همچون اجدادش به شغل آموزش عهد عتیق به کودکان اشتغال دارد. خانه و مکتب خانه ی او یک جا و تنها شامل یک اتاق است. در شروع داستان سینگر دارای همسر، دو فرزند پسر و یک  دختر همگی در سنین کودکی است. در زندگی او همه چیز چنان است که باید باشد تا آن که فرزند چهارمش به دنیا می آید؛ پسری از لحاظ ذهنی و جسمی عقب مانده که نام منحیم را بر او می گذراند و سینگر تولّدش را نشانه ی مجازات الهی قلمداد می کند.

سینگر با آرامش و وقار مجازاتی را که فکر می کند خداوند برایش مقرر داشته تحمّل می کند و حاضر نمی شود منحیم را برای معالجه به بیمارستان شهر بفرستد. همسرش دبوره امّا حاضر نیست تن به قضا دهد. او با پس اندازی که پنهان از شوهر دارد پا به راه می گذارد و منحیم را به امید شفا یافتن نزد مردی مقدس می برد. مرد در صحنه ای دراماتیک در مورد منحیم چنین پیش گویی می کند که او پس از سال ها« شفاخواهد یافت...درد او را دانا تر خواهد کرد، زشتی، او را مهربان خواهد کرد، تلخی، او را ملایم خواهد کرد و بیماری او را قوی خواهد کرد...» و تأکید می کند که مادر نباید فرزندش را رها کند.

منحیم بزرگ می شود امّا نشانه ای از بهبودی در او مشاهده نمی شود. در سنین کودکی تنها کلمه ای که او قادر به گفتن آن است « مامان» است. وضعیت منحیم تاثیری عمیق بر دبوره و مناسبات او با سینگر می گذارد.

خانواده ی سینگر طی ماجرایی که در آن یکی از پسرانش نقش اصلی و دخترش نقشی فرعی دارد، سر از آمریکا در می آورد و منحیم و یکی از برادران او را در روسیه جا می گذارد.

آنان در نیویورک و در محله ای یهودی ساکن می شوند. به فاصله ای اندک اخباری خوش از روسیه و از منحیم و فرزند دیگر می رسد و هم زمان اوضاع اقتصادی پسر ساکن نیورک رو به به بهبودی می گذارد. در این زمان جنگ اول جهانی در اروپا به اوج گسترش خود رسیده امّا آمریکا هنوز وارد جنگ نشده است.

روت حضور آمریکا در جنگ جهانی را نقطه ی عطف آغاز مصیبت های ایوب گونه ی سینگر قرارداده است. مصایب یکی پس از دیگر بر سینگر آوار می شوند و  او که همچون ایوب قادر به تحمل آن چه مجازات الاهی قلمداد می کند نیست، ایمانش را می بازد.

پرسش اساسی داستان که پیش از این و با تولّد منحیم به نحوی کمرنگ تر و پس از مصایب سینگر به نحوی بارزتر مطرح می شود این است که آیا در روزگار ما هنوز امکان وقوع معجزه وجود  دارد یا خیر؟

پاسخ برخی از دوستان سینگر به این پرسش منفی، بعضی مثبت و تعدادی مشروط است. روت امّا پاسخ خود را با داستانی داده است که در اختیار ماست؛ اثری تأثیر گذار و فراموش ناشدنی که اشتفان تسوایک در باره اش گفته است: « فراتر از رمان و حکایت است، ادبیات ناب و کاملی است که قطعاً هرآن چه ما معاصرانش پدید آورده و نوشته ایم، در نوردیده است. در انسجام ساختار، در ژرفای احساس، در موسیقی زبان، سخت بشود بر آن پیشی گرفت.» 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: ایوب، یوزف روت، ترجمه ی محمد همتی، نشر نو.

نظرات 4 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1401/03/18 ساعت 20:28

سلام بر مداد گرامی
عالی بود این مطلب
مرا قانع کرد هرچه زودتر مارش رادتسکی را در برنامه بگذارم.
ممنون

سلام و درود
این هم یکی دیگر از شاهکارهای روت است. کار دیگری را هم از او در دست خواندن دارم.
ممنون از لطفت.

مشق مدارا 1401/03/23 ساعت 22:14

سلام مداد گرامی
اتفاقی درباره‌ی ونه‌گات دنبال مطلب بودم که به وبلاگ قدیمی‌تان رسیدم. راستش با پیشینه‌ی بلندمدت وبلاگ و کتاب‌های ناآشنایی که شما معرفی می‌کنید یک‌جور احساس جاماندگی از کاروانِ مطالعه‌ آدم را خِفت می‌کند.
برقرار بمانید.

سلام و درود
بلاگ اسکای چهارمین خانه ی مدادسیاه است. البته هر بار،از جمله دفعه آخر، به جز چند استثنا تمام مطالب محیط قبلی را به محل تازه منتقل کرده ام.
هرمان هسه در سیذارتا می گوید هیچ کس نمی داند دیگری چه اندازه از راه را پیموده است. در بحث تعداد کتاب هایی که خوانده ایم و از آن مهم تر لذت و بهره ای که از آن برده ایم هم این حرف صادق است. ضمن این که شما به مراتب از من جوانترید.
پاینده باشید.

سید محسن 1401/03/24 ساعت 15:18

عقاید همیشه پدید اورنده خصومت- اشفتگی وتعارضند

به بیان دیگر عقیده یعنی اختلاف عقیده!

سلام بر مداد سیاه عزیز و بزرگوار
امیدوارم خوب باشید.
من چندی پیش شنیدن نسخه صوتی این کتاب را شروع کردم و با توجه به اجرای بد گوینده اش و رعایت نکردن بسیاری از اصول کتاب صوتی استاندارد که باعث می شود داستان از دست شنونده خارج بشود و نتوانستم ادامه‌اش بدهم، در واقع تا همانجا پیش رفتم که اگر اشتباه نکنم برادر عازم سربازی شد. شاید روزی کتابش به دستم رسید و این بار خودم آن را خواندم. اما بی شک آن نسخه صوتی را ادامه نخواهم داد.
به هر حال فکر می کنم باید اثری از این نویسنده را تجربه کنم

سلام و درود بر مهرداد گرامی
من هم امیدوارم خوب و خوش باشید.
چند باری سعی کرده ام از کتاب صوتی استفاده کنم، البته کارهایی به جز رمان. متاسفانه تلاشم قرین توفیق نبود. به نظرم می رسد آنقدر که لازم است نمی توانم روی مطلب تمرکز کنم.
این اواخر و مدت ها پس از مارش رادتسکی متوجه شدم تعداد زیادی کتاب از روت به فارسی ترجمه شده. پنج تایشان را پشت سر هم خواندم. که آخرینشان، اولین رمانش هتل ساوی بود. به نظرم همه ی داستان های روت جذاب و خواندنی اند. تو صیه ام این است که با همین ایوب یا مارش رادتسکی که شاهکار او شناخته می شود شروع کنید. بعد دیگر رهایش نخواهید کرد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد