مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.
مدادسیاه

مدادسیاه

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع آزاد است.

جاده ی کمربندی


جاده ی کمربندی اثر نویسنده و پزشک روانکاو بلژیکی آنری بوشو داستانی روانشناسه در باره ی مرد مسن روانکاوی است که عروسی مبتلا به سرطان و بستری در بیمارستان دارد و همزمان خاطرات قدیمی دوستی از دست رفته را مرور می کند. راوی داستان خود مرد است و روایت ( به جز ارجاعات به گذشته) در زمان حال انجام می شود. زمان روایت چند روز(یا حداکثر دو، سه هفته) است اما زمان داستان شامل سه بخش مجزای حال، گذشته و گذشته ی دور است.

در زمان حال راوی هر روز به ملاقات همسر پسرش، پولین( یا پول*) می رود که پزشکان دارویی جدید را به عنوان آخرین امید درمان برای او تجویز کرده اند. او داستان را با یکی از ملاقات هایش از پولین شروع می کند و پس از چند سطر به گذشته ی دور و سال های دوستی اش با مردی جالب به اسم استفان می رود. راوی و استفان در سال .۱۹۴ با یکدیگر آشنا شده اند و استفان که عضو نهضت مقاومت بوده در سال ۱۹۴۴ دستگیر شده و توسط نازی ها به قتل رسیده است. استفان صخره نوردی فوق العاده ماهر بوده و این کار را به راوی آموخته است. زمان گذشته ی دور داستان از جمله شامل چند ماجرای صخره نوردی مشترک راوی به همراه استفان است که به شکلی بسیار گیرا و مؤثر به تصویر کشیده شده است.

 زمان گذشته ی داستان عمدتاٌ مربوط به ملاقات های راوی با افسر نازی است که استفان را دستگیر کرده و به نحوی غیر معمول به قتل رسانده است. اسم افسر شادو است. شادو سال های آخر عمر خود را در زندان سپری می کند و راوی به دستور دادستان به زندان محل نگهداری او احضار شده است تا در آن جا به خاطرات او از جمله در مورد چگونگی دستگیری و قتل استفان گوش کند.

روایت مربوط به سه زمان داستان به تناوب و گاه بدون فاصله گذاری و تنها از طریق تداعی های ذهن راوی از پی یکدیگر می آیند و در مجموع اثری جذاب و خواندنی را شکل می دهند که به گفته ی پشت جلد کتاب برنده ی جایزه ی بهترین رمان کتاب فروشی های فرانسه شده است.

ترجمه ی کتاب کار روح انگیز مهر آفرین است و انتشارات نیلوفر آن را به چاپ رسانده است.