مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

قدم زدن ـ توماس برنهارد



طرح داستانی قدم زدن ـ اگر اصولاً چنین مقوله ای به این اثر قابل اطلاق باشد ـ ساده است؛ دو دوست در حال قدم زدن، در مورد دوست مشترکشان(کارر) که اخیراً در یک آسایشگاه روانی بستری شده صحبت می کنند. راوی بدون نام داستان یکی از طرفین گفتگوست با سهمی بسیار اندک که باعث می شود او عمدتاً از گفته های دوستش، (اوهلر) نقل قول بیاورد.

در تاریخ رمان آثار زیادی هستند که راوی در آنها داستان را ازقول دیگری نقل می کند. یکی از شاخص ترین نمونه ها از این نوع، بلندی های بادگیر اثر امیلی برونته است. در این قبیل آثار به طور معمول راوی در ابتدای داستان شخصی را که قصه را از او شنیده معرفی می کند و سپس آن را به گونه ای روایت می کند که خواننده پس از چند صفحه، شخصی که از او نقل قول شده را از یاد می برد. نقل قول های قدم زدن امّا به نحوی  بی سابقه و به شکلی کاملاً عکس روش معمول انجام می شود؛ به این ترتیب که در هر صفحه بارها به خواننده گوشزد می شود که گوینده( که گاهی سلسله ای از نقل قول های دیگر را با ذکر نام دیگر گویندگان یدک می کشد) چه کسی است :«پارچه های انگلیسی اتیکت نخورده اند ـ روستن شاخر به کارر گفت ـ به شرر می گویم ـ اوهلر می گوید ...» « از طرف دیگر شرر[ روان پزشکِ مسئول کارر] همه چیز را یادداشت می کند ـ اوهلر می گوید ـ حتی تکرارهای مرا هم یادداشت می کند شرر، اوهلر می گوید.»

گفتگوها حول سه موضوع صورت می گیرد. نخست دیوانه شدن کارر به دلیل خودکشی دوستش،هولن اشتاین، که از دانشمندان برجسته ی شیمی بوده و علت خودکشی اش بی توجهی و قدرناشناسی دولت عنوان می شود. دوم، ماجرای حضور اوهلر و کارر در شلوار فروشی روستن شاخر و بروز نشانه های دیوانگی در کارر در آنجا، و سوم، بحث هایی فلسفی غالباً به شکل بازی های زبانی و نوعاً تحت تاثیر آرای ویتگنشتاین (که در داستان چند بار از او یاد می شود): « وقتی که ما باهم قدم می زنیم و این فکر را فکر را فکر می کنم، فکر می کنیم، ما با هم قدم می زنیم و یک دفعه ما فکر می کنیم حتی اگر نه با هم، فکر می کنیم، اما این چیز دیگری است، وقتی من فکر می کنم، من قدم می زنم، این چیز دیگری است از وقتی که شما فکر می کنید.»

قدم زدن که یکسره در زمان حال روایت می شود رمانی متفاوت و تجربی است که همچون دیگر آثار نویسنده تنها در یک پاراگراف نوشته شده است. فارغ از دلایل برنهارد برای نوشتن داستانی به این شکل، نتیجه ی کار او اثر تامل برانگیزی بسیار کند و سرگیجه آوراست که گویی عمد دارد تا بر خلاف داستانهای متعارف حتی الامکان درجا بزند و هرچه کندتر پیش برود، یا اساساً پیش نرود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مشخصات کتاب: قدم زدن، توماس برنهارد، ترجمه ی شهروز شید، انتشارات روزنه.

نظرات 3 + ارسال نظر
میله بدون پرچم 1401/10/18 ساعت 18:10

سلام بر مداد گرامی
عمد برای درجا زدن! تکلیفم باهاش کاملاً مشخص شد
یاد کوه جادو به خیر که احتمالاً پیش این کتاب خیلی ریتم تندی دارد!

سلام و درود فراوان
مقایسه ی جالبی است.
به نظرم اهمیت داستان های متفاوتی از این دست در این است که نشان می دهند در داستان نویسی هنوز عرصه های کشف نشده ی فراوانی وجود دارد.

باکونین 1401/11/29 ساعت 15:32

سلام مجدد
در این رمان شما با چکیده دیگر آثار برنهارد هم به نوعی آشنا میشوید در فرمی متفاوت از نام ویتگنشتاین گرفته تا موضوع خودکشی و جنون
برنهارد برنهارد برنهارد این نویسنده خیره سر که به برای خودش بکت ی دیگرگون ست
همیشه نام این رمان با آن شاهکار کوتاه والزر قدم زدن برایم پیوند خورده در ضمن شاهکار دیگری از روبرت والزر از زبان اصلی به فارسی برگردانده شده که توسط نشر فرهنگ نو به طبع رسیده به نام بچه های تانر با ترجمه علی عبداللهی

سلام و درود
به جز دو اثر هنوز نخوانده از برنهارد سه کتاب دیگر را هم که توصیه کردید تهیه کرده ام و مجموعه را به ترتیبی که پیشنهاد داده اید خواهم خواند. از والزر تا کنون دو اثر خوانده ام. این کار را هم تهیه خواهم کرد.
نمی دانم در مورد کتابهایی که خوانده اید نوشته اید یا خیر و اگر نوشته اید قابل دسترسی هست یا نه؟ اگر باشد بی اندازه مشتاق خواندشان هستم. به خصوص که به نظرم اشتراک سلیقه زیادی داریم.

باکونین 1401/11/30 ساعت 02:41

نه ننوشتم اما از محبت شما سپاسگزارم من تلاشم بیشتر در شعر خلاصه میشود و به دلیل همین قرابت طبع با شما سالهاست از وبلاگ قبل تا کنون دنبالتون میکنم وقتی شور و علاقه تون رو درباره بعضی از آثار می‌دیدم که من هم به شدت درگیرشان شده بودم حیرت زده میشدم یک نویسنده خیلی خاص پیدا کردم که تنها یک کتاب از او منتشر شده است و کتابی ست که به سرعت خوانده می‌شود عجیب بود که دیر یافتمش دلیلش هم این بود که به این انتشارات خوشبین نبودم اما کتاب بی رحمی بود نویسنده آندری بورسا ست و رمانش کشتن عمه خانم رمانش رو تقدیم کرده به تمام آنانی که زمانی وحشت زده دربرابر تصویر مرگ جوانی خود ایستادند این رمان در کنار کتاب درباب قتل اثر خوفناک تامس دی کوئینسی از نشر بیدگل شاید برای شما جالب باشه من انقدر از شما یاد گرفتم که اگر روزی یکبار تشکر کنم کفایت نمیکنه دو نویسنده ایرانی هستند که من کارهاشون رو خوندم خواستم ببینم آیا شما سراغشون رفتید یکی علیمراد فدایی نیا و دیگری کاظم تینا و کتاب کوچکی هم نشردرون به نام عشق و مرگ از زوسکیند چاپ کرده که علیرغم کوچکی اثر درخور توجهی بود از جوزف کنراد هم یه کار جدید منتشر شده قصه های آشوب و از بولانیو هم اثری جدید اومده بیرون به نام رایش سوم که نمیدونم آیا با اون کتاب ادبیات نازی در قاره آمریکا فرق داره یا نه و چقدر خوشحال شدم دیدم از لیسپکتور خوشتون اومده واقعا خوشحالم کردید منتظر نقد و نظرتون هستم اگر از کتاب خانواده پاسکال دوارته خوشتون اومده همون خوسه سلا که برنده نوبل هم بوده دو اثر ازش چاپ شده که اصلا سر و صدایی ازش نیست اما به نظرم کارهای مهمی هستند هرچند من فقط خانم کالدول با پسرش صحبت می‌کند رو خوندم و رمان کندو رو هنوز نخوندم از ادیت وارتن هم که فکر کنم شما خوشتون میمومد ازش یکی دو کتاب چاپ شده که هنوز نخوندمشون راستی عشق و زباله رو پیدا کردید نشر گمان هم اثر دیگه ای از احمد اخوت داره منتشر میکنه که فکر کنم کاراشو خصوصن مجموعه مقالات ش رو حتمن دنبال میکنید مثل خود نوشتن یا تفنگ چخوف یا تا روشنایی بنویس یا نقش هایی به یاد یا دستور زبان داستان یا من و دیگری یا دو بدن شاه یا نشانه شناسی مطایبه یا ای نامه یا کتاب بسیار مهمی که اصلا دیده نشد واژه نگارهای چینی رسانه شعر از ارنست فنولوزا با مقدمه و تحشیه و ویرایش عزرا پاوند سوالاتم طولانی شد میخواستم تقاضی کنم اگر ممکنه از بلانشو هم برامون بنویسید یا از محمود مسعودی و رمان سورةالغراب و رضا دانشور و خسرو خوبان یا نماز میت یا مجموعه هی هی جبلی قم قم

چنان که پیشتر هم گفته ام برای من داشتن خواننده ای چون شما باعث افتخار است و حقیقتش یکی از انگیزه های اصلی ام برای هنوز بودن و ادامه دادن. در این سالها چند باری به فکر توقف این کار افتاده ام اما هر بار اتفاقی نظیر یادداشت های محبت آمیز شما از این فکر منصرفم کرده است.
یکی از نقاط ضعف جدی من این است که وقت کمتری برای داستان های ایرانی گذاشته ام و به همبن علت نویسندگانی را که نام برده اید نمی شناسم. شاید علتش این باشد که داستان های خارجی را با تسامح بیشتری می خوانم و بعضی ضعف ها را به ترجمه نسبت می دهم در حالی که در خواندن داستانی به زبان مادری به شدت سخت گیرم. کافی است اندک چیزی به نظرم ضعیف برسد تا آن را به عنوان توجیهی برای قصورم در خواندن داستان های خودمان استفاده کنم. البته استثنائاتی هم وجود دارد که آنها را حتی دوباره و سه باره خوانده ام و هر بار تحسین شان کرده ام. اما چنان که گفته ام اینها استثنائاتی نادرند.در زمینه ی این کوتاهی ام داستانی با یک آشنا در قدیم دارم که شاید در زمانی دیگر تعریفش کنم.
در این میان یقین بدانید لطف شما را با توجه به سلیقه خوبتان مغتنم خواهم شمرد و به سراغ کارهایی که معرفی کرده اید خواهم رفت.
خدمت جناب اخوت به واسطه ترجمه ها و مقالاتشان ارادت دارم.
از بلانشو چند سال پیش حکم مرگ را خوانده ام.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد