مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

موج ها


ویرجینیا وولف در هریک از شاهکارهای چهار گانه اش؛ خانم دلوی، به سوی فانوس دریایی، اورلاندو و موج ها دست به تجربه ای نو در داستان نویسی زده است. حاصل جسورانه ترین تجربه ی او در این زمینه، سخت خوان ترین اثرش، موج هاست.

موج ها اثری فاقد طرح، بدون داستان و کمابیش بدون راوی است. داستان به جز در شروع فصل ها که با حروف ایتالیک آمده وکارکردی عمدتاً نمادین دارد و به استثنای مواردی بسیار نادر که به نظر می رسد گفتگویی در آنها شکل گرفته، تک گویی درونی درونی شش تن از اشخاص اصلی است که شامل سه زن به اسامی سوزان جینی و رودا و سه مرد: برنارد، لوئیس و نویل است. نقل قول ها از پی یکدیگرآمده اند و تنها با عبارت مقدمه ی نقل قولِ« فلان کس گفت:» از یکدیگر جدا شده اند. لازم به یادآوری مجدد است که به رغم عبارت مقدمه ی نقل قول، آنچه از پی می آید نه ازجنس گفتگو بلکه به جز همان استثنائات نادر، تک گویی درونی است.

علاوه بر شش فرد مذکور، داستان شخصیت محوری دیگری به اسم پرسیوال هم دارد که دوست مشترک آنهاست و در تک گویی ها حضور ندارد. پرسیوال نقشی پیچیده و نمادین به عهده دارد و مرگ او در عنفوان جوانی به نوعی نقطه ی اوج داستان است.

اشخاص یادشده تک گویی هایشان را از سیزده سالگی شروع می کنند و با پرش هایی در هرفصل تا میانسالی و پیری پی می گیرند. نثر اثر چنان و چندان شاعرانه است که در بسیاری اوقات تمیز دادن آن از شعر امکان پذیر نیست و از جمله به همین علت است که وولف مایل بود اثرش را شعر نمایش بخواند. موج ها به علاوه اشارات و ارجاعات فراوانی به دیگر آثار ادبی و اسامی مکانهایی دارد که فهم آنها مستلزم مراجعات مکرر به یادداشت های پایان کتاب است. 

نکته ی حائز اهمیت دیگر در مورد موج ها نقشی است که در آن به عهده ی برنارد گذاشته شده. او که در فصل پایانی تنهاست، علاوه بر آن که سعی می کند به آگاهی های پراکنده ی خواننده در پایان داستان نظمی بدهد، سخن گوی نویسنده در خصوص سبک بسیار غیر متعارف اثر هم هست: 

«می دانید که تا دلتان بخواهد داستان هست: داستان های کودکی، داستان های مدرسه، عشق، ازدواج، مرگ و از این جورداستان ها؛ هیچ کدامشان هم حقیقی نیست. با این حال مثل بچه ها برای هم داستان تعریف می کنیم و برای شاخ و برگ دادن به آنها این عبارت های مسخره پرطمطراق و زیبا را سرهم می کنیم. چه قدر از داستان ها خسته ام، چه قدر از عبارت هایی که چهار دست و پا و زیبا به زمین می آیند خسته ام! و چه بسا که به طرح های شسته رفته تمیز زندگی که روی یک تکه کاغذ یادداشت می کشند بدگمانم. دلم هوای زبان موجز عاشقان را دارد، کلمات نصفه نیمه، کلمات نامشخص، مانند لخ لخ کفش روی پیاده رو. در روزی توفانی دراز کشیدن در گودالی، وقتی که باران می بارد و پس از آن ابرها در آسمان رژه می روند، ابرهای پاره پاره، باریکه های ابر. آنگاه آنچه شادم می کند، پریشانی، اوج گیری، بی اعتنایی و خشم است. ابرهای عظیم پیوسته دگرگون شونده و پرتحرک دودسرشت و شوم، میان پر، سرگردان سر به فلک کشیده، پاره پاره، محو شونده؛ و من دمی در گودال از یاد رفته ام. پس نه از داستان نشانی می بینم و نه از طرح.»

__________________

مشخصات کتاب:موج ها،ویرجینیاوولف، ترجمه ی مهدی غبرایی، نشر افق.

نظرات 2 + ارسال نظر
مشق مدارا 1401/06/02 ساعت 11:42

سلام
من با اتاقی از آن خود با ویرجینیا وولف آشنا شدم که بسیار تاثیرگذار بود. اما بعد از خانم دلوی، اصلا نتوانستم با به سوی فانوس دریایی ارتباط بگیرم. البته برمی‌گردد به خیلی وقت پیش و شاید زمان مناسب خواندنش نبود. جالب است که این کتاب را شاهکار او معرفی کردید. ممنون می‌شوم دلایل‌تان را بفرمایید.

سلام و درود
من در مورد شاهکار خواندن فانوس دریایی و دیگر آثاری که شایستگی چنین عنوانی را دارند نظر شخصی خودم را نمی گویم و معتقدم برای ما این امکان وجود دارد که پیش بینی کنیم یک اثر شاهکار قلمداد خواهد شد یا خیر ولی نمیتوان مطمئن بود که پیش بینی مان درست از کار در بیاید چرا که شاهکارها پس از قضاوت تاریخ شناخته می شوند. نمونه پیش بینی غلط که یادم می آید آثار دو نقاش است که بودلر که منتقد و هنرشناس تیزبینی هم بود پیش بینی کرده بود آثارشان به عنوان شاهکار قضاوت شود ولی چنین نشد.
به سوی فانوس دریایی را حد اقل دو دهه قبل خوانده ام اما دشواریش در خاطرم مانده است. یکی از دلایلی که این اثر شاهکار قلمداد می شود از قضا همانی است که آن را سخت خوان کرده. وولف از پیشگامان رمان مدرن است. نه او نه هیچ یک از دیگر پیشگامان مثل جویس و فالکنر خواندن برجسته ترین داستان هایشان کار ساده ای نیست علت هم این است که آنها به روش معمول نمی نوشتند. ساختار روایی به سوی فانوس دریایی متفاوت و گیج کننده است. ارزش چنین آثاری به نظرم نه فقط در خود آنها بلکه در تاثیری است که بر داستان نویسی گذاشته اند. برای من لذت خواندن این قبیل آثار مثل لذت نوشیدن آب از سرچشمه است.

میله بدون پرچم 1401/06/13 ساعت 12:34

سلام بر مداد گرامی
امیدوارم که چنان نیرو و توان بگیرم که بتوانم سراغ وولف بروم
برای این سخت‌خوان‌ها باید بتوان وقت گذاشت و تأمل کرد. من که محیط مطالعه‌ام شلوغ پلوغ است جرئت نمی‌کنم همینطوری بروم سراغ این تیپ آثار...
از این نویسنده موج‌ها و اورلاندو و به سوی فانوس دریایی را نخوانده در کتابخانه دارم.

سلام و درود
توانش را که قطعا داری و امیدوارم مانده ی کسالت اخیر هم به طور کامل برطرف شده باشد . درست است که خواندن شاهکارهایی از این قبیل تمرکز بیشتری می طلبند اما خودشان هم به ایجاد آن کمک می کنند.
از میان آثاری که نام برده ای اورلاندو کاری به کل متفاوت است که کمتر به تمرکز بالا و بیشتر به آمادگی برای غافلگیری احتیاج دارد.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد